به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، در دوازدهم تيرماه 1367 شمسي برابر با سوم ژوئيه 1988 ميلادي، هواپيماي مسافري ايرباس ايران که از بندرعباس عازم دُبي بود، بر فراز آب هاي خليج فارس و در نزديکي جزيره «هنگام» مورد هجوم يگان هاي دريايي متجاوز آمريکايي مستقر در آب هاي خليج فارس قرار گرفت و سقوط کرد.
اين هواپيما در زمانی که ایران در نبرد با متجاوزین بعثی که مورد حمایت شرق و غرب قرار داشت با موشک ناو جنگي وينسنس مورد حمله عمدي نيروهاي تجاوزگر و جنايت پيشه شيطان بزرگ قرار گرفت حامل 298 مسافر و خدمه بود که تمامي آنها اعم از مرد و زن و کودک و نوجوان و کهنسال با وقوع اين جنايت فجيع به شهادت رسيدند.
در ميان سرنشينان هواپيما، 66 کودک زير 13 سال، 53 زن و 46 تن تبعه کشورهاي خارجي نيز بودند که کشته شدند. ساقط کردن هواپيماي مسافربري جمهوری اسلامی ايران از سوي جنايتکاران آمريکايي، در حقيقت يکي ديگر از مراحل رويارويي استکبار جهاني با ملت بزرگ ایران براي تقويت متجاوزان عراقي در جبهه هاي جنگ بود.
پس از سقوط اين هواپيما، مقامات آمريکايي براي توجيه اين جنايت نابخشودني، دلايل ضد و نقيضي عنوان کردند و کوشيدند اين اقدام خصمانه را يک اشتباه قلمداد کنند. اما با توجه به مجهز بودن کشتي جنگي وينسنس به پيشرفته ترين سيستم هاي راداري و رايانه اي و همچنين مشخص بودن نوع هواپيماي در حال پرواز، مسلم شد که احتمال اشتباه وجود نداشته و اين اقدام، کاملاً خصمانه بوده است.
با اين حال مقام هاي آمريکايي پس از چندي، در توهيني آشکار به ملت ايران، مدال شجاعت بر گردن ناخداي اين ناو انداختند و بدين سان حمايت رسمي خود را از اين جنايت اعلام کردند. به هر تقدير، اين جنايت نيز در کنار جنايات بي شمار دولت آمريکا، در پرونده سياه استکبار جهاني ثبت شد و لکه ننگ ديگري بر تارک آن جنايت پيشگان نقش بست.
ناخدا ويليام سي. در تگزاس به دنيا آمد. او افسر نيروي دريايي آمريکا بود و بيشتر بهخاطر فرماندهي ناو يو.اس.اس وينسنس(G-49)، يک ناوشکن در کلاس Ticonderoga مجهز به سيستمهاي رزمي Aegis شناخته شده است. در زمان فرماندهي او، اين ناو مسئول سرنگون کردن پرواز شمارة 655 هواپيماي ايران برفراز خليجفارس بود که منجر به کشته شدن 290 غيرنظامي شد و يک ماجراي بينالمللي براي آمريکا به وجود آورد.
وينسنز در يک کلمه، پادگاني متحرک بود که به يمن داشتن تجهيزات پيشرفته ميتوانست هم زمان در هوا، دريا و زيردريا جنگ کند. اين ناو در زمان خود گرانترين و پيشرفتهترين ناو جنگي موجود در جهان بود. اما اين کشتي که رادارش ميتوانست شعاعي بيشتر از هواپيماي آواکس را پوشش دهد در صبح روز يک شنبه 12 تير 1367 (سوم ژوئيه 1988) با استقرار در زير دالان پروازهاي تجاري، هواپيماي غولپيکر ايرباس ايران را که از بندرعباس به مقصد دبي در حال پرواز بود هدف موشکهاي خود قرار داد و سرنگون کرد. اين جنايت در حالي صورت گرفت که خلبان پرواز 655 به نام کاپيتان رضاييان تا آن زمان 25 بار اين مسير را پيموده بود و به دليل مزاحمتهاي آشکار ناوگان آمريکا، مرتب براي آنها پيام ميفرستاد.
مقامات آمريکايي ناشيانه درصدد پاک کردن صورت مسأله برآمدد، درحالي که اجساد 290 تن از سرنشينان اين هواپيما بر روي آبهاي خلج فارس شناور بود مقامات نظامي آمريکا با تکذيب خبر راديو تهران مبني بر اصابت يک فروند ايرباس اعلام کردند که يک هواپيماي اف 14 را سرنگون کردهاند.
هر چند که شرح اين ماجرا در اين مجال نميگنجد اما بايد گفت اين جنايت دست اول که ويليام راجرز فرمانده رزمناو وينسنز مرتکب آن شده بود نه تنها با محکوميت رو به رو نشد بلکه بعدها به وي مدال لياقت دادند و ريگان رئيس جمهور وقت آمريکا اين اقدام راجرز را دفاع از خود برشمرد! جان 290 انسان بيگناه در حالي توسط نيروي دريايي آمريکا گرفته شد.
به طور يقين بايد دانست که ويليام راجرز فرمانده وينسنز با دستور مستقيم مقامات ارشد دولت آمريکا و براي فشار به ايران دست به اين اقدام زده است، اقداماتي که از ده ماه قبل شروع شده و امروز به اوج خود رسيده بود. اين بار نيز ايران توسط وزير امور خارجه وقت خود باز به دبيرکل سازمان ملل نامه نوشت و خاطرات تلخ گذشته را يادآوري کرد، در اين نامه ولايتي يادآوري کرده بود که در ايران بارها نسبت به حضور ناوهاي جنگي ايالات متحده آمريکا و مزاحمتهايي که براي اعمال حاکميت ايران ايجاد ميکنند، هشدار داده و چون به اين هشدارها توجه نشده است، منجر به حمله موشکي ناو آمريکايي به هواپيماي مسافربري ايران و کشته شدن کليه مسافران و سرنشينان بيگناه آن شده است، ولايتي خود به عمدي بودن اين حمله اعتراف ميکند و از دبيرکل ميخواهد که مرتکبان اين وحشيگريها را آشکارا محکوم کند و هيأتي از کارشناسان را نيز براي تحقيق درباره اين حادثه فورا اعزام نمايد، در اين جا باز هم سؤال قبلي در ذهن متبادر ميگردد که وزير امور خارجه وقت ايران به کدام مرجع قانوني شکايت کرده بود و اين که چند بار به سراغ شوراي امنيت – هر چند ناکارآمد و مزدور و مزوّر – شکايت برده بود که حال آمريکا با آن همه غرور و تکبر بخواهد به آنها توجه کند، آيا صرف نامه نوشتن به دبيرکل سازمان ملل و درخواست از وي براي محکم کردن اقدامات قبلي و فعلي آمريکا ميتوانست براي ايران مفيد فايده باشد،اگر اقدامات قبلي دبيرکل اثربخش ميبود، آمريکا به طور قطع به يقين اين خبط بزرگ و از قبل برنامهريزي شده را نمي:رد و با توجه به تأثير آن در افکار عمومي – مانند سرنگوني هواپيماي مسافربري کره جنوبي توسط جنگندههاي شوروي در سال 1983 که رسوايي بزرگي براي رژيم کمونيست حاکم بر مسکو پيش آورد – هرگز آن را مرتکب نميشد.
جالب آن که ايران پس از 8 سال قهر از شوراي امنيت و نامه به دبيرکل دادن پس از اين حادثه سراغ شوراي امنيت ميرود، آن هم دو روز بعد از نامه ولايتي به دبيرکل. ايران طي نامهاي که اين بار به رئيس شوراي امنيت نوشت از او خواست که جلسه شورا را براي رسيدگي به جنايت آمريکا فورا تشکيل دهد. اين درخواست ايران به سرعت توجه عمومي را به خود جلب کرد. هر چند ايران در طول جنگ 8 ساله عراق عليه خود بارها ميتوانست با استناد به اقدامات و بيانيههاي دولت عراق که همگي برخلاف کنوانسيونهاي بينالمللي مورد قبول همه کشورها بود به شوراي امنيت شکايت ببرد، اما اين کار را نکرد تا همان گونه که پيشتر گفته شد، ارتش عراق با فراغ بال از تحرک سياسي ايران پرونده جنايات خود را قطورتر کند و راز شکيبايي مقامات ايران، به خصوص وزارت امور خارجه را به دليل عدم پاسخگويي مناسب و به موقع پيچيدهتر نمايد.