گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ اپیدمی دنبالهسازی از چه زمانی به جان سینمای ایران افتاد؟ چه اتفاقی باعث شد تا سینماگران ایرانی به فکر ساخت قسمت دوم و سوم برای فیلمهای پرفروششان باشند؟ پاسخ احتمالاً جایی در نیمه دوم دهه هشتاد است. وقتی مسعود دهنمکی پس از درخشش خیرهکننده «اخراجیها»یش در گیشه، تصمیم گرفت قصه بایرام، گرینوف و دیگران را ادامه بدهد. تجربه دهنمکی در گیشه موفق بود و عنوان پرطمطراق «پر فروش ترین فیلم تاریخ سینمای ایران» را تا سالها به نام اخراجیهای 2 زد. گذشته از این عنوان، دهنمکی و سه گانه اخراجیها- که بعید است از همان ابتدا به قصد سهگانه بودن ساخته شده باشد- یک اثر مهم در سینمای ایران داشتند و آن، احیای سنت دنبالهسازی، سنت معمول سینمای عامه پسند غربی، در میان کارگردانان ایرانی بود. موفقیت اقتصادی قسمتهای دوم و سوم فیلمهای موفق،صندوقچه خاطرات سینماگران ایرانی را هم گشود تا پس از حدود 9 سال قسمت دوم آتشبس، پس از ۱۲سال قسمت سوم کلاهقرمزی و پس از ۳۰ سال سری دوم شهر موشها تولید شوند و به توفیقات قابل توجهی در گیشه برسند.
سینمای ایران این روزها دو فیلم «دنباله»ای روی پرده دارد. گشت و نهنگ عنبر. هر دو، قسمت دوم آثاری متعلق به دهه نود و البته موفق در جذب مخاطبین. اما آیا سری دوم این فیلمها هم خوب از آب درآمدهاند و میتوانند تماشاگر را راضی به خانه بفرستند؟
گشت 2: عاقبت انجیر خوردن با نوک کج
قسمت اولش، سوار بر موجی از حاشیه و تجمع و جنجال، دیده شد. با داستانی متفاوت که نقد جدی سازوکارهای مبارزه با مفاسد اجتماعی و اقتصادی، مهمترین پیامش بود و البته طعنههای جدی به مفسدین اقتصادی و رانتخوارها میزد. درونمایهی عدالتطلبانه و پرداخت باورپذیر شخصیتهای گشت 1، آن را تبدیل به اثری شاخص و موفق کرده بود. نسخه دوم اما فرسنگها با نسخه اول فاصله گرفته. نه جهان دارد، نه حرف تازه و نه شخصیتپردازی بدیع. انگار کارگردان و بازیگران نسخه او جمع شده باشند دور هم، یکیشان تهیهکنندگی را به عهده گرفته باشد و بعد، بساط ساخت فیلم را پهن کرده باشند. سناریو ذرهای انسجام ندارد و از این شاخه به آن شاخه شدنش آزاردهنده است. حجم فانتزیهای غیر قابل باوری مثل تابلوی کائنات و پیشبینی آینده در این نسخه بیشتر شده و همه اینها در نهایت از گشت2، اثری فانتزی، مملو از شوخیهای زیرشکمی و البته کممحتوا ساخته. انگار مخاطب در گشت2 با یک سعید سهیلی ِ خنثی، کم فروغ و ناآشنا مواجه است که حتی جهان آثار قبلی خود را هم فراموش کرده و با انگیزههای صرفاً اقتصادی و سوار بر موج قسمت اول «گشت» فیلم ساخته. گشت2 در خلق موقعیتهای طنز آنقدر ناموفق است که بارها به نسخه اول خود باز میگردد و عیناً از پلانهای آن برای خندهگرفتن از مخاطب بهره میبرد.
با همه این تفاسیر اما، تا ظهر چهارشنبه سوم خرداد 1396، گشت 2 با فروش بیش از 19 میلیارد تومانی، پر درآمدترین فیلم تاریخ سینمای ایران است. چرا؟ چون برند جنجالی گشت ارشاد، خاصه با لوگوی متمایز و کنجکاوی برانگیز فیلم، هنوز مخاطب دارد.
نهنگ عنبر 2: الویس پریسلی و ویدئو و آرتیستبازی و دیگر هیچ!
همزمانی اکران نهنگ عنبر و دور نهایی مذاکرات هستهای در تابستان94، اتفاقی یا عامدانه، به فهم پیامهای سیاسی-اجتماعی فیلم سامان مقدم کمک شایانی کرد. مقدم در نسخه اول نهنگ عنبر، زیر پوشش داستانی عاشقانه، هم نگاه خودش به تحولات اجتماعی کشور از دهه 40 تا دهه 90 را تصویر کرد و هم رابطه ایران و امریکا را با تمثیل در علاقه شخصیتهای ارژنگ و رویا به نمایش گذاشت. نهنگ عنبر1، فیلمی عامه پسند، به معنای کلمه، بود که با استفاده از موسیقیهای تند و رقص و البته روایت متمایزش از دهه شصت و هفتاد به خوبی دیده شد و مورد اقبال سینماروها قرار گرفت. چه پیامهای سیاسی نهنگ عنبر1 را دوست داشته باشیم و چه نه، نمیتوانیم از محتوا و پیام داشتنش بگذریم. سامان مقدم، زیر لایهای از موسیقی و متلک، آنچه میخواست را درباره فرهنگ و اجتماع و سیاست پس از انقلاب گفت و سود اقتصادیاش را برد و رفت سراغ کارهای بعدیاش.
نهنگ عنبر2 اما به جز همان سود اقتصادی احتمالی، شباهت بیشتری به نسخه اولش ندارد. نه به اندازه آن پرجزییات است، نه ریتم قابل قبولی دارد و نه اتفاق غافلگیرکننده خاصی. نسخه دوم نهنگ عنبر، بیشتر شبیه خاطرهبازی عوامل نسخه اول با فیلمشان است. فیلمنامه اصلاً منسجم نیست و مجموعه فیلم شبیه چند کلیپ وصله-پینه شده از زندگی ارژنگ و رویاست. حجم موسیقی و رقص نسخه دوم به مراتب بیشتر شده و البته کنایههایش به نیروهای نظامی و امنیتی کمتر. حضور شخصیتی که امیرحسین آرمان نقشش را بازی میکند، و البته حاج آقای تحریری، البته فضای فیلم را کمی بهتر کرده و احتمالاً نقش مهمی در بهبود روند دریافت مجوز فیلم داشتهاند.
تمرکز نهنگ عنبر2 بر دهه شصت، احتمالاً به معنای تلاش کارگردان در جهت خلق نوستالژیهای تازه برای این دهه است. سامان مقدم در تازهترین اثرش تلاش شدیدی برای عرفیسازی و عادیسازی رقص و آوازهای تند و بعضاً مختلط دارد. تلاشی که در جغرافیای دهه شصت مذموم بود و حالا انگار مورد حمایت دولت هم قرار گرفته. مقدم دارد انتقام دهه شصت را در دهه نود میگیرد و البته کسی حواسش نیست که خالقان محدودیتهای عجیب و گاهی بیتوجیه دهه شصت، حالا مدعی آزادی بیان و اخلاق و فرهنگ شده اند.
تازهترین اثر سامان مقدم، جز همین عرفشکنیها و رقص و آوازها، چیز بیشتری برای عرضه به مخاطبش ندارد. فقر شدید فیلمنامه محسوس است و یک ربع آخر فیلم و آن رفت و برگشتهای ارژنگ، واضح است که برای پرشدن 90 دقیقهی فیلم هستند. مقدم البته آنقدر هوشمند هست تا نسخه دوم را هم بهگونهای تمام کند که راه برای تولید نهنگ عنبر3 باز باشد.
چرا دنباله میسازند؟
پول، اقتصاد، چرخش چرخ سینما. هرعبارت مرتبط و مشابهی را میتوان جای این کلمات گذاشت. واقعیت این است که تقریباً تمام دنبالههای ساخته شده در دهه هشتاد و نود، ضعیفتر از نسخههای اول خود بودهاند. حتی کلاهقرمزی3 و شهرموشها2 هم با مشکل فقر فیلمنامه مواجه شدند و روی موج نوستالژی فروش کردند. اما آیا انگیزههای اقتصادی صرف برای دنبالهسازی در سینمای ایران اتفاق بدی است؟ پاسخ قطعی به این سوال نمیتوان داد. تا همین لحظه بیش از 24 میلیارد تومان از فروش سال 96 سینمای ایران متعلق به همین دنبالههاست.مجموع فروش فیلمهای دنبالهای از ابتدای دهه 90 تا امروز رقم خیرهکننده 53 میلیارد و سیصد میلیون تومان را به ثبت رسانده. رقمی که به تنهایی معادل بیش از 13 درصد رقم کل فروش سینمای ایران در این دهه است. و در سه سال از این شش سال( ۹۰ تا ۹۵) لقب پرفروشترین فیلم سال به دنبالهایها رسیده و هیچ بعید نیست این عنوان برای سال۹۶ هم یه یکی از همین مدل فیلمها برسد
دنبالهسازی ، به رونق سینماها کمک قابل توجهی کرده، اما آیا دنبالهسازها به رشد و رونق «محتوا»ی سینمای ایران هم کمکی کردهاند؟