استامینوفن داری همراهت؟!

به گفته شاهدان عینی بعد از این جمله، کبوتران باغ پاستور همگی در دم جان دادند و عده ای از خبرنگاران حاضر نیز از عمق این جمله شگرف درمانده و در دم جان به جان آفرین تسلیم کردند.

 

حتی بعضی ها از هاله اشکی خبر دادند که در چشمان شهلای جناب سخنگو حلقه زده بود تا جایی که گفته شد که حضرتشان بعد از پایان نشست خبری، گوشه ای باغ پاستور نشسته بود و زانوی غم بغل گرفته بود و با خودش تکرار می کرد: نبینم مکدری دکتر جون! حالا تو ناراحت باشی من چی کار کنم؟ تو بغض کنی من می میرم. وای خدا من چقدر بیچاره ام...!!!

 

علی ای حال ما بعد از شنیدن این خبر فقط توانستیم فلاش فورواردی(اوووف. چه کلمه ای استخدام کردیم خداوکیلی! یعنی نگاهی به آینده) داشته باشیم و چند تا اظهار نظر خوشگل دیگر را فقط تصور کنیم. فقط تصور است ها...!

 

 

 

خبرنگاران: جناب نوبخت تورم همچنان داره مردمو اذیت میکنه و قیمتا بشدت داره بالا میره. واکنش دولت به این موضوع چیه؟

 

جناب نوبخت (با چهره ای که علیرغم یک لبخند کوچولو، کمی غم دارد): بله متاسفانه این موضوع وجود داره. اتفاقا جناب رئیس جمهور از بابت این موضوع کمی احساس سر درد میکنن...

 

 

جناب سخنگو با گذشت یک سال از شروع به کار دولت مردم منتظر تاثیرگذاری محسوس توافق ژنو روی زندگی شون هستن. خودتون گفته بودید قراره چرخ زندگی مردم بهتر بچرخه...

 

جناب نوبخت(با یک قیافه این شکلیL): بله اتفاقا در جلسه هیئت محترم دولت هم این بحث از طرف یکی از وزرا مطرح شد و جناب رئیس اخم فرمودند. احساس من این است که جناب رئیس جمهور مراتبی از سر درد را همچنان داشتند البته. ولی بعد از صحبت هایی که در این موضوع مطرح شد یک کمی هم پاهاشان ورم کرد.

 

 

جناب سخنگو! مشکلات ازدواج جوانان هنوز حل نشده و هر روز دارد بدتر می شود. دولت نمی خواهد کاری کند؟

 

جناب نوبخت: متاسفانه یک اندک مشکلاتی در این حوه وجود دارد. من هم یک بار این را به جناب مستطاب رئیس جمهور گفتم اما ایشان یک دفعه زکام شدند. اتفاقا هنوز رشحاتی از سرماخوردگی در چهره ایشان قابل مشاهده هست هنوز. شما استامینوفن دارید همراهتون؟! 

 

هیچی دیگر. ما هیچ. ما نگاه....!