به گزارش گروه فرهنگی«خبرگزاری دانشجو»، رحیم مخدومی، نویسنده ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی در پی درگذشت امیرحسین فردی نویسنده ادبیات انقلاب و مدیرمسئول و سردبیر مجله کیهان بچهها، یادداشتی نوشت .
متن این یادداشت به شرح ذیل است:
وقتی اولین دوره جشنواره داستان فتنه را در سال 89 راه انداختیم، میخواستیم از یک نویسنده هم در کنار جشنواره تجلیل کنیم. مسئله سخت انتخاب پیش آمد؛ کدام نویسنده و با چه معیارهایی؟
جشنواره شاخصهایی داشت. داستان، انقلاب و انقلابی ماندن از جمله آنها بود. باید میگشتیم دنبال نویسندهای که سرآمد این شاخصها باشد. لیست را گذاشتیم جلو و شروع کردیم به چک و چانه.
داستان نویسهایی که مزدور هوس خود، یا آلت دست بیگانه بودند، همان ابتدا از لیست خارج شدند. انقلابیهای پرتاب شده از قطار انقلاب هم بیرون پریدند. دست آخر فهرست شسته رفتهای ماند از نویسندگان متعهد به انقلاب، وفادار به مردم و ارزشهایی که به پایش خون داده بودند. تعدادشان زیاد بود. این همه نویسنده را که نمیشد به یک جشنواره کوچک مردمی دعوت کرد. آن هم در شهرستان پیشوا، صحن مطهر امامزاده جعفر علیه السلام. این کار نه با روح الگو نمایی سنخیت داشت، نه با بودجه ما.
هر چند به چنین خاص الخواصی که از این همه فیلتر عبور داده میشد، تنها میخواستیم یک ربع سکه هدیه بدهیم. ارزش این کمِ مادی به زیادِ مردمی بود که پای جشنواره ایستاده بودند. پس باید میگشتیم و به یک گزینه واحد میرسیدیم.
جمعی از نویسندگان وفادار به انقلاب، بین شکستن حرمت انقلاب و حرمت دوستان قدیمی خود گیر کرده بودند. به قول خودشان نمیتوانستند حرمت نان و نمکی که با دوستان خورده و گرمابه و گلستانی که با هم رفته بودند را نادیده بگیرند، هرچند به بهای نادیده انگاشتن حرمت انقلاب! باز هم عدهای هر چند از قطار بیرون نرفتند، اما در پستوها و دالانها غیبشان زد.
از بین افراد باقیمانده، تعدادی آشکارا در قطار تردد داشتند، بعضی از آنها تیپ و هیکل خودشان را درشتتر از کوپه کوچک ما انگاشته و از هرگونه برچسب انتساب به جشنواره، طفره رفتند. بالطبع خودشان در خط خوردن به ما کمک کردند. با همه این احوال، هنوز چند نفری نامزد بودند. دست آخر گفتیم سالی یکی از آنها را دعوت کنیم برای تجلیل. امسال فقط امیر حسین فردی.
فردی مجسمه ادب و تواضع بود. یادم است ماه مبارک رمضان همه نویسندههای انقلاب با حضرت آقا دیدار داشتند. هر کس به هر دلیل شهرت بیشتری داشت، دعوت شده بود به ردیفهای اول. در این جمع بسیاری از دعوت شدهها، شاگردان مکتب فردی در مسجد جوادالائمه نازیآباد و جاهای دیگر بودند. اما وقتی من فردی را لابلای خیل نویسندگان گمنام ردیفهای عقب دیدم، به درس ادب، تواضع و فروتنی او آفرین گفتم.
بعدها که در جلسات هیئت امنای بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان افتخار حضور در جوار او نصیبم شد، سنگینی وقار و فضایل او، هر بار به احترام بیشتری وادارم کرد.
یک بار نامه سرگشادهای از او خواندم به دوست قدیمی از قطار پرتاب شدهاش محسن مخملباف. بدجوری دماغش را به خاک مالیده بود. این در کنار آن همه ادب و وقار فردی خیلی مفهوم داشت. چرا که فردی آن همه فضایلش را زینت فردی خودش نکرده بود.
آنها را خرج انقلاب و عقاید خودش میکرد. خیلیها بودند که مثل او با مخملباف نان و نمک خورده بودند، اما به اینجا که رسید، سکوت کردند، تا هم از مخملباف خجالت نکشند، هم نان انقلاب را بخورند!
به هر تقدیر ما به خودمان اجازه جسارت داده و این مجسمه فضل و ادب را دعوت کردیم به جشنواره. گفتیم قصد داریم از شما به عنوان پدر داستان انقلاب تجلیل مردمی کنیم. پذیرش دعوت ما شائبههای سیاسی داشت، چرا که اسم جشنواره، داستان فتنه 88 بود.
اگر برای انقلاب و دفاع مقدس نوشتن و تأیید کردن، مردانگی میخواست، اینجا واقعاً جوانمردی میخواست. کما این که امسال که در حال برپایی سومین دوره از جشنواره هستیم- برخی از آن مردها که شاگردان کوچک فردی محسوب میشوند، جرأت آفتابی شدن در جشنواره منتسب به مبارزه با فتنهگران را پیدا نکردهاند! اما اون همان سال پذیرفت. هم او و هم استاد گرانقدر؛ محمدرضا سرشار.
امروز فردی درحالی از میان ما میرود که دیگر فرد نیست. جمع کثیری از داستان نویسان انقلاب و دفاع مقدس شاگردان مکتب او هستند. فردی دین خود را به ادبیات انقلاب، خوب ادا کرد.
او شهید حبیب غنیپورِ در قید حیات بود، بعضیها مثل حبیب باید میرفتند تا قلم انقلاب بی عمل نماند و بعضیها مثل او باید میماندند، تا ماندن در پای انقلاب تا آخرین لحظه عمر افسانه ننماید!