در روزهایی که واژه جوانمردی جای خود را به فیرپلی داده، درک کردن مردی که قهرمان بود و پهلوان مرد، سخت است.
گروه ورزشی «خبرگزاری دانشجو»؛ در روزهایی که واژه جوانمردی جای خود را به واژه بیگانه «فیرپلی» داده است، کمتر کسی از تختی یاد می کند. شاید با ورود واژه های وارداتی، تختی را نیز از یاد برده ایم. شاید وقتی همه ورزش ما شده است پول، یاد کردن از مردی که قهرمان بود و پهلوان مرد، برایمان سخت باشد.
این روزها که دلمان را خوش کرده ایم به چند گلریزان و زدن توپ به بیرون از زمین برای رسیدگی به بازیکنی که مصدوم شده، درک تختی برایمان کاری دور از دسترس است.
امروز که همه برای بازگشت اخلاق به ورزش تلاش می کنند و آن را در اولویت اصلی برنامه های وزارت ورزش قرار داده اند، نمی توانیم تصور کنیم که ورزشکاری برای مردم از همه چیز خود گذشت و تنها هر 17 دی به سراغش می رویم تا کمی وجدان خود را آرام کنیم.
در سال هایی که صورت ورزش ما از خجالت بسیاری از بی اخلاقی ها سرخ شده، تنها مزار غلامرضا تختی به بسیاری از دل شکسته ها آرامش می دهد.
شاید هم در این روزها خیلی ها سراغی از مزار تختی نگیرند، چون خودشان بیشتر از هر کسی می دانند که چه بر سر جوانمردی در این ورزش آورده اند...
غلامرضا تختی در 5 شهریور سال 1309 در محله خانیآباد در جنوب تهران به دنیا آمد و پس از گذراندن دوره اول متوسطه ترک تحصیل کرد و همراه کار، به ورزش زورخانهای و کشتی نزد پهلوان سید علی پرداخت.
وقتی که مرحوم پدر تختی برای تأمین معاش خانواده ناچار شد خانه مسکونی خود را گرو بگذارد، غلامرضا ناچار شد درس را رها کند و برای کمک به پدر به کار مشغول شود.
از زندگی تختی جزئیات تاریخی زیادی در دست نیست، فقط مشخص است که وی سومین و آخرین فرزند خانواده بود و یک خواهر و برادر بزرگتر از خودش داشت.
با تبدیل شدن او به یک «قهرمان ملی»، وی در ایران به «جهان پهلوان» تبدیل شد و کتابهای زیادی در وصفش تألیف گردید و فیلمی سینمایی در مورد وی ساخته شد، حتی تندیسی از وی ساختند و در میدان تجریش شهر تهران نصب کردند.
زندگی جهان پهلوان تختی را می توان به دو بخش قهرمانی و کارهای عام المنفعه تقسیم کرد که قسمت دوم بیش از بعد قهرمانی، تختی را به اسطوره ای برای ایرانیان تبدیل نمود.
تختی کشتی را از سال 1325 آغاز کرد و در 20 سالگی به عضویت باشگاه پولاد در آمد و زیر نظر حبیبالله بلور کشتی آزاد را به طور قهرمانی آغاز کرد.
و در همان سال نخستین قهرمانی کشور خود را کسب کرد و در کمتر از 8 سال 8 بار قهرمان کشور شد و در سال 1951 در مسابقات قهرمانی جهان هلسینکی در دستهٔ 79 کیلو به مدال نقره رسید.
تختی به همراه محمود ملاقاسمی، محمدمهدی یعقوبی و عبدالله مجتبوی برندگان اولین مدالهای بینالمللی تاریخ کشتی ایران به حساب می آید.
او سال بعد در المپیک هلسینکی مدال نقرهٔ خود را در 22 سالگی تکرار کرد و چهار سال بعد در المپیک 1956 ملبورن در یک وزن بالاتر یعنی 87 کیلوگرم نخستین مدالهای طلای تاریخ ورزش ایران در المپیک را کسب کرد.
افتخارات تختی در عرصه ورزش همچنان ادامه داشت و او در مسابقات قهرمانی جهان در سال 1959 تهران، 1961 یوکوهاما و 1962 تولیدو به ترتیب به دو مدال طلا و یک مدال نقره رسید.
همچنین در المپیک 1960 رم هم با 5 پیروزی با ضربهٔ فنی و یک شکست با امتیاز از عصمت آتلی ترک مدال نقرهٔ وزن 87 کیلو را گرفت و بار دیگر نام کشتی ایران را در جهان زنده کرد.
وی که کشتی را از میانوزن آغاز کرده بود با افزایش وزن خود به دستههای بالاتر رفته و از سال 1962 به دستهٔ 97 کیلوگرم پا گذاشت، اما مشخص شد که رقابت در این وزن برای قهرمان پا به سن گذاشته دشوار است.
جهان پهلوان تختی به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود، در میان خیل عظیم مردمی که برای بدرقه اش آمده بودند، در گفتوگو با خبرنگار کیهان ورزشی گفت: هیچ چیز نمی تواند مرا خوشحال کند، پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق اما نسبت به این مردمی که به فرودگاه آمده اند، احساس شرمندگی می کنم. راستی چقدر محبت بدهکارم؟ من چرا باید کشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم مسافرت کنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را می دانستم من هم می توانستم ادعا کنم چون دیگران هستم... وقتی کسی نداند چه عاملی سبب خوشحالی اش خواهد شد، یقینا نخواهد توانست بگوید چرا کشتی می گیرد و چرا همراه تیم مسافرت می کند.»
تختی که بی امید به مصاف تازه نفسی ها و جوانان جویای نام رفته بود، متاسفانه با بدترین قرعه ممکن نیز مواجه شد به طوری که پس از پیروزی پنج بر صفر در مقابل حریفی از مجارستان به مصاف الکساندر مدوید و احمد آئیک( نفرات اول و دوم این دوره از رقابت ها) رفت و با قبول شکست در برابر آنها برای همیشه با صحنه کشتی خداحافظی کرد.
تختی تا سال ها عنوان اولین ورزشکار ایرانی که در 4 المپیک شرکت کرده بود را در کارنامه داشت اما امیررضا خادم با حضور در المپیک از 1988 سئول تا 2000 سیدنی به رکورد جهان پهلوان دست یافت.
در بعد دیگر زندگی تختی ارتباطات ویژه اش با روحانیت به خصوص روحانیت مبارز دیده می شود که این امر شاخصی است که دیانت و مسلمانی او را نمایان می کند.
همچنین عشق به اهل بیت در او آنقدر بود که هنگام شکست در مسابقات 1334 توکیو به اتفاق سایر کشتی گیران شکست خورده از توکیو رهسپار کربلا شد.
علاوه برآن تختی پیش از هر مسابقه به زیارت حضرت رضا (ع) می رفت و در بازگشت از مسابقات نیز مجددا امام رضا(ع) را زیارت می نمود.
در همان ایام تختی به محبوب قلب های ایرانیان تبدیل شده بود، فعالیت های سیاسی خود را آغاز کرد و ارتباط نزدیکی با مرحوم آیت الله طالقانی و شهید حجتالاسلام سید مجتبی نواب صفوی داشت.
تختی رفتهرفته به جمع سیاسی ها پیوست و همین امر موجب نارضایتی دستگاه حاکم شد؛ چنانچه در یکی از خاطرات تختی گفته شده که پس از قهرمانی تختی و یارانش در یوکوهاما، شاه از تختی خواست، تا کشتی را رها کرده و به مربیگری بپردازد اما او که تشک را حلقه اتصال خود با مردم می دانست از قبول دستور شاه سر باز زد که این پاسخ نارضایتی و خشم شاه را در پیداشت.
پس از آن، دستگاه حکومتی وقت سعی داشت تا مانع حضور او روی تشک شوند و در راستای این هدف حقوق تختی قطع شد و ماموران ساواک بیش از پیش او را زیر نظر گرفتند.
با این حال تختی در انتخابات کنگره جبهه ملی شرکت کرد و در کنگره این جبهه که در دی ماه سال 1341 در تهران برگزار شد، به عنوان نماینده ورزشکاران با یکصد رای به عضویت شورای مرکزی انتخاب شد.
مدتی بعد شاه و عواملش سعی کردند، تا با خرید تختی او را از مردم دور کنند، در همین راستا آنها پیشنهاد وکالت مجلس، مدیریت شهرداری و... را به تختی دادند که قهرمان مردمی ایران هیچ یک را نپذیرفت و زیر بار زور نرفت.
در جریان زلزله بوئین زهرا مردم به دلیل بیاعتقادی به دستگاه های دولتی از دادن کمک خودداری می کردند و در این هنگام بود که تختی آمادگیاش را برای دریافت هدایای مردمی از طریق روزنامه کیهان اعلام نموده و پس از موافقت نیز با حضور در میان مردم صمیمی توانست کمک های بیشماری به نفع زلزله زدگان از شهروندان جمع آوری کند.
تختی در 17 دی 1346 و در حالیکه دو روز قبل از مرگش وصیتنامه اش را در دفترخانه اسناد رسمی و با تعیین کاظم حسیبی به عنوان سرپرست فرزندش بابک که تنها 4 ماه داشت به ثبت رسانده بود، در اتاقش در هتل آتلانتیک تهران درگذشت.
براساس اخبار منتشره در روزنامههای اطلاعات و کیهان غلامرضا تختی بر اثر خودکشی بخاطر اختلافات خانوادگی با همسرش، شهلا توکلی و مواردی چون ناکامیهایش در مسابقات در پایان عمر ورزشی اش در گذشت با این حال عدهای از دانشوران مرگ وی را مشکوک میدانند.
این عقیده که ساواک او را به دلیل محبوبیت زیاد و عدم وفاداری به نظام وقت ایران به قتل رسانیدهاست، در بین مردم شیوع داشت و این در حالی بود که غلامرضا تختی از سال 1342 بارها به ساواک احضار شده بود.
اطرافیان شاه با ناکامی از نزدیک کردن او به دربار و حکومت، فشارها را افزایش دادند حتی در مواردی از ورود به ورزشگاه ها منع می شد.
به نظر می رسد حکومت طاغوت میل داشت تختی بدون تمرین و آمادگی جسمی و روحی در میدان حاضر شود و با شکست خوردن، محبوبیت در میان مردم را از دست بدهد.
به هر حال با وجود مرگ این جهان پهلوان وی همچنان در میان مردم ایران زنده و قهرمانی ها و کارهای خیر او همچنان در بین مردم ایران زنده است.
پیکر تختی 19 دی ماه پس از کالبد شکافی در پزشکی قانونی و رای برخودکشی اش به ابن بابویه منتقل و همانجا به خاک سپرده شد.