به گزارش گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
1- آوردگاه «جمل» است. آتش جنگ فرو نشسته و امیر مؤمنان علیهالسلام در حالی که چشم فتنه را کور کردهاند، با تأسف به کشته شدگان سپاه فریب مینگرند و در وصف جنگافروزان فتنهگر که بعد از آن همه رجزخوانی و خط و نشان کشیدنها به سختی شکست خورده و به خاک مذلت افتادهاند، میفرمایند:
«و قد ارعدوا و ابرقوا و مع هذین الامرین الفشل ولسنا نرعد حتی نوقع ولانسیل حتی نمطر... اصحاب فتنه جمل چون رعد غریدند و مثل برق جرقه زده و از جای برآمدند اما، برخلاف آن همه لاف گزاف، هنگام کارزار، ناتوان و ترسان بودند و از هم گسیخته و پراکنده شدند، ولی ما، خروش برنمیداریم مگر آن که دست به عمل میزنیم و هرگز نمیباریم مگر آن که سیل به راه می اندازیم.»
حضرت پیش از آغاز جنگ و هنگامی که پرچم را به دست فرزندش محمد حنفیه میسپرد، خطاب به او فرموده بود: «اگر کوهها از جای کنده شدند، تو بر جای خویش بمان، دندانها را بر هم بفشار، جمجمهات را به خدا بسپار، پای بر زمین کوب و چشم به دور دستهای سپاه دشمن بدوز، بیم به خود راه مده و بدان که پیروزی از جانب خداست.»
2- بعد از ثبتنام آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان نامزد انتخابات ریاستجمهوری یازدهم، که متأسفانه در قاب مشترک اصحاب فتنه و حلقه انحرافی صورت پذیرفت، رسانهها و مقامات خارجی و دنبالههای داخلی آنها در اقدامی هماهنگ و مانند دهها مورد مشابه دیگر، صدا به هلهله بلند کردند و صفحات اول روزنامهها و خروجی سایتها را از این توهم انباشتند که چه نشستهاید؟! کار نظام و انقلاب تمام شد! و حزبالله میرود که خانهنشینی پیشه کند! و ...
این همه هیاهو در حالی است که وقتی به صحنه نگاه میکنی به وضوح میبینی که هیچ اتفاق تازهای نیفتاده است. آمریکا به عنوان حامی رسماً اعلام شده ائتلاف فتنه و انحراف، همان آمریکاست که به قول هفتهنامه «ویکلی استاندارد» تمامی رؤسای جمهور آمریکا از کارتر تا اوباما در یک نقطه با امام خمینی(ره) به اشتراک نظر رسیدهاند و آن، این که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» مردم، همان مردم هستند که فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 - جنگ احزاب - را با وجود برنامهریزی بیرونی و ائتلاف همه دشمنان داخلی و خارجی به دیوار بصیرت 9 دی کوبیدند؛ همانها که بعد از آن همه رجزخوانی مشترک دشمنان بیرونی و درونی، حماسه بینظیر 22 بهمن را آفریدند، همان مردمی که با وجود تحریم انتخابات مجلس نهم از سوی مدعیان اصلاحات، به مراتب بیشتر و گستردهتر از انتخاباتهای قبلی پای صندوقهای رأی آمدند و ...
و اما، اصحاب فتنه و حلقه انحرافی نیز همانها هستند که بودند و تا کنون هر چه کوشیدهاند و خروشیدهاند، راه به جایی نبرده و در نهایت اعتراف کردهاند که برای «هیچ» بیهوده به خود پیچیدهاند! بنابراین چه فاکتور جدیدی به ائتلاف فتنه و انحراف اضافه شده است که تا کنون نبوده است؟! اگر پاسخ «هیچ» است - که هست- بیتردید این همه سر و صدای مشترک بیرونی و داخلی نیز برای هیچ است؛ نیست؟!
3- اکنون باید پرسید حضور آقای هاشمی رفسنجانی در قاب نامزد مشترک فتنه و انحراف چه تغییری میتواند در معادلات قبلی این دو جریان ایجاد کند؟ و چه ارزش افزودهای برای این ائتلاف بیارزش در پی خواهد داشت؟ مگر جناب هاشمی بیرون از جبهه مدعی اصلاحات، طرفداران دیگری هم دارد؟ پاسخ منفی است یعنی کسانی که از آقای هاشمی طرفداری میکنند همانها هستند که پیش از این و طی چند سال گذشته در میان طرفداران و حامیان فتنه و انحراف حضور داشتهاند، بنابراین آقای رفسنجانی جمع جدیدی را به طیف یاد شده اضافه نکرده و نمیکند که این همه هیاهو برای آن قابل اعتنا باشد. مگر مدعیان اصلاحات بارها اعلام نکردهاند که هاشمی رفسنجانی سردار بی سپاه است؟! و مگر کارگزاران و مدعیان اصلاحات قبل از این با یکدیگر در ائتلاف نبودهاند که حالا پیوند آنان، یک حرکت و اتفاق جدید تلقی شود؟! و به قول کودکانه یکی از اصحاب فتنه، نامزدی هاشمی به منزله «انفجار بمب در میان اصولگرایان»! باشد؟!... خب! با این حساب باید پرسید، آن اتفاق مهمی! که دشمنان بیرونی و ائتلاف مشترک فتنه و انحراف در بوق و کرنا کردهاند، چیست؟!
4- حالا به این نکته میرسیم که وقتی نامزدی آقای رفسنجانی هیچ تغییر جدیدی در جبهه فرو ریخته و ائتلاف مشترک فتنه و انحراف پدید نمیآورد، اصرار فتنهگران برای نامزدی ایشان با چه هدف و منظوری صورت پذیرفته است؟ پاسخ به این سؤال اگر چه فصل جداگانهای میطلبد، ولی در این مختصر به دو نکته اشاره میکنیم.
الف: برخی از مدعیان اصلاحات و چند رسانه بیگانه طی همین 48 ساعت گذشته با صراحت اعلام کردهاند نباید انتظار داشت که نامزدی آقای رفسنجانی، پایگاه از دست رفته جبهه اصلاحات را به آنان بازگرداند؛ چرا که هاشمی یک بار در همین میدان حضور داشته و نگاه مردم به ایشان با اندکی تفاوت همان نگاه به اصلاحطلبان است، ولی نامزدی آقای رفسنجانی- به قول بیبیسی- میتواند پوششی برای فعالیت انتخاباتی اصلاحطلبان باشد و زمینهای برای بازگشت آنها به درون حلقه نظام فراهم آورد، ولی از این فرصت - به گفته تحلیلگر رادیو فردا - نباید انتظار تجدید حیات اصلاحطلبان را داشت.
ب: و اما، اکنون به خبری اشاره میکنیم که میدانیم جناب هاشمی رفسنجانی میتواند با تحقیق و بررسی دقیق از صحت آن اطمینان حاصل کند. تحقیق در این زمینه برای ایشان دشوار نیست.
آقای خاتمی بعد از اصرار آقای هاشمی برای کاندیدا شدن، به چند تن از افراد بسیار نزدیک خود میگوید: آقای رفسنجانی میداند که شورای نگهبان صلاحیت مرا رد میکند و قصد دارد بعد از رد صلاحیت من، بدون آن که هزینهای پرداخته باشد، آرای اصلاحطلبان را به صندوق کاندیدای تحت فرمان خود منتقل کند. خاتمی میگوید: نامزد مورد نظر او هم رای نمیآورد، ولی شکست وی به حساب هاشمی نوشته نمیشود و هاشمی میتواند کماکان منتقد شرایط کنونی باقی بماند بی آن که جایگاه خود را به رای مردم گذاشته باشد. در همین حال و هوا، جلسهای در «...» تشکیل میشود. در این جلسه آقای «م» پیشنهاد میکند میتوانیم با این توضیح - بخوانید ترفند و توجیه - که خرابکاریهای احمدینژاد باعث رویگردانی مردم از ایشان شده است و فرصت برای نامزدی آقای هاشمی فراهم است و... توافق هاشمی را برای کاندیداتوری جلب کنیم و تاکید میکند که اگرچه آقای هاشمی فاقد پایگاه مردمی است و شکست میخورد، ولی این شکست به حساب اصلاحطلبان نوشته نمیشود؛ چرا که هیچکس هاشمی را اصلاحطلب نمیداند! و سابقه همراهی او با نظام را فراموش نمیکند. در پی همین تصمیم است که از یکسو آقای خاتمی روی نامزدی آقای هاشمی اصرار میورزد و سخن «کاش هاشمی میآمد» او در رسانههای داخلی و خارجی بازتاب گسترده داده میشود و از سوی دیگر برخی از افراد مطرح در همین طیف ماموریت مییابند که تاکید کنند هاشمی همان عالیجناب سرخپوش است!... و بدین ترتیب بار دیگر آقای هاشمی به عنوان «پل» در اختیار مدعیان اصلاحات قرار میگیرد؛ یعنی همانها که بیشترین اهانتها را علیه وی رواداشته بودند و هرگز از آن همه اهانت و دشمنی ابراز پشیمانی نکرده و نمیکنند!
پیش از این با محاسبه شرایطی که میدانستیم از نگاه آقای رفسنجانی پنهان نیست، پیشبینی کرده بودیم ایشان نامزد نمیشود، ولی فاکتورهای دیگری که به برخی از آنها اشاره شد در میدان محاسبات وی قرار گرفت و ایشان را در معرض یک شکست قطعی و غیرقابل اجتناب دیگر قرار داد.
5- در این میان پیوند حلقه انحرافی با اصحاب فتنه نیز در فریب جناب هاشمی بیتاثیر نبوده است. توضیح آن که حلقه انحرافی به پایان عمر خود رسیده است و با خاتمه دولت احمدینژاد، باید از قطاری که بی بلیت سوار آن شده بود، پیاده شود، بنابراین حلقه انحرافی برای ادامه حیات خود چارهای جز پیوند با یک جریان سیاسی دیگر نداشت، اما برای ائتلاف با اصحاب فتنه مانند هر معامله دیگری پای داد و ستد در میان است. حلقه انحرافی اگرچه هویت ندارد، ولی دست گشادهای بر رانت قدرت و ثروت دارد و این همان امتیازی است که به اصحاب فتنه داده است و از سوی دیگر اصحاب فتنه در مقابل برخورداری از رانت قدرت و ثروت حلقه انحرافی، این حلقه را در بازی بعدی میپذیرد. حضور غیرقانونی آقای احمدینژاد در جریان ثبت نام مشایی و اعلام حمایت از وی که با وجود اعتراضهای فراوان صورت گرفت در همین بستر قابل ارزیابی است. آقای احمدینژاد با این اقدام انتحاری خود به اصحابفتنه پیام میدهد که برای تنشآفرینی و فتنهانگیزی آماده است و میتوانند روی قانونگریزی و ساختارشکنی حلقه انحرافی حساب باز کنند. پیامهای پنهانی رد و بدل شده بماند برای فرصتی دیگر.
6- تنها تغییر قابل توجه در صورت مسئله این روزها، حضور پرشورتر از همیشه در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم است؛ چرا که از یکسو مردم در مشاهده همراهی و همخوانی بیگانگان با اصحاب فتنه و انحراف، انگیزه قویتری برای حضور در انتخابات یافتهاند و از سوی دیگر حضور همه سلیقهها، آرای انبوهتری را به صندوقها سرازیر میکند.
و بالاخره اصحاب فتنه و انحراف میدانند و آزمودهاند که اگر بار دیگر خیال فتنه و آشوب در سر داشته باشند، حزبالله یعنی همان مردم پاکباخته حتی به اندازه چند ساعت نیز به آنها امان نمیدهند و به قول مولایشان حضرت امیر علیهالسلام، وقتی نوبت باریدن به آنها میرسد، سیل به راه میاندازند. به اعتراف واشنگتنپست، فداییان رهبر ایران - حضرت آقا - از چند هزار کیلومتر فاصله بحران سوریه را مدیریت میکنند و در لبنان و فلسطین حضور دارند. نباید مقابله این نیروی عظیم با آشوبهای داخلی را نادیده گرفت... یاد مرحوم حاج بخشی بخیر، گوش کنید! هنوز فریادش طنینانداز است که؛ ماشاءالله، حزبالله.
حرص قدرت
آدمي پير چو گشت حرص جوان ميگردد