گروه فرهنگی «خبر گزاری دانشجو»، مهدی چراغ زاده؛ حسین بهزاد می گفت:" همه از آوینی می گویند اما هیچ کس تا کنون نگفته مشرب فکری آوینی چه کسی بود؟ اگر کسانی هم میدانند خودرا به نادانی زده اند، بالاخره آوینی هم اهل حکمت بود و هم اهل هنر و هم یک بسیجی، خود آوینی می گفت: در بحث های مرگ آگاهی و حکمت هنر و حکمت شیعی من نزد میرشکاک تلمذ می کنم".
میرشکاک را هیچ کس توان درک کردن ندارد، و این بدین خاطر است که او از عصر خود بسیار فراتر است و به همین دلیل او غریب مانده است، سال 69 کتاب «غفلت و رسانه های فراگیر» را نوشته، اما هنوز هم حرفهای آن تازه و امروزی است و دقیقا آن دردی را بیان می کند که امروزه مبتلا بهِ جامعه و رسانه های ماست.
یوسف علی میرشکاک در بيستم شهريور 1338 در روستاي خيرآباد بن معلا ی خوزستان و از توابع شوش دانيال در خانواده ای مذهبی و عارف مسلک متولد شد. دوران نوجوانی را در همان خوزستان سپری کرد و از همان زمان به تحصیل عرفان و حکمت و همچنین شعر و هنر روی آورد،از سال 58 ساكن تهران شد و همكاري خود را با روزنامه جمهوري اسلامي آغاز كرد. وي از زمره شاعراني است كه در نخستين شبشعر انقلاب كه در تهران در سال 58 برگزار شد شركت كرد و به شعرخواني پرداخت. میرشکاک خاطره اولین دیدار هایش با مقام معظم رهبری را اینگونه بیان می کند:
من در شب شعر حسینیهی ارشاد برنامه داشتم كه از بد حادثه، بنیصدر سخنران آن بود. پس از آن شب شعر كه مهمان آقای سبزواری بودم، شخصی از طرف بنیصدر به خانهی آقای سبزواری آمد و گفت كه آقای بنیصدر گفته است این جوان -كه بنده بودم- را بفرستید بیاید روزنامهی ما؛ انقلاب اسلامی. پیامد همین قضیه آقای سبزواری من را برداشت و برد آنجا، اما بیحجابی جماعت را كه دید، تاب نیاورد و برگشتیم. سوار پژوی آقای سبزواری شدیم و ایشان هم خیلی ناراحت، سرازیر شدیم به سمت میدان توپخانه و ما را برد به روزنامهی جمهوری اسلامی و تحویل داد و آنجا مشغول به كار شدیم.
یك روز آقای خامنهای -صاحبامتیاز روزنامه- وارد شدند. من از سر جایم تكان نخوردم، یعنی مثلاً دارم مینویسیم. خودم را مشغول نشان دادم. جماعت همه رفتند به سمتی كه ایشان بود و پس از اندكی صحبت، آقای خامنهای گفتند كه آقایان بروند سر كارشان، میخواهم از نزدیك ببینم كه كی چه كار میكند. جماعت گروه ادبی-فرهنگی هم نشستند؛ یعنی جناب سید مهدی شجاعی، قاسمعلی فراست، سید حبیبالله لزگی، آقای شجاعیان و اكبر خلیلی.
به هر حال جماعت همه نشستند و آقا یكی یكی از بخشهای مختلف بازدید كردند تا اینكه نوبت به بخش ما رسید. من مثلاً سر پایین مینوشتم، اما آقایان بلند میشدند و خودشان را معرفی میكردند. آخرین نفر پس از معرفی خودش، من را نیز معرفی كرد. این اولین برخورد ما با آقا بود. دیدم آقا آمدند جلو و سلام كردند. آمدم بلند شوم كه دستشان را رو شانهی بنده گذاشتند و گفتند راحت باشید و بنشینید. بعد گفتند كه اجازه است ما شما را ببوسیم؟ در حالی كه خیلی از آقایان ناراحت بودند كه چرا فلانی بلند نشده است. بعد از این، آقا هر وقت كه میآمدند روزنامه، یك سری به حضرات تكان میدادند و یكسره میآمدند پیش ما.
میرشکاک نویسنده است، منتقد ادبی است، طنز پرداز است، اهل رسانه است، اهل حکمت و عرفان است، و مهمتر از آن یک شاعر است به معنای واقعی کلمه شاعر جرا که نه متملق است و نه سیاه نما، میرشکاک به شهادت تاریخ از سال 58 به طور حرفه ای وارد عرصه شعر می شود، و به واسطه زبان تندو تیز و منحصر به فرد خود از دیگر شعرا متمایز می شود و به یک چهر خاص تبدیل می شود، هرچند میرشکاک مردی است برای فردا و آینده نگری خاص و ژرفی دارد اما نگاهی هم در آثارش بر وضع موجود دارد و همگام با تحولات جامعه و انقلاب به پیش میرود و همین فرزند زمان خود بودن ، یکی دیگر از ویژگی های وی به شمار می آید، روزی در بجبوحه جنگ است و برای جنگ شعر می سراید و حماسه آفرینی می کند و روزی در شعرش نسبت به اوضاع نابسامان جامعه که گرفتار غربزدگی است شعر می سراید، روزی روزگاری هم در ایامی که بسیاری از دوستان گذشته اش بریده اند و هوای تسلیم شدن در سر دارند" صبح رجعتش " اینگونه می سراید:
به نام زینب کبری«س» سخن آغاز کن ای دل
به سوی کربلای واپسین پرواز کن ای دل
ز یارانی که جان دادند جا ماندی دلا! بس کن
چه میخواهی از این تن، این بلای مبتلا؟ بس کن
تنی بر خاک و جانی برتر از افلاک داری تو
چه میجویی درین زندان، چه کارِ خاک داری تو؟
به کام دشمنان تا کی دریغ یاد یارانت؟
به خون هر گه که خفته می برد با خود بهارانت
در این دیر کهن تا کی اسیر دشمنان بودن؟
گرفتار زن و فرزند و نان و خانمان بودن؟
برآر ای دل سری از سینه رقص بسمل است اینجا
ز خون مستمندان آرزو پا در گل است اینجا
اسیر مال و جاه دیگران تا کی؟ جنون گل کن
در باغ شهادت باز اگر شد، غرق خون گل کن
سگان دوزخند اینان که می لایند و می لافند
دلا! یاران تو سی مرغ سیمرغ اند و در قافند
جنون کن بار دیگر، عقل را بگذار و عاشق شو
شهادت مرگ عذرای تو خواهد بود، وامق شو
شفا را در شهادت جستجو کن، کربلایی شو
به قانون نوای بی نوایی، نینوایی شو
فریدون بود و قربان بود و یاران دگر بودند
تو از خود با خبر بودی و آنان بی خبر بودند
در این وحشت سرا آن به که از خود بی خبر باشی
خبر خواهد رسید از غیب اگر مرد خطر باشی
خطر، آری خطرها بود، اما «بود» بادی شد
دریغایی و دردی ماند و یاری رفت و یادی شد
رها کن «بود» را، بادا مبادایی به جا مانده ست
چه خواهد شد؟ ببین امروز و فردایی تورا مانده ست
نشد پایی به جا ماند، سری جا ماند و سودایی
جهان بوده ست تا بوده ست امروزی و فردایی
اگر دیروز جا ماندی ز یاران، داری امروزی
برای سوختن داغی، برای ساختن سوزی
رها کن رفته را، فردا به جا مانده ست اگر مردی
سرت را نذر زینب «س» کن، مبادا زنده برگردی
از آن روزی که در شام بلا افکنده بارش را
فرا می خواند از هر سو سپاه سوگوارش را
از آن روزی که سر زد در شب خونبار عاشورا
به شام افتاده تا صبح قیامت کار عاشورا
نه تنها کرد عاشورا گل از چاک گریبانش
خبر از صبح رجعت می دهد شام غریبانش
نماند آنجا که دور از کربلا باشد به مهجوری
بسا دوری که نزدیکی ست، نزدیکی ست این دوری
مگو خورشید عاشورا چرا در شام جا دارد
غریبان را پیام از کل ارض کربلا دارد
میان کربلا و شام راهی هست، راهی شو
اگر خشکی ست آتش باش، اگر دریاست ماهی شو
به خون پیغام اگر بردم غریبان دمشقش را
به صبح کربلا خواهم رساندن شام عشقش را
از میرشکاک آثار زیادی در زمینههای گوناگون منتشر شده است:
زخم بیبهبود،دیپلماتنامه،پوریای ولی،نامهای به رئیس جمهور آینده،سنت ؛ مدرنیته ؛ هویت،تکنیک قارعه، القارعه،سیاست زدگی،رخنه در تکنیک،نسبت ما و تجدد،ایمان و تکنولوژی،مومنان در آخرالزمان،آخرالزمان و نیست انگاری،ویژگیهای آخرالزمان،منتظران و حقیقت انتظار،ویژگیهای انسان آخرالزمان،ایرانیان و موعدگرایی،برده صاحبعنوان،مذهب قیاس،انسان آزاد،نوشتن در اوج بحران،تصوف تقویمی، تصوّف تاریخی، غفلت و رسانه های فراگیر و...
یکی دیگر از ویژگی های خاص میرشکاک غیر قابل پیش بینی بودن اوست، میر شکاک به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست، و هربار و در هر موقعیت با نظر و رفتار و شعرش مورد تحسین همگان قرار می گیرد.
یوسفعلی میرشکاک بدون شک همان گمشده ی نسل هنرمندان و اهالی رسانه انقلاب اسلامی است،میرشکاک چه برای طفلان نوپا در عرصه فرهنگ و هنر و رسانه و چه برای آنها که مدتهاست در این عرصه هستند بهترین استاد و راهنما از لحاظ مبانی تفکر و مبانی و نوع نگرش به هنر،رسانه و همچنین ادبیات است، که متاسفانه از دید جامعه مغفول مانده است.