گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»- فرهان؛ آن ایام که استخوانهایمان به تازگی بنای ترکیدن و قدکشیدن را گذاشته بود، آن ایام که دماغمان کمکم داشت به قاعده یک نارگیل، قلمبه میشد و سفره صورتمان جولانگه انواع جوشهای
XX Large و
XXX large شده بود، خلاصه آن ایام که نَنِه جانمان به تازگی فهمیده بود که ما کمکم داریم خرسِ گنده میشویم! بله آقاجان، در ایام نوجوانی ما خیلی کتاب
خوان بودیم! خیلی...
گردنمان همیشه قوزیده بود و دماغمان تو حلق کتاب چپیده! بیادبی میشود، گلاب به روتان، بیتالخلاء هم در معیت کتاب هایمان مُشَرَّف میشدیم! خلاصه که خرخوان کاملُالعیاری بودیم برای خودمان!
همان موقعها بود که توی یکی از کتابهایمان خواندیم آخرالزمان که میشود، یعنی وقتی دنیا به تهِ تهش نزدیک میشود، زنان، یک جور ناجوری میشوند. پسِ کلهشان را کأنَّه کوهان شتر می نمایند و دو کلّهای میشوند و...
کوهان شتر!!!؟؟؟ یاللعجب! چشمان وقزدهمان روی جملات خشکید! با خودمان نالیدیم که العجب ثُم العجب! کلّهی گردالویی چه طوری می شود کوهانِ شتری؟ ای بابا! دوکلهای چه صیغهایست دیگر...؟!
در آن ایام، چندروزی گردن قوزیدهمان را صاف نمودیم و در اطراف و اکناف، دَوَران داده و جماعت اناث تیر و طایفه را از نظر گذرانیدیم.
ماشاءالله. ماشــاءالله، هزار اللهاکبر! اُناثِ پیرامون ما هرچند کلههاشان قِناس و کج و معوج و بعضاً شبیه به ذوزنقه بود(!) ولی همهگیشان یک جورایی گردالو بودند. مقنعههاشان هم که پسِ کلهشان چسبیده بود و رویَش هم یک توپ چادر آن هم کِرِپ(!) کشیده بودند. اینها کجا کوهان شتر کجا!
استغفرالله! آخرالزمانی ها هم یک چیزیشان می شودها!
آن روز با خیال راحت بازهم گردنمان را قوزیدیم و در مجمعالجزایر کتابهایمان فرورفتیم.
***
سالها گذشت...
به برکت همان خرخوانیها و گردنقوزی شدنها، هیولای پلشت کنکور را شکستیم و توی یک دانشگاه خیلی تُپُلی خودمان را چپاندیم و دانشجو شدیم!
در دانشگاه هم خرخوان بودیم و توی حلق استاد! ردیف اول، صندلی اول، همان که دقیقا در موازات دماغ حضرت استاد است را برای جلوس ملوکانهمان برگزیده بودیم و از دنیا و مافیهایش فارغ بودیم. تا اینکه یک روز...
تا این که یک روز از قضا خواب مانده و دیر رسیدیم. صندلی ها همگی در اشغال بودند و تنها در ردیف آخر، یک صندلی زهوار دررفته مانده بود که به ما دهنکجی مینمود. آرامآرام خزیدیم و به ناچار و با هزار تُف و لعنت روی همان صندلی، نزول اجلال نمودیم.
جایتان خالی جزوه را که روی میز گذاشتیم و گردن را صاف نمودیم...
ووویییییییی!
یک هویی کرک و پرم ریخت!
بنده در آن انتها همانند کوتولهی فینگیلی بی نام و نشانی بودم که در میان انبوه سروقامتانِ طویلالقدی ولو شده باشم!
اُناث حاضر در کلاس، یک سری کلیپسهای پدرمادر دارِ چاق و چلهای بر مرکزُالرأس کلههای مبارکشان نهاده بودند که بیاغراق، بر قامت هرکدامشان 20 الی 30 سانت مفید افزوده بود!
سخت حیران مانده بودم که این چه حالتیست آخر!؟
به تک و تا افتادم تا شاید بتوانم از میان انبوه کلیپسهای عظیمالجثه معلق در فضا، روزنه یا حفرهای یافته و حداقل دماغ حضرت استاد را از درون آن نظاره نمایم.
بدین سبب اندکی به جانب راست متمایل گشتم. یکی از کلیپسها که کأنه گربه پشمالوی چاق و چلهای بر فرق مبارک صاحبش چمباتمه زده بود، جلوی دیدم را سد نمود!
پس اندکی به چپ خزیدم. کلیپس دیگری که چون کدوی عظیم و دیلاقی بر مغز صاحبش روییده بود، دیدم را مختل نمود!
بخ ناچار به جلو خمیدم. کلیپس دیگری که از شدت بزرگی، آدمیزاد را یاد هندوانههای عظیمالجثه شبهای چله میانداخت تا خود لوزالمعدهام دخول نمود!!!
استغفرالله! از آن انتها و از میان آن کلیپسها آسمان خدا هم هویدا نبود دماغ استاد که سهل است...!
جالب این بود که این صاحب کلیپسها هر از چند گاهی کلههاشان را میجنبانیدند!! جایتان خالی! آدمیزاد یاد سمفونیهای موزارت میافتاد!!! بالا پایین! بالا پایین! بالا..... استغفرالله!
مقنعههاشان به برکت این کلیپسهای طویلالقامت، حُکم دامنهای مینیژوپی را یافته بود که روی گردنشان پوشیده باشند! چیزی را که نمیپوشانید هیچ؛ دو مَن هم به قِر و غمزهشان افزوده بود! گردنهاشان از 180 زاویه هویدا بود!
خلاصه که خاک بر فرقم باجی! عیش بعضی ذکورِ حاضر در کلاس، اَکمل گشته و معقول کیفور شده بودند!
زمان حضور و غیاب، هرقدر به جانبین خزیده و بالا و پایین پریدیم و گردنمان را افراشتیم که حضرت استاد از میان هزارتوی کلیپسهای تُپلمُپل، این بنده را رویت نماید، نشد که نشد! زهی خیال باطل! فیل و فنجان بودیم والاّ!!!
***
القصه...
آن روز از افاضات حضرت استاد که چیزی عایدمان نشد، اما به گمانم کمکَمَک داشتیم میفهمیدیم آخرالزمان و دو کلّهای و کوهانشتری یعنی چه...!
چقدر قيل و قال مي کنين!
دمتون گرم که وارد موضوع طنز شديد، ادامه بديد
حقيقتا بعضي دختران به هيچ وجه متوجه شدت زشتي کارشون نيستن.و بي غرض مرتکب اشتباه ميشن.
شايد زبان لطيف طنز،تلنگر خوبي باشه براي اين عزيزان...
آرايش کردن براي نامحرم حرام چ ي خط چ هفت قلم
خدا خيرت بده. حرف دل ما رو گفتي
االبته اگه بهتون بر نميخوره
"...نساؤهم کاسياب عاريات، علي رؤوسهنّ کاسنمة البخت العجاف، لا يجدن ريح الجنّة! فالعنوهن فانهن ملعونات..."
"...زنانشان در عين لباس پوشيدن لخت و عور هستند و بر سرشان چيزي همانند کوهان اشتران لاغر است، آنها عطر بهشت را استشمام نمي کنند. آنها را لعنت کنيد که آنها از رحمت خدا بدور هستند..."
بعدم به قول سارا خانم اين مسئله توي جامعه در برابر اين همه نامحرم اصلا يه مسئله ي شخصي نيست! چرا که اين نوع رفتارا و جلب توجهات باعث ايجاد آسيبهايي ميشه که مثل الان جبرانشون واقعا مشکله. تا حالا فکر کرديم اگه قرار بود اين مسائل شخصي باشن و به ديگران ربطي نداشته باشن چيزي به نام "امر به معروف و نهي از منکر" وجود نداشت؟! اونوقت قيام امام حسين (ع) زير سوال ميرفت. بيايم خوب فکر کنيم...
در محيط عمومي ديگه شخصي نيست.
البته اين چيزها نياز به توضيح هم نداره . اگه يه کم فکر کني خودت خوب متوجه مي شي عزيزم.
هيچ اشکالي نداره؟ اگه لايه نهان مارا ببينند از خيلي از اين دخترا بدتريم/ اگه هر کس خودشا اصلاح ميکرد ما الان اينطور وضعمون نبود/
بنازم اون شاعري را که اين شعرا گفت " زيدي به زن فاحشه اي گفت مستي/هر لحظه به پاي دگري بنشستي............................................................................................آيا تو چنان که مينمايي هستي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خب به ما چه ربطي داره که ما را مثل خودت مي بيني...
همه چيز که يک طرفه نيست اومديم و نگاه نکرديم توي چشممون که مي افتند!
اين صحبت ها خيلي بديهيه اما نمي دونم چرا بعضي ها دوست دارن خودشون بزنن به اون راه.
به خدا بي حجابي حق الناسه چه بي حجاب دختر و چه پسر.
کدوم ارزش اجتماعي اينجا شکسته ؟
بحث، دفاع از حرمت هاي اجتماعيه....!
يه ذره منطقي باشيم!!!!!!!!!
به خداماکه خودمون دخترهستيم ازاين دختراکلافه ايم سرکلاس ديدمون روکاولا گرفتن مخصوصاکه درسي باشه که استادبخواد فرمول بنويسه.
يه پيشنهادهم دارم براي اين دخترايي که ازکليپس اويزون ميشن اقامردومردونه بريد اخرکلاس بشينيد
واللا گردنمون مثل زرافه شده ازبس که کش اومديم ديگه داريم نظريه داروين رو به حقيقت مي پيونده:)
اميدوارم باز هم نوشته هاتون رو در اينجا بخونيم
مگه نه!!!
2.پيامبر اعظم صلي الله و عليه و آله : دو گروره از دوزخيان را ديدم که در اين زمان هنوز نيامده اند ... زناني که پوشيده ولي برهنه اند .... سرهايشان را مانند کوهان شتر برجسته مي کنند، اينان به بهشت نمي روند و بوي بهشت را که از فاصله اي بسيار زياد به مشام مي رسد، استشمام نمي کنند. «ميزان الحکمه/ج1/ص530»
3.رسول خدا - صلّي الله عليه و آله: در آخر الزمان از ميان امت من زناني خواهند آمد که پوشش دارند اما برهنه اند و بر سرهايشان بر آمدگي مانند کوهان شتر خراساني وجود دارد ... پس آنان را لعنت کنيد که ملعونند.
نثرثان بسيار قوي
و موضوع مذکور مبتلا به بسياري
است. ممنونيم
من خودم اگه بخوام به قد ديگران نظر بدم اتفاقا اول کليپس و کفششو نگاه مي کنم..
منم ديروز يه کليپس ديدم که يه دختر ازش آويزون بود.
(آقا راستي چرا فرم کامنت ها قاطي شده؟ برا من فقط اينطوريه؟)
اونم بعضي ها ن همشون!!!!!!!!!!!!
خيلي جالبو قشنگ بود
خيلي درست بود من که خودم دخترم خجالت ميکشم خدا به دادشون برسه
ممنون
و من الله توفيق
مرسي...
مي بينيد شبيه کدو تنبل شده سرتون
بهانه شون اين بود که اگه کليپس نزنن چادر رو سرشون خوب وا نميسته !!!!
2.پيامبر اعظم صلي الله و عليه و آله : دو گروره از دوزخيان را ديدم که در اين زمان هنوز نيامده اند ... زناني که پوشيده ولي برهنه اند .... سرهايشان را مانند کوهان شتر برجسته مي کنند، اينان به بهشت نمي روند و بوي بهشت را که از فاصله اي بسيار زياد به مشام مي رسد، استشمام نمي کنند. «ميزان الحکمه/ج1/ص530»
3.رسول خدا - صلّي الله عليه و آله: در آخر الزمان از ميان امت من زناني خواهند آمد که پوشش دارند اما برهنه اند و بر سرهايشان بر آمدگي مانند کوهان شتر خراساني وجود دارد ... پس آنان را لعنت کنيد که ملعونند. «صحيح