به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، از مزایای تهران این است که به یک باد بند است! البته منظورم وضعیت آب و هوایش است. یعنی اگر یک باد ناقابل بوزد هوایش صاف میشود و کوههایش پیدا، و اگر دو سه روز خبری از باد و نسیم نباشد، آسمانش مثل قیر سیاه میشود. تازه این یکی از کرامات این شهر است. حالا فکر میکنید اگر سعدی علیه الرحمه زنده بود و میخواست چیزی در وصف این شهر و کراماتش بنویسد چه مینوشت؟
خواندن متن زیر که به سیاق دیباچه گلستان سعدی نوشته شده و با عنوان «دیباچه خارستان تهران» در کتاب «آقازاده عزیز» منتشر شده است، در این روزها خالی از لطف نیست:
*
میگویند امسال آلودهترین سال برای هوای تهران بوده است . این روزها هم که بارانهای گاه و بیگاه کاری از دستشان ساخته نیست جز این که مسّکنی چند ساعته باشند. پس شاید بد نباشد چنین متنی را برای تهران بنویسیم. شاید اگر سعدی علیهالرحمه در قید حیات بود، در دیباچهاش چنین مینوشت:
لعنت تهران را ـ کور و کچل ـ که سکونتش باعث عسرت است و ندیدنش موجب حسرت. و به هر کوچهاش دو صد چاله است و به هر چالهاش دو فحش واجب که چون داخل شوی نثار شهرداری کنی که صحت کوچهها را زعیم است و چون برون آیی نثار دولت که در این امر سهیم.
و از ماوس و کیبورد که برآید
که از عهده لعنش به در آید
و از هوایش نگو که چون فرو میرود مخلِّ حیات است و چون برآید حاجت به نبات . به کوی اندرش بچه کوچکی مرد بالغ شده و به اداراتش بیسوادی، مدیری لایق. فاضلاب شمالش به جنوب رسیده و صف ترافیکش همه جا کشیده.
ترسم نرسی به کعبه ای تهرانی
از بس که درون ترافیک می¬مانی
اداره آب را گفته که سینه خاک بدرد تا لوله آب ببرد و اداره برق را نوشته که چند رشته سیم بکشد تا کوچه فرشته و اداره گاز را رسانده تا علمک نشانده و شهرداری را دیده تا در کوچه بنبست بی.آر.تی کشیده و چاله چولهها را ندیده و...
گاز و آب و برق و خورشید و فلک در کارند
تا چو نانی به کف آری تو به زحمت بخوری
خیابانهایش محل تجمع نسوان است از برای تبرج که بلند خنده میکنند فوج فوج و چکمه پوشیده در ظل آفتاب و در دست شیشه آب و البته همین نساء که در فصل شتاء آستین و پاچه بالا زده و انگشتنمای خلق شده. و البته رجالی که با چشمان دریده و گردن کشیده و آب از لب و لوچه چکیده و همچون آدمهای ندید بدید تازه به دوران رسیده، چشم دوخته به ناموس دیگران خیره خیره با پراندن استغفرواللهی که عمراً بالا نمیره!
یکی از همولایتیها را که از تهران برگشته بود گفتند از این بلاد کبیره چه تحفه آوردی؟ گفت: قصد داشتم چون به تهران روم چیپس و شورت و چکمه و چراغ زنون و عینک دودی و توالت فرنگی و سیگار اولترا لایت بیاورم اصحاب را، اما چون به ترمینال رسیدم جیبم را زدند و من دامنم را چسبیدم که لااقل آن از دست نرود!
***
«آقازاده عزیز» گزیده طنزهای مطبوعاتی است که در 190 صفحه به قلم محمدرضا شهبازی و توسط انتشارات رسول آفتاب منتشر شده است. اگر شما هم دوست دارید تا «آقازاده عزیز» را بخوانید، میتوانید عدد 22 را به شماره 09212770738 ارسال کنید تا این کتاب 8 هزار تومانی در تهران با فقط 2000 تومان هزینه ارسال (مجموعا 10 هزار تومان) برای شما ارسال شود. ارسال برای شهرستانها با دریافت هزینه پست خواهد بود.
منبع: مشرق