بسم الله الرحمن الرحیم
خواجه امام مظفر حمدان در نوقان یک روز میگفت که کار ما با شیخ بوسعید همچنانست که پیمانۀ ارزن. یک دانه شیخ بوسعید است و باقی منم. مریدی از آن شیخ بوسعید آنجا حاضر بود، چون آنرا بشنید از سر گرمی برخاست و پای افزار کرد و پیش شیخ آمد و آنچه از خواجه امام مظفر شنیده بود با شیخ بگفت.
شیخ گفت: «برو و با خواجه امام مظفر بگوی که آن یک دانه هم توی، ما هیچ چیز نیستیم.»
به این شیخ بهرمانی بفرمائید که آن کلاغ هم خود شما هستید و ما هیچ نیستیم
دولت بد دهنی و ریا و دورویی و سازش و رکود و ترسو و کدخدا محور
خواجه امام مظفر حمدان در نوقان یک روز میگفت که کار ما با شیخ بوسعید همچنانست که پیمانۀ ارزن. یک دانه شیخ بوسعید است و باقی منم. مریدی از آن شیخ بوسعید آنجا حاضر بود، چون آنرا بشنید از سر گرمی برخاست و پای افزار کرد و پیش شیخ آمد و آنچه از خواجه امام مظفر شنیده بود با شیخ بگفت.
شیخ گفت: «برو و با خواجه امام مظفر بگوی که آن یک دانه هم توی، ما هیچ چیز نیستیم.»
به این شیخ بهرمانی بفرمائید که آن کلاغ هم خود شما هستید و ما هیچ نیستیم
سلام بر دعایی
سلام بر دعایی بزرگمرد اخلاق و آزادگی