در حوزه سینما از دو معاون سینمایی قوی با نامهای «اصغر فرهادی» و «فرجالله سلحشور» بهره خواهم برد...!
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»- نخودِ آش؛
- «بله؟»
- «سلام، روحانی هستم»
- «به من چه؟ سر ظهری منو از خواب بیدار کردی اینو بگی؟ میخوای منم اول صبح زنگ بزنم بگم دانشجو هستم؟»
- «اشتباه متوجه شدی، من رئیس جمهورِ کشور، حسن روحانی هستم»
- « سلامی به گرمی مقدمتون. وای چقدر مردمی هستید، مچکریم، برای عیدم که شما شرمنده کردید و پیام دادید. این دفعه تک میزدید من زنگ میزدم.»
- «حالااین حرفا رو ول کن. میای وزیرفرهنگ بشی؟»
- «آخه الان که وزارت فرهنگ وزیر داره. همین آقای جنتی، البته علی شون»
- «بالاخره به خاطر مهمونی های شبانه اش استیضاح شد. با این کارا کاریت نباشه میای یا نه؟»
- [با ذوق زدگی]«آره»
- «پس ساعت 5 بعدازظهر برنامه ات رو بنویس و بیار پاستور که برای رای اعتماد آماده بشی» و فوراً گوشی را قطع کرد.
از ذوق زدگی یادم رفت از حقوق ماهیانه بپرسم، حتی نتوانستم بگویم من هنوز خدمت مقدس سربازی نرفتم، چه برسد که یواشکی بپرسم می تواند برایم از آکسفورد دکترا جور کند یا نه! این چیزها زیاد هم مهم نبود. وزیر شدن آن قدر خوب هست که پدر و مادرم کوتاه بیایند و آستینهایشان را بالا بزنند. پس مشغول شدم به نوشتن برنامه:
در برنامه باید به تفکیک حوزه ها پیش برویم!
در حوزه سینما از دو معاون سینمایی قوی با نامهای «اصغر فرهادی» و «فرجالله سلحشور»بهره خواهم برد! اولی با خارجی های باکلاس نشست و برخاست می کند و کلی برای وزارت فرهنگ افتخار می آورد و اتاق را از اسکار و خرس طلایی پر می کند.
تازه حتی اگر کسی از مقامات خارجی نیز جان به جان آفرین تقدیم کرد، همین معاونم را میفرستم که خانواده آن مرحوم جنت مکان را با آغوشی گرم تسکین دهد و من یا رئیس جمهور مثل دولت قبلی مشغول این خرده کاری ها نشویم. معاون دیگر هم مواظب است که کسی از اهالی سینما به جدول نزند، البته اگر هم زد زیاد ایرادی ندارد؛ همین معاونم با همکاری سایر قوا چند تن از این عوامل جدولی را اعدام میکند تا بقیه هنرمندان حساب کار دستشان بیاید! البته سختترین کار معاونان کنترل یکدیگر است.
یکی دیگر از مشکلات وزارت فرهنگ در حوزه سینما، مشکل خانه سینماست. این مشکل را هم با شعار «هر سینماگر یک خانه سینما» حل خواهم کرد. حالاکه با اقدامات هشت ساله دولت مهرورزی و اقدامات پسندیده آخوندی [صمیمیت رو حال کردی؟!] در وزارت مسکنِ دولت جدید، دیگر به طور کامل مشکل مسکن نداریم. خب پس چرا سر یک خانه میان اهالی سینما دعوا شود؟ به نظر من هیچ ایرادی ندارد که چند تا خانه سینما داشته باشیم. خانه سینمای 1 و2 و 3 و هر عدد دیگری از زمان مسئولیت من به یادگار خواهد ماند، به این ترتیب هر کس هر جا خواست یک خانه سینما بزند.
با وجود اقدامات ارزنده من اگر در زمینه سینما باز هم عدهای بهانهگیری کردند؛ چون کلاً انسان آزاداندیشی هستم و همه آنها هم آزادی دارند، اگر نمیتوانند با این وضع عالی کنار بیایند از سینما بروند و وارد حوزه تئاتر شوند، به این ترتیب آزاد اندیشی من تئاتر را هم از رخوت نجات میدهد! هنر در سایر موارد نیز ازهمین الگو پیروی خواهد کرد. اصلا این الگو را -یعنی استفاده از معاونانی کار آزموده از دو سر طیف برای رسیدن به اعتدال! و باز گذاشتن راه هنرمندان برای پرداختن به هنرهای دیگر!- به نام وزارت فرهنگ ثبت میکنیم.
در زمینه مطبوعات هم که کاملاً واضح است خط مشی ما اعتدال خواهد بود. برادران روزنامه نگار در رعایت اعتدال کاملاً آزادی دارند و نباید از این طرف یا آن طرف پشت بام بیفتند. اما از آنجا که در هیچ چیز تجربه نداشته باشیم در این یک قلم جنس تجربه داریم، میدانیم که روزنامه نگاران معمولاً این توصیهها را به جایی حساب نمیکنند. پس گرچه شعار اعتدال میهیم، اما در عمل روزنامهها را به افراط و تفریط تشویق می کنیم، ولی با زرنگی هنگام توزیع، برگه های روزنامه های مختلف را لابه لای هم می گذاریم و کشکولی از روزنامه های مختلف را در اختیار مخاطبان قرار می دهیم. به این ترتیب مثلاً مخاطب در صفحه اول یک مطلب افراطی می خواند و در صفحه دوم یک مطلب تفریطی و بعد از چند حرکت آکروباتیک و یا حتی موزون به اعتدال میرسد. همین الگو را در چاپ کتاب های پشت چاپ مانده هم به کار میبریم. اصلا ما آمدهایم برای الگوسازی.
باید بگویم که در وزارت فرهنگ و ارشاد معمولاً به بخش فرهنگ خیلی توجه می شود، اما بخش ارشاد مغفول مانده است. برنامههایم در این زمینه را با همکاری گشت ارشاد با شعار «گشت از شما ارشاد از ما» آغاز میکنم. از آنها میخواهیم فقط گشت بزنند و پس از دستگیری افراد مشکل دار ارشادشان را به ما بسپارند.
به این ترتیب اشتغالزایی میکنیم و به جذب نیروهای متخصص در این زمینه میپردازیم و بر سر هر شخص «مشکلدار» دو نیروی «مشکل ندار» می گماریم تا یکی با شدت و دیگری با مهربانی برخورد کند و هنگام کتک زدن اولی، دیگری کلی از مزایای ارشاد شدن بگوید و او را با زبانی خوش به راه مستقیم دعوت کند. در پایان هم مرد شدیداللحن با مهربانی بپرسد ارشاد شدی یا نه؟ قول میدهم در عرض شش ماه همه «مشکلدارها» را ارشاد کنم و مردم در طول این شش ماه متوجه تغییرات بشوند.
در همین بخش ارشاد حتماً معاونت نیروهای خودجوش را هم تشکیل میدهم تا در زمینه مسائلی که نیاز به اقدامات جدی و البته بشدت فوری دارد نظم و قانون را بگذارم در کوزه و توسط همین معاونت، نقش فعالی در حل مشکلات «یهویی- فرهنگی» داشته باشیم.
در اواسط برنامه بودم که ناگهان پیامکی از طرف علی – یکی از دوستان قدیمی که در کل دلقکی از سر و رویش میبارد و همیشه دنبال خندیدن است - آمد. ناخواسته در همان حین ساعت را نگاه کردم و ناجور جا خوردم ساعت پنج و نیم بود و من آنقدر سرگرم برنامه های وزارت بودم که قرار ملاقات در پاستور را فراموش کردم. باعجله پیام را خواندم:
«دمت گرم. خیلی کارت درسته، اونقدر طبیعی فیلم بازی کردی باورمون شد رفتی سر کار. نیم ساعت توی میدون پاستور منتظریم بیای بهت بخندیم. از کجا فهمیدی منم؟»
وقتی فهمیدم چه کلاه گشادی سرم رفته یه ذره هم کم نیاوردم و نوشتم: «جمع کن بچه ها رو برید دم خونه خودتون بازی کنید!!عوضش من به ریش شما می خندم ... ولی کارت خیلی غلطه»
درست است سر کار بودم، اما چیزی از ارزش های من کم نمی شود. واقعاً چرا من باید بیکار باشم؟ چرا ظرفیت من در محیط آزاد نشود؟! واقعاً که!!!حالا که این کار را کردید من هم از این به بعد میروم به سوی این نابسامانیها، «باد مخالفم» را روانه میکنم و طنزنویس میشوم.