به گزارش خبرنگار«خبرگزاری دانشجو» از مشهد، مدتی بود فکر تهیه گزارش از زائران پیاده ذهنم را در یر کرده بود. خیلی دلم میخواست برای یک بار هم که شده حتی برای دیدن عشقی که این افراد را با پای پیاده به مشهد میکشاند بروم. چند روز پیش نتوانستم طاقت بیاروم و به یکی از مراکز بین راهی رفتم. برایم باور کردنی نبود این همه عاشقی و دلدادگی. پیر و جوان، کوچک و بزرگ همه پشت سر هم مانند حلقههای زنجیر از کنار جاده به مشهد میآمدند.
مادری با پاهای تاول زده کودکش را با چادری به پشت بسته بود. نوجوانانی که با صورت سرخ از سرما با سرعت به سمت مشهد میآمدند. خستگی ناپذیری آنها برایم جالب بود.
آمدهام شاه پناهم بده
من نیز مسیر را با آنها همراه میشوم و میپرسم پاهایتان تاول زده درد ندارد؟ زائر پیاده امام رضا(ع) میگفت: تاولهای پایم در این سرما تنها با دیدین گنبد زرد امام رضا(ع) فراموش میشود.
دل را مدام تصلی میدهم با دیدن این همه زائر که با پای پیاده از دور و نزدیک در سرما و سوز زمستان خود را دلداده امام هشتم کرده اند و برای زیات مولای خود راهی این خطه از خورشید شده اند.
نگاهم هر سو که میچرخد زن و مردو دختر و پسری را میبینم که در کمال آرامش لبخند بر لب بدون ذره ای خستگی ذکر گویان راه خود را پیش میگیرند و تنها امیدشان رسیدن هر چه زودتر به معشوقه خود و در میان گذاشتن حاجت دل است و بس.
از زن میانسالی که همراه با کاروانی بزرگ راهی سرزمین خورشید شده دلیل آمدنش را میپرسم میگوید: ما کاروانی از قوچان هستیم با نام کاروان جوادالائمه(ع) که در حدود 400 نفر هستیم.
این زن قوچانی ادامه میدهد: ما هر سال میآییم و هر ساله نیز تعدادی از میان این جمع حاجت روا میشوند که موجب مستحکم شدن اعتقاد ما برای حفظ این کاروان برای سالهای بعد و برای نسلهای آینده میشود.
آقای سعادتی زائر دیگری از این جمع زائران پیاده است که میگوید: همسر من مدتی پیش مبتلا به یک بیماری عصبی بسیار زجر آور بود به شکلی که همه ما از دیدنش در این وضع رنج میبردیم، همسرم سال گذشته تصمیم گرفت اگر شفا گرفتند امسال پیاده در جمع این رائران حضور یابد که این اتفاق افتاد و وی به پاس تشکر از امام غریبان به مشهد مشرف شده اند.
در این میان خانمی نظر من را جلب کرد که ساکت و در فکر فرو رفته در میان جمعیت ایستاده بود از او در خصوص دلیل آمدنش به مشهد سئوال کردم که بیان داشت: با وجود اینکه اعتقادی به این گونه رفتارها ندارم اما با دیدن دوستانی که از دل این کاروانها شفا گرفته اند آمده ام شاید من نیز حاجت روا شوم.
دختر دانشجویی که در میان جمعیت در حال انتقاد از برخی مشکلات بود گفت: باید برای این تعداد از زائران پیاده که سال به سال هم بیشتر میشوند فکری کرد.
در این میان زائر دیگری از سمت ورودی باغچه به مشهد را دیدیم سوار بر ویلچر که همسرش وی را همراهی میکرد از این زن 58 ساله دلیل این حرکت را پرسیدم گفت: ما به عشق امام رضا(ع) تمام سختی این راه را به جان می خریم همسرم نیز با اینکه توان راه رفتن ندارد اما شوق این دیدار را در این سرما هنوز دارد و از من هر سال میخواهد تا در این راه جا نمانیم و این مرا بسیار شاد می کند.
در میان جمعیت گم میشوم و خود را به جای تک تک این افرادی که با آنها حرف زدم میگذارم و اینکه ای کاش بتوانم آنها را درک کنم و یا جای آنها باشم و این شوق و علاقه را با همه وجود احساس کنم.
زنی را در میان جمعیت فرزند به دوش میبینم، در این سرما و سوز زمستانی فرزند تازه به دنیا آمده در میان این جمعیت که بیشتر زنان و مردان رشد یافته و یا پا به سن گذاشته هستند تعجب من را بر می انگیزد از این زن دلیل آوردن فرزند خردسالش را در این مسیر میپرسم میگوید: این فرزند نذر سال پیش من بود که امام رضا(ع) خواسته دل من و همسرم را برآورده کردند و او را به من هدیه دادند امسال میبرم این هدیه خداوندی را تا این راه را ادامه دهد.
کاش میشد خاک پای زائران ببشتری را سرمه چشمان خود و اهل خانه کنم
با یکی از خانواده هایی که منزل خود را در اختیار زائران قرار داده است صحبت میکنم او این کار را دارای برکت بسیاری برای اهل خانه اش می داند و میگوید: منزل من گنجایش بیش از 20 نفر را ندارد و این برای من بسیار سخت است که ای کاش میشد منزلی بزرگ تر داشتم تا خاک پای زائران ببشتری را سرمه چشمان خود و اهل خانه کنم.
از وی در خصوص خدماتی که به زائران ارائه میدهد میپرسم در جواب میگوید: تنها آنچه که از دست خانواده من بر میآید آماده کردن غذا و مکان خواب و استفاده از آب گرم و سرویس های بهداشتی و خدماتی است تمام سعی خود را انجام میدهیم تا در این چند ساعت که میهمان ما هستند راحت و آسوده باشند.
در میان جمعیتی که دیگر وارد مشهد شده است و منتهی به ورودی پلیس راه امام هادی(ع) است زن سیدی را میبینم بسیار با روحیه به نحوی که میان دار کاروان زنان است و بلندگویی نیز در دست دارد با سر کشی هایش به ابتدا و انتهای کاروان حدس میزنم فردی شناخته شده و مثمر ثمر برای کاروان است، از وی در خصوص نقشش در این کاروان میپرسم با خنده می گوید: من بهیار و روحیه دهنده و دوست کاروان هستم در برخی از موارد تجاربی دارم که در اختیار دیگران میگذارم خصوصا در امور بهداشتی که این جای شکر دارد.
از دل این جمعیت پاک و خالص منتهی به ورودیهای شهر مشهد زوج جوانی را میبینم که نشسته و با یکدیگر حرف می زنند از آنان می پرسم آیا زائر هستند یا مجاور مرد میگوید: ما امسال محرم در حرم در مراسمی ساده و همراه با روضه و اشک برای امام حسین(ع) اشک ریزان عقد کردیم زیرا اعتقاد داریم گریه بر حسین شادی دارد برای تمام زندگی.
مرد ادامه می دهد: همسر من اهل چناران و خود من مشهدی هستم در این فکر بودیم به امید خدا اگر در آینده توانستیم منزلی فراهم کنیم در این ایام منزل خود را وقف زائران امام هشتم(ع) و خود خادمی این عزیران را بکنیم.
کاروانیان آهسته آهسته به مشهد نزدیک میشوند عدهای نیز سرعتشان را بیشتر میکنند تا زودتر به حرم عشق برسند.
من نیز محو این همه شور و شوق به همراه آنان سلام میدهم « السلام علیک یا شمس الشموس یا علی ابن موسی الرضا»
سکوت تنها حرفی است که در انتهای این گزارش فریاد حقارت من را در برابر این دریای عظیم از مهربانی و بزرگواری این مردم در بر میگیرد و با خود اندیشیدم امام رئوف مطمئنا جواب این همه بزرگواری را خواهد داد آنها چنان کریم هستند که مانند ندارند.