به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»،۲۵ مردادماه سالروز درگذشت سید احمد فردید فیلسوف و استاد فلسفه دانشگاه تهران است. فردید در سال ۱۲۸۹ در یزد دیده به جهان گشود، فامیل او ابتدا «میهنی یزدی» بود و در سال ۱۳۱۸ به «فردید» تغییر یافت.
بعد از جنگ دوم جهانی به فرانسه و آلمان رفت و بعد از سالها اقامت در این کشورها به ایران بازگشت و برای تدریس به دانشگاه تهران دعوت شد.
وی در دوران حیات طولانی خود هیچ اثری منتشر نکرد. بهطوریکه به «فیلسوف شفاهی» مشهور شد. کتاب دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان مجموعهای است از درس گفتارهای وی که پس از مرگ وی منتشر شد.
فردید در دههٔ پنجاه و شصت در دانشگاه تهران به طرح اندیشهٔ هایدگر در درس گفتارهای خود در رشتهٔ فلسفهٔ دانشگاه تهران پرداخت و تا آن زمان کسی با اندیشههای او در ایران چندان آشنایی نداشت. فردید شیفته «هایدگر» فیلسوف آلمانی بود و معتقد بود که خود وی با هایدگر همسخن و در بسیاری از موارد یکسخن است و به دانشجویان خود توصیه میکرد که خود راساً زبان آلمانی را فراگرفته و به مطالعه آثار هایدگر بپردازند و از خواندن ترجمهها که نارسا میباشند بپرهیزند.
وی درباره هایدگر میگوید: «بعد از سی سال مطالعه میگویم، هایدگر جهت فکرش همین جهت جمهوری اسلامی است.»
مرحوم فردید در همان آغاز انقلاب برخی از افراد انقلاب را شناخته و درباره آنها نظرات جالبی را ارائه کرده است و خطرات آنها را گوشزد میکند، وی خطاب به امام خمینی «ره» میگوید: « میخواهم پیامی به امام خمینی بدهم و درد دلی با ایشان بکنم، سید احمد فردید آدمی است که برای خودش کارکرده است... من پیام کوچکی به امام خمینی دارم، این انقلاب را عبدالکریم سروش خراب میکند، ... من پوپر را میشناسم و به ریش او میخندم ... من دارم به جمهوری اسلامی مدد میرسانم.»
فردید در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اوضاع سیاسی کشور را دنبال میکرد و دراینارتباط خطبههای نماز جمعه تهران و حتی شهرستانها را گوش میکرد یا در روزنامهها میخواند. وی پس از استماع خطبه نماز جمعه از سوی آقای هاشمی رفسنجانی در دیماه ۱۳۶۵، در سخنان خود مطالبی درباره موضوعات آن بیان کرد.
نظرات دکتر فردید درباره شخصیتها همیشه جای دقت دارد و در نوع خودش جالب است. وی در این اظهارنظر آقای رفسنجانی را دانا به دوز و کلکهای سیاسی معرفی کرده است:
«رفسنجانی تضاد شرع و سیاست و مراعات دوزوکلک سیاسی را میداند و عمل میکند. [آیه الله] خامنه ای جهت ایمانی دارد و هم ذوق دارد و عقلش نیز مرتب است. ایمان عقلیاش بهتر است .»
مرحوم فردید درباره شهید مطهری نیز چنین میگوید: «نیمقرن، پنجاه سال از جوانی تابهحال همواره مشغول مطالعه فلسفه جدید و همچنین قدیم بودهام – حکمت و فلسفه – هیدگر که باهاش میگویم همسخنم - همسخن نه همدل، همسخنم - ولی هیدگر را ندانسته در جهت انقلاب اسلامی میدانم اگر خودش میآمد میگفت که نه! بنده میگفتم نخیر! من تفسیر میکنم، من طرفدار انقلاب اسلامی هستم، این است تفسیر من، با همین حرفهایی که گفتم.
حالا فرض کنید یکی امروز آمده از خطاپذیر و ابطالپذیر و از تاریخ میگوید، از فلسفه میگوید و این حرفها، من این را طردش نمیکنم. میگویم خود من که این را رفتم تا آخر، بعدش انقلاب - انقلاب که نه - یک گشتی در من پیداشده با غربزدگی، خدا کند یک همچه جوانهایی هم خدا بخواهد که یک دفعه انقلاب برایشان بشود یک دفعه خط بطلان بکشند به این عقل سخیف یهودی و ماسونی و حتی آثار گذشتهشان، چنانکه من خط بطلان بارها کشیدم به آنچه که نوشتهام سابق که اگر جمع کنند میشود هزار صفحه .
من غیر از یک کسی مثل شهید مطهریم، شهید مطهری اولش در محیط اسلام بوده، اولش در قم بوده، همواره ارتباطش با مآثر و مأثورات و ترادیسیون و فرا دهش منقول و معقول اسلام قطع نشده بوده، من که منقطع شدم، انقطاع پیدا کردم، من که یکدفعه شدم جعفرخان از فرنگ آمده شهید مطهری که هیچ دفعه جعفرخان از فرنگ برگشته نشده، التفات میفرمایید. حالا من دیگر میبینم که ایمان و تقوای شهید مطهریها چه بود. درعینحال که ممکن است یک وقتی همعرض کنم که خود ایشان همبارها میفرمودند در علم کلام و فلسفه لاونعم درش هست، ممکن است در یک جایی لاونعمی بکنم و فلان حرف فلان فیلسوف و حکیم.. - نه فقیه آنهم مجتهد اعلم نه آنهم کسی که مقلد من است - حالا من در معنای یک کلمه مثلاً لاونعم بکنم معنایش این نیست که تقوای من، اسلام من، تعهد من بیشتر از آنها باشد. خیلی فرق میکند، حساب مسائل از هم جداست.
مثال میزنم از شهید مطهری، یادش به خیر من خیلی احساس خلأ میکنم نسبت به شهید مطهری.. میتوانستم با تلفن یا چه میدانم با حرف.. چنانچه در اواخر قرار بود همدیگر را ببینیم، بهقدری این مرد مقید بود به سن اشخاص، به سیدی اشخاص که گفت: "نه آقا! سن و مسائل اقتضا میکند من بیایم پیش تو"، چنانچه آمد تو اتاق من ساعتها نشستیم باهم، هنوز غذائی که باهم خوردیم یادم هست، باهم تو اتاق نشستیم، تو کتابخانه. بعد همین آقائی که بهش اشاره کردم، جوان است امیدوارم این انقلاب حالی که و این تحولی که برای همه دست داد، خودش هم در راه باشد، جوان است، زندگی انسان است و حسن عاقبت و سوء عاقبت مال موقع مرگ است. اگر یک جوان چهل پنجاه ساله انقلاب حقیقی اسلامی بهش دست بدهد این را خدا میخواهد. معمولاً من ازلحاظ ظاهر میگویم {اما}مشکل است انسان قلب انسان دیگری را ببیند که چیست.»