گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو، سیدمرتضیموسوینژاد؛ بالاخره همه پرسی جدایی بریتانیا از اتحادیه ی اروپا برگزار شد و نتیجه ی آن به جدایی این کشور انجامید. قبل از این که پرداخته بشود به این موضوع که نتایج این جدایی برای بریتانیا، اروپا و آمریکا چه خواهد بود، باید پرداخته بشود که چه شد بریتانیا به اینجا رسید.
وقتی غرب سرمست از تحولات سوریه به سقوط بشار اسد دل بسته بود و امیدوار بود که بعد از بشار نوبت دیگر کشورهای جبهه ی مقاومت است، نمی دانست که باید منتظر جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا باشد.
زمانی که بحران سوریه به واسطه ی حمایت عرب و متحدان منطقه ای آن از تروریست ها بالا گرفت، آرام آرام روند مهاجرت ها از این کشور به اروپا آغاز شد. روندی که باعث فشار رسانه ای از نوع حقوق بشری آن به غرب شد و اتحادیه اروپا مجبور به پذیرش مهاجرین و سپس تقسیم آن بین کشورهای مختلف شدند.
در نتیجه ی این اقدامات فشار زیادی به اقتصاد کشورهایی اروپایی وارد شد. اکنون باید اهمیت پذیرش مهاجران افغان را در ایران متوجه شد. در این میان مردم انگلستان، آلمان و بسیاری از کشورهای اصلی از این روند ناراضی بودند.
این نارضایتی را باید در کنار نارضایتی مردم این کشورها برای تحمل هزینه ی وام های کشورهای مقروضی همچون یونان گذاشت. در نتیجه ی این روند احزاب کوچکی همچون حزب «ویک» که شعار جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا بدهند، محبوب بشوند. دیوید کامرون نخست وزیر بریتانیا برای آنکه دولت خود را از دست ندهد، در انتخابات گذشته این کشور اعلام کرد که همه پرسی جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا را برگزار خواهد کرد.
ابتدائا نتایج نظرسنجی ها نشان می داد که اکثریت مردم انگلستان با این جدایی مخالفند. اما طی دو روز گذشته مردم انگلستان راه دیگری را انتخاب کردند و در نهایت ناباوری در یک شب نتیجه این شد که دیدید.
اما اکنون باید به نتایج این جدایی پرداخت. بعضی از نتایج این جدایی که رسانه ها به آن می پردازند در مقابل واقعیت های پیش رو مضحک به نظر می آید. مثلا این که رئال مادرید باید یک بازیکن خود را حذف کند تا همچنان بتواند گرت بیل ولزی را حفظ کند. یا اینکه بیش از 100 بازیکن در معرض خروج از لیگ انگلیس به خاسر قوانین داخلی اتحادیه اروپا قرار می گیرند.
این مسئله قطعی است که لیگ برتر انگلستان تضعیف خواهد شد اما وقتی به نتایج دیگر این جدایی نگاهی می اندازیم، با خود می گوییم رسانه ها چرا به واقعیات نمی پردازند. واقعیت آن است که مدت زیادی نیست که بریتانیا از همه پرسی اسکاتلند به عنوان بخش شمالی خود که نسبت به کل مساحت بریتانیا کوچک هم نیست و خیلی بزرگ به نظر می آید، جان سالم به در برده است.
اما رای منطقه ی اسکاتلند به باقی ماندن در اتحادیه اروپا بود و اکنون نخست وزیر این کشور تلویحا خواستار جدایی آن از بریتانیا و باقی ماند در اتحادیه اروپا می داند. در کنار این موضوع جنبش های جدایی طلب ایرلند شمالی خواستار اتحاد آن با ایرلند جنوبی شده اند. این به معنای تکه تکه شدن بریتانیای کوچک به قطعات کوجک تر است.
همچنین منطقه ی کوچک ولی راهبردی جبل الطارق، از سوی اسپانیا مورد طمع قرار گرفته است. بر اساس نتایج انتخابات این منطقه 96 درصد مردم آن خواستار ابقا شدند. نخست وزیر اسپانیا خواستار تقسیم جبل الطارق بین بریتانیا و اسپانیا شد تا اتحادیه اروپا همچنان بتواند از منافع این منطقه راهبردی استفاده کند.
واقعیت آن است که پوند به پولی بی ارزش تیدلی خواهد شد و حتی یورو نیز از این جدایی ضرر خواهد کرد. البته صحبت از یورو و پوند مضحک خواهد بود، زمانی که رئیس جمهور فرانسه متزلزلانه نسبت به آینده ی اتحادیه اروپا صحبت می کند و حزب ملی گرای هلند نیز خواستار جدایی این کشور از اتحادیه اروپا می شود.
واقعیت دیگر این است که سال هاست اتحادیه اروپا از روند همگرایی به ملی گرایی تغییر یافته است. این جدایی هم بریتانیا و هم اتحادیه اروپا را ضعیف تر خواهد کرد. چنان که اوباما گفته بود با جدایی بریتانیا از این اتحادیه، آمریکا برای تجارت بریتانیا را اولویت آخر در اروپا می بیند.
اما فراموش نباید کرد که سال هاست برخی ایالت های آمریکا معترضند که پرا باید بار ایالت های فقیر دیگر را بکشند. آیا نوبت به آمریکا رسیده است؟ آیا غرب نباید به فکر پایان بحران سوریه باشد. فعلا تا چند ماه معادلات جهانی منتظر شوک این جدایی باشد. آیا این جدایی به جدایی های دیگر منتج خواهد شد؟ آیا دومینو ادامه دارد.
نظم نوین جهانی در پیش است...