به گزارش گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
1- مرحوم احسان طبری، تئوریسین بلندآوازه مارکسیسم و یکی از 5 نظریه پرداز برجسته آکادمی علوم شوروی سابق که در جایگاه شورای مرکزی حزب توده بازداشت شده و به اسلام گرویده بود، درباره نقش ضد استکباری انقلاب اسلامی و تحول آفرینی آن می گفت (نقل به مضمون): تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، تابلو و شعار مبارزه با امپریالیسم در انحصار شوروی بود که به عنوان اردوگاه اصلی مارکسیسم و در قد و قواره یکی از دو ابرقدرت جهان، مقابل اردوگاه امپریالیسم به سرکردگی آمریکا ایستاده بود. اما انقلاب اسلامی این شعار را به نفع خود مصادره کرد و تابلوی ضدامپریالیستی ما- اردوگاه مارکسیسم- را پایین کشید. مرحوم طبری دیدگاه خود را اینگونه توضیح می داد: امام خمینی تابلوی «نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی» را برافراشت که منظورش نفی هر دو اردوگاه مارکسیسم و امپریالیسم بود.
تا اینجا اگرچه نفی اردوگاه مارکسیسم از سوی رهبر یک انقلاب بزرگ برای ما ناخوشایند بود ولی بر این باور بودیم که این شعار در عرصه اجرا دوام چندانی ندارد. طبری می گفت؛ ما- اردوگاه مارکسیسم- در رقابت با شما بر سر تصاحب تابلوی ضدامپریالیستی نه فقط دست برتر را داشتیم بلکه توان تبلیغاتی شما برای حفظ این تابلو با توان و ظرفیت تبلیغاتی ما قابل مقایسه هم نبود.
چرا که اردوگاه مارکسیسم از رسانه های فراوان و پردامنه ای برخوردار بود و علاوه بر آن، دهها روزنامه و رسانه وابسته به احزاب مارکسیست در اروپا و آمریکا و برخی کشورهای منطقه نیز در اختیار ما بود. بنابراین طبیعی بود که در رقابت با شما بر سر تصاحب انحصاری تابلوی ضدامپریالیستی پیروز میدان باشیم.
ولی شکست ما از آنجا آغاز شد که امام خمینی(ره) مبارزه با امپریالیسم را از عرصه «تئوری» به میدان عمل و اجرا وارد کرد. یعنی-این تعبیر از مرحوم طبری است- «در میدان عمل هل من مبارز طلبید» و این در حالی بود که اردوگاه مارکسیسم با پرچمداری شوروی و به عنوان یکی از دو ابرقدرت جهان در این میدان آزمون موفقی نداشت و چند عقب نشینی بزرگ را در کارنامه ضدامپریالیستی خود ثبت کرده بود. مرحوم طبری می گفت؛ ما در خلیج خوک ها وقتی با اولتیماتوم جان.اف.کندی روبرو شدیم به ناچار عقب نشستیم و دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی -پولیت بورو- اعلام کرد که خروشچف را نباید به خاطر این عقب نشینی سرزنش کرد!
در جریان نهضت میرزا کوچک خان جنگلی نیز به نفع رضاخان وارد عمل شدیم و در قیام 15 خرداد همراه آمریکا، ولی با ادبیات مارکسیستی، آن قیام را محکوم کردیم. طبری می گفت؛ اما، شما با اینکه تازه از یک انقلاب بیرون آمده بودید، سفارت آمریکا، در تهران را تسخیر کردید و امام خمینی از آن با عنوان انقلابی بزرگتر یاد کرد و فرستاده جیمی کارتر را که برای مذاکره عازم ایران بود، از فراز آسمان ترکیه بازگرداند و... خدایش رحمت کند و توبه اش را که همراه با ده ها مقاله مستند و مصاحبه در نفی مارکسیسم و دفاع از انقلاب اسلامی همراه بود، قبول فرماید.
مرحوم احسان طبری کشف تازه ای نکرده بود بلکه با شجاعت و به صراحت از واقعیتی سخن گفته بود که بسیاری از دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها، سعی در کتمان آن داشتند واقعیتی که امروزه ضریب اثر و میزان جاذبه توأم با الهام بخشی آن را در هر دو عرصه داخلی و منطقه ای به وضوح می توان دید و آن این که انقلاب اسلامی در مسیر خود، ادعاهای دروغین را به میدان آزمون عملی کشانده و رسوا می کند.
در این باره به دو نمونه داخلی و خارجی می توان اشاره کرد؛
2- این روزها در عرصه داخلی و با نزدیک تر شدن زمان انتخابات ریاست جمهوری یازدهم شاهد تلاش جریان ورشکسته ای هستیم که تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 تابلوی «خط امامی» را برافراشته بود و حتی پیروان واقعی و از جان گذشته امام راحل(ره) را بیرون از این دایره معرفی می کرد اما، بعد از انتخابات 1376 و هنگامی که بوی قدرت به مشامش رسید و پای انتخاب بین منافع شخصی و گروهی از یک سو و حرکت در خط اصیل امام(ره) از سوی دیگر به میان آمد، نشان داد که مرد این میدان نیست.
از این روی تابلوی خط امامی را پائین کشیده و تابلوی «دوم خردادی» را برافراشت! چند ماه بعد وقتی آمریکایی ها بر ضرورت اصلاحات در ایران اسلامی، تاکید ورزیدند و به صراحت اعلام کردند که اصلاحات مورد نظر آنها در دو محور پلکانی، «تغییر رفتار» و «تغییر ساختار» جمهوری اسلامی تعریف می شود، جریان یاد شده تابلوی دوم خردادی را پائین آورد و نام جبهه اصلاحات را برگزید. در این دوره، روزنامه های تحت مدیریت این جبهه که به روزنامه های زنجیره ای معروف شده بودند، تقریبا تمامی ارزش ها و آموزه های اسلامی و انقلابی را زیر سؤال کشیده و نفی کردند؛
«مظاهر دینی مانند حجاب و حیای زنان، نماد عقب افتادگی است»! «آن دسته از جوانانی که به مساجد روی می آورند یا کتاب های دینی می خوانند از نظر ساختار فکری و روانی ضعیف هستند»! «بسیج عامل خشونت است»! «تفکر شیعی باعث انحطاط مملکت و مانعی برای دموکراسی است»! «مشکل مملکت ما این است که در ایران، هنوز خدا نمرده است»! «علیه خدا هم می توان تظاهرات کرد»! و... چه کسی باور می کرد که این نمونه ها و صدها -بلکه هزاران- نمونه دیگر از این دست که تمامی اسناد مکتوب آن - روزنامه های زنجیره ای- موجود است از سوی کسانی مطرح شده باشد که پیش از آن داعیه خط امامی داشتند؟!
اما حضور الگوی تثبیت شده و پذیرفته شده امام راحل(ره) در میان مردم، این جریان را به گونه ای خفت بار از عرصه سیاسی کشور بیرون انداخت. همین جریان در انتخابات دهم ریاست جمهوری پوست انداخته و با تابلوی دموکراسی خواهی!
به میدان آمد ولی باز هم حضور جریان اصیل اسلامی و انقلابی فرصت گندم نمایی و جوفروشی را از جریان یاد شده سلب کرد و جریان مزبور با کنار گذاشتن ادعای دموکراسی خواهی به ماموریت برای مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس تن داد. به یقین اگر جریان اصیل انقلاب با صلابت در صحنه حضور نداشت، رسوایی و طرد اصحاب فتنه به آسانی صورت نمی پذیرفت. رسوایی بزرگی که با حضور حماسی و بی نظیر مردم در 9 دی ماه 1388 رقم خورد و در تاریخ ماندگار شد.
امروزه همین جریان شاخک های آلوده به وطن فروشی خود را برای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم تیز کرده و برخی از شواهد حکایت از آن دارد که در پس ماجرا، حلقه موسوم انحرافی را نیز به همراهی و همکاری گرفته است. این جریان- چنان که بعدها به آن خواهیم پرداخت- امیدی به حضور در انتخابات ندارد زیرا می داند و بارها تجربه کرده است که مردم «نقشه راه» را در دست دارند. بیشترین و شاید بتوان گفت؛ تمامی تلاش این جریان، تفرقه افکنی در میان اصولگرایان و سوار شدن بر موج حاصل از آن است.
3- در عرصه منطقه ای نیز همین حضور عملی الگوی انقلاب اسلامی- و نه فقط حضور تئوریک آن- کارساز بوده و هست. به عنوان مثال؛ در عرصه نظری دولت های عربستان، قطر، ترکیه و... از یکسو شعارهای غلیظ و پررنگ حمایت از ملت های مسلمان و مخصوصاً ملت مظلوم فلسطین را سر داده بودند و از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران را به دلیل حمایت از دولت سوریه که در خط اول جبهه مقاومت قرار دارد، ملامت می کردند.
اما این ادعاها با حمله اسرائیل به نوار غزه، از عرصه تئوری به میدان عمل کشیده شد و همگان شاهد بودند که شعارها و ادعاهای دهان پرکن کشورهای یاد شده تا چه اندازه بی پایه و اساس بوده است. آنها در حالی که به قول سید حسن نصرالله کشتی، کشتی اسلحه و مهمات برای تروریست ها به سوریه ارسال می کردند دریغ از یک گلوله فشنگ که برای نیروهای مقاومت جهاد اسلامی و حماس در غزه بفرستند...
در این میان ماجرای مصر نیز گفتنی و عبرت انگیز است. آقای مرسی و اخوان المسلمین مصر با حرارت و جدیت از تروریست های سوریه حمایت می کردند و از دولت بشار اسد بدون توجه به جایگاه برجسته و نقش مثال زدنی آن در جبهه مقاومت به تخاصم و دشمنی یاد می کردند و هشدار ایران اسلامی را نادیده می گرفتند که مقابله با دولت سوریه تنها به خاطر حضور آن در جبهه مقاومت و مقابله این دولت با اسرائیل است.
اما امروزه باید آقای مرسی و اخوان المسلمین درک کرده باشند چرا بلافاصله پس از آن که پیش نویس قانون اساسی مصر را بر پایه آموزه های اسلامی نوشتند، همه گروه های سکولار، لیبرال، حامی حسنی مبارک و طرفداران غرب علیه دولت آقای مرسی به میدان آمده و دست به آشوب و بلوا زدند؟ یعنی آمریکا و متحدانش دقیقا همان فرمول را در مصر دنبال می کنند که در سوریه به اجرا گذاشته اند.