به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، هاشمی رفسنجانی که برای انتخابات مجلس خبرگان از چندی پیش اعلام آمادگی کرد، در اظهاراتی جدید، به انتخابات، دولت، مذاکرات هسته ای و نقد دولت سابق، پرداخته است که در زیر مهمترین بخش های مصاحبه با ایلنا را آورده شده است:
- در مجلس اول هم که مجلس انقلاب بود و حقیقتاً نیروهای جوان، متدین و انقلابی در میدان بودند، تندروی داشتیم و خیلی تصمیمها گرفتیم که بعداً نیاز شد که تعدیل کردیم. بعد از آن هم همیشه یک جریان تندرو بوده که گاهی وابسته به راستها و گاهی وابسته به چپها بوده است. اما نهادها از تندرویها دور بودند. تندرویهای فعلی و جریانهایی که در دولت قبل به وجود آمدند، ریشه در نهادهای قدرت پیدا میکردند و از آنها هم استفاده میکنند که تندرویهای خیلی مزاحمی هستند.
- در همه تاریخ، بدون استثنا همه کشورهای مقتدر مایل هستند در کشورهای دیگر نفوذ پیدا کنند. در گذشته بیشتر دنبال این بودند که دولتهای دستنشانده بیاورند که خیلی خطرناک بود. در خیلی از مقاطع تاریخ، دولتی در ایران بود که خودش را قدرقدرت مطلق، مثل رضاخان حساب میکرد، اما میدانستیم و بعدها در اسناد تاریخی دیدیم چگونه او را آوردند و چگونه او را برداشتند! دولتی نبود که مردم به سراغش بروند یا مردم او را بردارند.وقتی نقش دولتی تمام میشد، از خارج میآمدند و او را بر میداشتند. آنگونه که رضاخان را به جزیرهای آن طرف آفریقا بردند. الان و پس از پیروزی انقلاب اینگونه چیزها در ایران معنا پیدا نمیکند و این نفوذها زمینهای ندارد. ولی دشمنان با نفوذ فرهنگی، نفوذ اطلاعاتی، نفوذ اقتصادی یا نفوذهای دیگر سعی میکنند کسانی را در سطوح مختلف تحت تأثیر قرار بدهند.
- الان جریان تندرو هر چه را که دوست نداشته باشد، میگوید: نفوذ است. حتی دامنه برخورد با مخالفان سیاسی خود را به کتابها و روزنامهها هم گسترش دادند که یعنی همه اینها را باید صاف کرد. این حرف یعنی چه؟یعنی تا اینجا هم پیش میروند و اسم هر کار خود را مقابله با نفوذ میگذارند. البته اهداف جناحی ما را از مصالح ملی دور کند که اگر قدرتی بتواند، از روزنامهها و رادیو و تلویزیون هم استفاده میکند. الان ماهواره، اینترنت و این همه وسایل ارتباطی، با مطالبی که میگویند، خیلی بیشتر از روزنامههای خودمان تأثیر میگذارند. هر کسی که امکانات رسانهای دارد، میتواند تأثیرگذار باشد. اما باید هوشیار باشیم و متقابلاً کارهای اقناعی برای رشد آگاهی مردم انجام دهیم.
- قانون خبرگان با خودش است؛ یعنی تنها نهادی است که قوانین خودش را خودش وضع میکند و هیچکس نمیتواند به او فرمان بدهد. این خواست خودشان بوده و از اول که آمدند، گفتند که چون در اینجا مسئله رهبری است و مهم است، نباید همه حرفهای جلسات به صورت علنی گفته شود و محرمانه کردند.البته در مراسم افتتاح هر اجلاس دورهای٬ خبرنگاران در حد سخنرانی رئیس میآیند و در آخر هم بیانیهای میدهند که آن موقع هم خبرنگاران میآیند. معمولاً بین این دو فاصلهها سخنرانیهاست. در هر جلسهای ۴ نفر و هر کدام به مدت یک ربع سخنرانی میکنند. ۱۶ تا ۱۷ سخنرانی است و حرفهای دیگر داریم. برای دو موضوع هم مسئولان میآیند و سخنرانی میکنند. دو نفر از مسئولان را دعوت میکنند. علتش این است که کار خاصی ندارند. اصل کار خبرگان تعیین رهبری است که انجام دادند. نظارت بر رهبری است که این کارِ کمیسیون تحقیق است که آنها هم نظارتشان را میکنند و نهادهای زیرنظر رهبری را بررسی میکنند و به رهبری گزارش میدهند. اگر هم لازم باشد که لازم هم است، در هر دورهای کمیسیونها گزارششان را به جلسه خبرگان میدهند. کارهایشان همین است.
- حالا هر وقتی که بنا شد رهبری عوض شود یا نباشد و کس دیگری بیاید، دوباره باید کار عمدهای انجام دهند. البته دارند آماده میشوند و مطالعه میکنند و گروهی را گذاشتند که دارند افراد را بررسی میکنند تا آنهایی را که صلاحیت دارند که اگر بعداً حوادثی پیش آمد، بتوانند برای رأیگیری مطرح کنند. کار خبرگان عمدتاً همین است.
-البته از نظر من نباید اینگونه باشد و در خبرگان هم گفتم که اگر بخواهیم وظیفه خود را به خوبی انجام بدهیم، همه کارهای کشور زیرنظر رهبری است و ما نباید از آنها غافل باشیم. رهبری قدرت مطلق کشور هستند، لذا ما باید لااقل نهادهایی را که زیرنظر رهبری هستند، و هر عیبی دارند، با رهبری مطرح و پیگیری کنیم که آن عیب برطرف شود و اگر حسنی هم دارند، آن حسن را بزرگ و تشویق کنیم. این کار تا به حال میشد، اما قوانینی را که خودمان گذراندیم، محدود است. در آینده خبرگان دیگری میآید که باید ببینیم چه کار میکند.
- در قانون اساسی، رهبری را از اول شورایی نوشتند. وقتی که امام(ره) رحلت کردند و ما میخواستیم رهبری را انتخاب کنیم، قانون اساسی ما شورایی بود. آن موقع هنوز قانون اساسی را اصلاح نکرده بودیم. خود امام جملهای گفته بودند که سند شد. ایشان گفته بودند که شورایی خیلی جواب نمیدهد و من فکر میکنم که فرد بهتر و زودتر میتواند تصمیم بگیرد. این در حد صحبت بود و نه در دستور، چون اظهارنظری کرده بودند.
- وقتی که بنا شد رهبر جدید انتخاب کنیم، شورا را درنظر گرفتیم و سه نفر را در نظر گرفتیم. یعنی آیات موسوی اردبیلی، مشکینی و خامنهای را به عنوان شورا به جلسه پیشنهاد دادیم. منتها عدهای هم بودند که آیتالله گلپایگانی را در نظر گرفته بودند که اعضای جامعه مدرسین قم بودند.آنها میگفتند: باید فرد باشد، چون امام اجازه دادند که فرد باشد. بحثی شروع شد و در این بحث هر کسی صحبت کرد که اکثر وقت جلسه ما را گرفت و خود آیتالله خامنهای طرفدار شورا و عضو پیشنهادی ما هم بودند. صحبت بسیار مستدلی در طرفداری از شورایی کردند و گفتند که باید شورایی باشد.
- بنا بود من هم صحبت کنم که نوبت نرسید و صحبت نکردم. نظر من هم شورایی بود. بعد از صحبت رأیگیری کردیم که ۳۵ نفر به شورا و ۴۵ نفر به فرد دادند و فرد برنده شد. آنها آیتالله گلپایگانی را برای رهبری معرفی کردند و رأی گرفتیم که همان ۱۴ نفر رأی دادند و انتخاب نشد. ما آن موقع آیتالله خامنهای را پیشنهاد دادیم، ایشان پشت تریبون رفتند و گفتند: من فرد را قبول ندارم، چرا مرا نامزد میکنید؟ قبول نمیکنم. من گفتم: نظر ما هم همین بود. ولی رأیگیری کردیم و الان قانون شد و اگر شما نباشید، فرد دیگری باید بیاید. ایشان جواب مرا ندادند و رفتند در جایشان نشستند. گفتیم که این سکوت را دلیل رضایت تلقی کنیم و برای ایشان رأی گرفتیم که رأی بالایی آوردند. بعداً که قانون اساسی را بازنگری کردیم، به جای شورا، فرد آوردیم. در همان جلسه به آیتالله خامنهای گفتم: نظر من هم شورایی بود، ولی وقتی خبرگان اینگونه تصویب کرد، تسلیم هستیم. البته الان پشیمان نیستیم، چون شاید اگر در آن موقع و در آن شرایط کشور، شورایی میگذاشتیم، مشکلاتی پیش میآمد. بالاخره تشخیص خبرگان این بود.
- لیست نمیدهم. در هیچ انتخاباتی لیست ندادم. مگر زمانی که حزب داشتیم و حزب جمهوری لیست میداد و ما هم لیست میدادیم، چون ما جزو آن بودیم. الان لیست نمیدهیم. ولی از کسانی که نظر داریم، وقتی نامزد شدند و از فیلتر گذشتند، حمایت میکنیم.
- آنچه که در حدّ کنونی با آمریکا انجام میشود، کاری است که قبلاً با اذن رهبری شروع شده بود. رهبری پنج، شش ماه قبل از دولت آقای روحانی، در مورد مذاکره با آمریکا و با میانجیگری سلطان قابوس در عمان، موافقت کرده بودند و مذاکره هم شروع شده بود. چند دوره هم در سطح کارشناسی مذاکره کردند که البته نتیجهای نداد. بنابراین اصل مذاکره، به خصوص در مسایل هستهای را رهبری هم تأکید کردند و مشکلی ندارد و داریم مذاکره میکنیم. در حواشی این، اتفاقات دیگری هم افتاد. مثلاً در قضیه سوریه اخیراً دو اجلاس در یمن برگزار شد و باز هم ادامه دارد، در آنجا هم مسئولان ما و هم مسئولان آمریکا حضور دارند و درباره همین مسئله صحبت میکنند. سابقه هم داشته است.مثلاً در افغانستان بعد از جنگ طالبان، وقتی مسائل جدیدی پیش آمد، ما و آمریکا همکاری و مذاکره میکردیم. در عراق هم همین طور بود و مذاکره میکردیم. در هر دو جا مذاکرات ما مفید بود و توانستیم برای هر دو کشور قانونهای اساسی خوبی بنویسیم و نظرات دو ملت افغانستان و عراق را در قانون اساسی تأمین کنیم. همین الان هم در حاشیه مذاکرات، اتفاقات دیگری میافتد.
- بالاخره انسانها که دیوار نیستند، وقتی با هم مینشینید، حرفهای دیگری هم میزنند. در یک جا هم به هم میرسند که به همدیگر دست میدهند. اینها بهانهگیری است و اگر بخواهیم بهانه بگیریم، از این بهانهها خیلی فراوان است.
-اما درباره رابطه با آمریکا، فکر میکنم هنوز همان مطلبی که امام مطرح کردند، برقرار است؛ امام گفته بودند: اگر آمریکا آدم شود، با او همکاری و صحبت میکنیم. در مورد آدم شدن، یک بار از ایشان پرسیدیم و گفتند که بالاخره باید ارتباط مساوی داشته باشیم و اینطور نباشد که آمریکا بخواهد از ابرقدرتی خودش استفاده کند. فکر میکنم که اگر روزی آمریکا دست از خصومتهایش بردارد و خصومتهای گذشتهاش را جبران کند، میتوانیم وارد شویم. یک مقدار به آنها بستگی دارد که اگر آن مسئله حل شود، کسی مخالفتی ندارد که با آمریکا حرف بزنیم. با اسرائیل چون مشروع نیست، حرف نمیزنیم. اما آنها دولت مشروعی هستند و ملیت دارند.
- در مورد خودم، فشار اینها روی من هیچ تأثیر ندارد و مثل کلاغهایی هستند که از روی درختها میپرند. برای من اینگونه است و کاری با آنها ندارم. من همیشه فشار داشتم. وقتی که انقلاب پیروز شد، منافقین سختترین دشمن بودند، چون پیش از پیروزی انقلاب که مرتد شدند، ما با آنها مخالفت کردیم و همین طور ادامه داشت.بعد هم تندروهای چپ بودند که در دوره من روزنامه داشتند و آن حرفها را میزدند. همان زمان، بعضیها در دولت گلایه میکردند و میگفتند: این روزنامه سلام و این افراد و روحانیون اینگونه اذیت میکنند، من گفتم: اینها جرأت نمیکنند به مجلس چیزی بگویند. چون تریبون مجلس به آنها بد جواب میدهد. به قوه قضائیه هم نمیتوانند چیزی بگویند. به رهبری هم نمیتوانند چیزی بگویند. لااقل بگذارید ما باشیم و اختلاف نظری در جامعه دیده شود. از این حرفهایی که اینها میزدند، خوشم میآمد و گاهی هم جوابشان را میدادیم. الان هم تا زندهام برای اعتلای کشور و انقلاب تلاش خواهم کرد.
- برنامهٔ آخری هم که اینگونه شد و دو برنامهٔ چهارم و پنجم هم در شرایطی تدوین شده بودند که دولت وقت اصلاً برنامه را قبول نداشت. کارهای دولت روزمره بود و تصمیمها عمدتاً به صورت تقریباً انفرادی و شخصی گرفته میشد. {دولت} نه مجلس، نه مجمع و نه شورا را قبول داشت. حتماً یادتان هست که بیش از ۵۰ شورایعالی و سازمانهای تصمیمساز و تصمیمگیر را یکشبه منحل کرده بودند که نمونه بارز آن سازمان برنامه و بودجه بود. درباره مجلس هم حتماً شنیدید که جمله تاریخی امام (ره) را مقطعی میدانست. خیلی چیزها را قبول نداشت.
- دولت میتوانست از پیش برای بعد از توافق برنامههای میانمدت داشته باشد. آنها فکر میکردند مذاکرات ۱+۵ زودتر از این به نتیجه میرسد٬ اما معطل شد. الان هم تلاشهای زیادی هست که یک مقدار تأخیر بیاندازند تا انتخابات بگذرد.
خب کسانی که اهل فن هستند به وضوح الان این تقسیم کار رو مشاهده می کنند.خدا عاقبت همه را ختم به خیرکند