شرایط زندگی در مناطق زلزلهزده کرمانشاه با وجود اقدامات انجام شده هنوز به وضع مطلوب نرسیده است.
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو، هنوز آفتاب به نیمه آسمان نرسیده و صدای همهمه نزدیک ظهر یک روز تعطیل در شهر نپیچیده است؛ صدای سوت ورزشی میآید. با وقفههای مشخص. از میان فنسهایی که چند متر دورتر از این فوتبالیستها، دور زمین کشیده شده، میشود دید زمین چمن ورزشگاه احرار دیگر مانند صبح فردای زلزله ۳/۷ ریشتری غرب کشور، تصویری آخرالزمانی ندارد.
دیگر خبری از نشست و برخاستن بالگردهایی نیست که آب، تغذیه و کیسه جسد میآوردند و مصدومان را میبردند. دیگر نه آمبولانسها کنار زمین هستند، نه زخمیهایی که هر گوشه دراز کشیده باشند. جایجای شهر همینگونه است. به گزارش ایسنا، در بلوارها، پیادهروها، کنار خانههای تخریبشده و نیمه تخریبشده، هرکجا که فضایی است، کانکس است و چادر. جاهایی که فضای خالی بیشتری است کانکسها و چادرهای تودرتو بیشتر به چشم میآید. زندگی درون همین خانههای جدید تنگ بیروح آهنی به سر میشود. خواب، خورد و خوراک و همهچیز همانجاست. گوشهای از کانکسها پتو و بالش برای خواب و گوشهای دیگر گاز پیکنیکی و ظرف برای خوراک. این فضای آهنی، اما سهم همه نیست با وجود اینکه چادر، اسکان اضطراری بود و قرار بود همه در کانکس اسکان یابند، اما همچنان میان کانکسها چادرهایی هم دیده میشود. اینها مردمیاند که هنوز نتوانستهاند کانکس بگیرند.
ادامه زندگی در چادر!
کمی پایینتر از بیمارستان شهدای سرپل ذهاب- همان بیمارستانی که بعد از زلزله به جای اینکه مأوای آسیبدیدگان باشد، خود چنان زیر بار این حادثه کمر خم کرد که دیگر هیچگاه بلند نشد و حالا بعد از گذشت ۴ ماه سکوت یک متروکه در فضای آن سنگینی میکند- در محوطه مدرسه استثنایی میشود چند خانواده ساکن در چادر را دید. ۲ برادر که با همسر و فرزندان، در مجموع ۹ نفر هستند، با چسباندن دو چادر به هم همچنان در این شرایط زندگی میکنند. میگویند نه پول کانکس را گرفتهاند، نه کانکسهای دولتی به آنها رسیده و نه توانستهاند از کانکسهایی که خیرین در منطقه توزیع میکنند استفاده کنند. در حالی بعضی خانوادهها هنوز اینطور زندگی میکنند که بعضی دیگر بیش از یک کانکس گرفتهاند و یکی را محل سکونت کردهاند و یکی دیگر را محل نگهداری وسایلشان و عدهای هم از کانکسها برای کسبوکارشان استفاده میکنند. یکی شده آموزشگاه زبان، یکی آموزشگاه موسیقی و یکی هم کسبوکارش را با زلزله پیوند داده و «فلافلی زلزله» راه انداخته است. بعضی از کارخانههای کانکسسازی هم آنجا کانکسهایی را به عنوان دفتر فروش تعبیه کردهاند و سفارش میگیرند. هرکسی که بتواند چند میلیونی پول جور کند میتواند از آنها کانکس بخرد. این حال و روز مردمی است که خانههایشان تخریبی است و نیمهتخریبی و ساکن کوچهها و خیابانها شدهاند. خانههایی که در چند ثانیه آوار شدند و حالا انگار سربلند کردنشان چندان ساده نیست. برای سرپا کردن خانه و ساختن دوباره پیش از هر چیز باید میزان تخریب هرکدام کارشناسی شود. مالکانی که تکلیف کارشناسی خانههایشان معلوم شده و میتوانند کار را شروع کنند، دستبهکار تعمیرات شدهاند. در شهر خانههای زیادی است که دورتادورش را داربست زدهاند، بعضی دیگر هم مشغول سیمانکاری و کارهای تعمیراتی دیگر هستند، اما از پیریزی خانههای جدید کمتر خبری است.
بحران کار
کار، موضوعی است که در این شهر جنبههای متفاوتی به خودش گرفته. آنهایی که کار دولتی دارند بعد از اینکه اوضاع کمی سروسامان گرفته سرکار میروند، اما آنهایی که کارشان غیردولتی است یا بیکارند یا لنگلنگان کاسبی راه انداختهاند. میوهفروشیها راه افتاده، آرایشگران سروسامانی به مغازه داده و بنرهای جدیدی هم سردر مغازه زدهاند. گهگاه هم مشتری دارند. بعضیها هم که کاسبیشان با این روزهای شهر نمیخواند سعی میکنند، کار موقتی دیگری راه بیندازند. نزدیکی محله فولادی، جوانی که تا دیروز ۳ دهانه مغازه را اجاره داده بود و لوازم صوتی و تصویری آنجا فروخته میشد، حالا مغازه را به دوستش اجاره داده تا کبابی راه بیندازد. داخل مغازه یک یخچال است و ۲ صندلی و بیرون مغازه هم یک منقل و یک کتری روی آتش. فلافلیها و کبابیهای چرخی هم در شهر بیشتر از قبل شده اند. هر که توانسته یک چرخ و منقل تدارک ببیند کنار خیابان چند سیخ دل و جگر و چای میدهد. سوپرمارکتها و شیرینیفروشیها هم کارشان را شروع کردهاند، حتی بعضی رستورانهای شهر. رستورانهایی که بیشتر مشتریهایشان خیرهایی هستند که برای کمک در شهر حضور دارند.
ایجاد شغل برای غیربومیان
ویرانی شهر و بیکاری آدمها و تقاضایی که برای کارهای مربوط به تخریب سازهها وجود دارد، باعث شده شغلهای متناسب با شرایط هم ایجاد شود. شغلهایی همچون تخریب و برشکاری و بنایی؛ در شهر میشود ماشینهایی را دید که یا روی کاپوت بنر زدهاند یا بالای خودرو تابلویی چسبانده اند و شغلشان را تبلیغ میکنند. این بازار کار، اما به صورت تمام برای مردم منطقه نیست؛ روی دیوارهای شهر شمارههایی بهعنوان تخریبکار، بنا و دیگر مشاغل دیده میشود و از پیششمارههای آنها میشود فهمید افرادی هم از شهرهای دیگر برای کار آمدهاند اینجا. سرپل ذهاب، ۴ ماه پس از آن شب جهنمی، پس از آن روزهای وحشت و بهت و غم؛ بعد از آن روزها و شبهای شلوغ پر از صدای شیون، حالا اینگونه میگذرد؛ مردمی خسته، با وزنههای سنگین مشکلاتی که به پایشان چسبیده، با دردهای زلزله و زخمهای کهنه قدیمی که حالا بعد از زلزله سر باز کرده؛ با همه اینها پس از زنده ماندن حال لنگلنگان به سمت زندگی میروند.