به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو،اين روزها بهدنبال مواضع جديد آقاي احمدينژاد، بعضي روزنامهها و پايگاههاي اطلاعرساني خيلي جدي بهدنبال اظهار نظرهمكاران سابق وي هستند تا ابتدا انتقادات آنها را منتشر و سپس گله كنند كه صرف اعتراف كافي نيست، و افرادي كه با احمدينژاد همكاري داشتهاند يا از او حمايت كردهاند بايد بهخاطر اين حمايتشان از مردم عذر خواهي كنند، از جمله چند روز پيش شاهد بوديم كه بعضي روزنامهها سخنان يكي ازسرداران بزرگ نيروهاي مسلح را دستمايه قرار دادند و تيتر« اعترافات دير هنگام سردار» را براي آن برگزيدند. وقتي سخنان ايشان را ديدم، من هم كاغذ و قلم را برداشتم تا اعترافنامه را بنويسم. ديدم اگر حمايت از افرادي كه خوب بوده و بعد به خطا رفتهاند، در دوره خوبي شان، جرم وگناه محسوب شود و بايد بابت آن عذرخواهي كرد، پيش از مورد اخير موارد خيلي مهمتري داشته ام كه بايد اول به آنها اعتراف كنم. اعتراف كنم نه فقط من بلكه گروه زيادي از مردم حزبالله ريختيم توي خيابان و شعار داديم « درود بر بازرگان نخست وزير ايران».
اعتراف كنم بارها به اتفاق رزمندگان و سرداران بزرگ دفاع مقدس به ديدار «مرحوم آقاي منتظري» رفتيم و از ايشان حمايتهاي قاطع ميكرديم .
در پيشگاه ملت عزيز اعتراف كنم كه روابط صميمي با «مرحوم آقاي هاشمي رفسنجاني» داشتم، نه فقط بنده بلكه اكثريت قريب به اتفاق نيروهاي انقلابي لااقل در دور اول رياست جمهوري ايشان به او رأي دادند ، از آن مرحوم حمايت كرديم. بنده حتي در حمايت از او سخنراني هم كردم. رسماً در پيشگاه خداي متعال و خدمت مردم عزيز صادقانه اعتراف كنم كه از «جناب آقاي شيخ يوسف صانعي » به شدت حمايت كرده ام و بارها جمع مديران و فرماندهان تحت مديريت خودم را به ديدار ايشان بردهام.
اعتراف كنم به « آقاي احمدينژاد» رأي دادم، در دوره اول رياست او مسئوليت پذيرفتم و به او كمك و از او حمايت كردم.
رأي دادن و حمايت از اينها كه هنوز خود را جزو جريان انقلاب و اسلام ميدانند كه چيزي نيست، حتي بايد اعتراف كنم در يك دورهاي فيلمهاي فرد فاجر مفسدي مثل «محسن مخملباف» را كه امروز نوكر حلقه بهگوش صهيونيستهاست، ترويج و مردم را به ديدن آن تشويق كرده ام .
اعتراف كنم در مجلس شورا و خبرگان به امثال موسوي خوئيني ها، موسوي بجنوردي، مهدي بازرگان ، هادي غفاري و..... رأي داده ام.
اعتراف كنم با امثال عبدالله نوري ، محسن ميردامادي ، محسن آرمين و .....ارتباطات و همكاريهاي زيادي داشته ام و موارد فراوان اعترافات مشابه در دورههاي مختلف زمان.
و اعتراف كنم كه همه اين روابط را قطع كردم و دوستيها را برهم زدم وحمايت هايم به مخالفت تبديل شد .حالا با اينهمه اعتراف صريح ميگويند بايد «عذر خواهي» كنيد چون از افراد منحرف حمايت كردهايد ولي من با وجود همه اين اعترافات عذرخواهي نميكنم كه هيچ، بلكه هم به موضع ديروز و حمايتهاي گذشتهام از اين افراد و هم به موضع امروز و مخالفت جدي با ايشان افتخار ميكنم .
افتخار ميكنم از روزي كه مرحوم بازرگان كمر به خدمت به امام و انقلاب بست از او حمايت كردم و روزي كه راهش را از امام جدا كرد مخالف او شدم. هم حمايتم در راه انقلاب و كمك به مردم بود و هم مخالفتم.
افتخار ميكنم تا روزيكه مرحوم منتظري مدافع سرسخت ولايت فقيه و پيرو امام و مبارز عليه طاغوت و استكبار بود، حامي و همكار او بودم و از روزيكه مقابل امام ايستاد و از منافقين و ليبرالها خط گرفت و هيچ ارشادي او را به خط انقلاب بازنگرداند مخالف سرسخت او شدم .
افتخار ميكنم تا زمانيكه مرحوم رفسنجاني منادي عدالت اجتماعي و فريادگر مبارزه با امريكا بود ، حمايتهاي سرسختانهاي از اوكردم ولي از زمانيكه تحت لواي تقدم توسعه بر عدالت دفاع از عدالت را رها كرد، از او جدا شدم، وقتي ازغارتگر بيت المال حمايت كرد با او مخالفت كردم و زمانيكه مروج كوتاه آمدن در برابر ظلم وجنايت امريكا شد به مقابله با اوبرخاستم.افتخار ميكنم شجاعت داشتم كسي را كه در مسند قدرت بود نقد كردم، در كارهاي خير او سهيم و از خلافهايش مبري باشم.
افتخار ميكنم تا وقتي آقاي احمدينژاد حامي مستضعفان و محرومان بود و خود را مجدانه وقف كار و مبارزه براي خدمت به مردم و مبارزه بااسرائيل و امريكا كرده بود از او حمايت و با او همكاري و به او كمك كرده ام و از روزي كه به جاي خدمت به محرومان راه زد و بند با احزاب منحرف براي بقاي در قدرت را پيش گرفت و مبارزه با فساد اقتصادي و قاچاق را عملاً تعطيل كرد و كارهاي كليدي بانكها را به عناصر باندهاي قدرت واگذار كرد تا آن افتضاحات را بهبار آورند ودر مقابل امريكا واداد و به صف سازشكاران پيوست مخالف او شده ام .افتخار ميكنم كه توانستم بر نفسم غلبه كنم و عدالت و حقيقت را فداي دوستيها و رفاقتها نكنم و از همان روزي كه دوستم پايش را كج گذاشت و همانوقت كه در موضع قدرت بود با كجرويهايش مخالفت كنم.
انصافاً اگر بدون حب و بغض بررسي كنيم حمايت آن دوره كاملا بجا و كار شايستهاي بود چرا كه در مدتي كه ايشان مورد تأييد نيروهاي حزباللهي بود و متقابلاً از ظرفيت آنها در خيلي امور استفاده ميكرد، كارنامه درخشاني از خدمت در كشور شكل گرفت كه نه در دولت قبل از آن سابقه داشت و نه در دولت بعد، كافي است آمار رسمي غيرقابل انكار فعاليتهاي اين دورهها را مقايسه كنيم در علم، در صنعت، در عمران و....چه كارهاي بزرگي شروع شد و به پايان رسيد و يا نگاه كنيم ببينيم طرحهاي بسيار بزرگ متعدد عمراني جاده، راه آهن، پالايشگاه و ....كه در دولت نهم و دهم60 الي70 در صد پيشرفت داشت وتقريباً رو باتمام بود دولت حاضر هنوز نتوانسته همان طرح هاي رو به پايان را بعد از گذشت پنج سال به اتمام برساند.
چرا راه دور برويم؟ مقايسه كنيد بين عملكرد دولت قبل در زلزله ورزقان و اين دولت در سرپل ذهاب. هشت ماه از زلزله ورزقان نگذشته بود كه با همكاري دولت و سپاه و بسيج ساخت حدود 5 هزار خانه دائمي و 7 هزار محل نگهداري دام به پايان رسيد و تحويل مردم شد و ظرف يك سال از وقوع زلزله تقريباً همه زلزله زدگان در خانههاي دائم خود اسكان يافته بودند، در آنجا بخش اعظم زلزله زدگان اصلاً به كانكس نرفتند، بلكه با فوريت باور نكردني از چادر مستقيم به خانه جديدشان رفتند ، حال آنكه در سر پل ذهاب بعد از گذشت چهار ماه هنوز تعدادي از خانوادههاي زلزله زده در كانكس اسكان موقت هم مستقر نيستند و زير چادرند. حال ساخت خانهها چند سال طول بكشد خدا ميداند.يا مقايسه كنيد بي عملي موجود در خانه سازي را و مقايسه كنيد با ساخت ميليونها خانه در دوره قبل اين حرفها را قبول نميكنند و ميگويند بايد عذرخواهي كنيد چون اگر شما حمايت نميكرديد چنين فردي روي كار نميآمد واين مشكلات ايجاد نميشد .در جواب ميگويم آن موقع كه من از هركدام از اين افراد حمايت كردم، دورهاي بود كه هركدام برجسته ترين خدمات و درخشانترين اقدامات را داشتهاند و از روزي كه راه خطا در پيش گرفتهاند حامي آنان نبوده ام، بلكه آنها را نقد و نهي از منكر كرده ام . اين كاري كه شما ميگوييد، قصاص قبل از جنايت است و كنار گذاشتن ظرفيتها به صرف گمان به اينكه در آینده منحرف ميشوند خلاف عقل و خلاف مروت است . نميپذيرند و ميگويند اگر شما اين افراد را تأييد نميكرديد آنها روي كار نميآمدند و دچار انحرافات نميشدند.
ميگويم اگر قرار است با احتمال انحراف افراد در آينده آنها را كنار بگذاريم ديگر كسي استثنا نميشود، اگر بهخاطر حمايت از كسي كه به طور فعال مشغول خدمت به مردم است به جهت انحراف بعدي او بايد عذر خواهي شود اول از همه بايد امام خميني (ره) به خاطر احكامي كه به خيليها دادند و تعريفهايي كه از خيلي افراد كردند كه بعداً همانها بدترين افراد شدند عذر خواهي كنند. ولي ايشان جواب اين شبهه را در آخرين بند وصيتنامهشان دادند آنجا كه فرمودند: من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسي و اسلام نمايي بعضي افراد ذكري از آنان كرده و تمجيدي نمودهام، كه بعد فهميدم از دغلبازي آنان اغفال شدهام.
آن تمجيدها در حالي بود كه خود را به جمهوري اسلامي متعهد و وفادار مينماياندند، و نبايد از آن مسائل سوء استفاده شود و ميزان در هركس حال فعلي او است ( بند آخر وصيتنامه امام خميني). شايد به ما خرده بگيريد كه اين بي وفايي است و دوستان قديمي را كنار زدن رسم مروت نيست و به مرام خود بباليد و تصور كنيد كه شما با وفاييد و برسررفاقتهايتان مانده ايد ، اين هم حرف نا بجايي است چرا كه ما بي وفايي نكردهايم. آنها بودند كه پيمان شكني كردند. از آغاز راه ما با هم پيماني داشتيم ، پيمان داشتيم كه از حق و عدل دفاع كنيم، مدافع مستضعفان باشيم، باظلم و استكبار سازش نكنيم، ما بر اين عهد و پيمان استوار مانده ايم و آنهايي را كه از راه فاصله گرفتند هم به بيرون هل نداده ايم، بلكه همه همت خود را براي حفظ همه ياران در راه كرده ايم. اين آنها بودهاند كه نخواسته اند، ما خط عوض نكرده ايم، اين آنها بودهاند كه راهشان را از امام و شهدا جدا كرده اند.امامي كه افتخار به آزادگي براي كنار گذاشتن ياراني كه منحرف شدند را اينگونه بيان فرمودند: من بارها اعلام كرده ام كه با هيچ كس در هر مرتبهاي كه باشد عقد اخوت نبسته ام. چارچوب دوستي من در درستي راه هر فرد نهفته است. (صحيفه نور ج21 ص108) آقايان باز هم روي حرف خودشان ايستاده و استدلال را نميپذيرند، ظاهراًحتي عمل وسيره امام خميني(ره) را هم حجت نميدانند. مي گويم اميرالمؤمنين علي( ع) را چه ميگوييد، ايشان كه با نگاه به جبين هر فردي تا هفت نسل او را ميشناخت، چه بسيار افرادي را به مسئوليتها نصب فرمود يا تحت حمايت قرار داد يا به دوستي برگزيد كه بعدا در حدي خراب كردند كه به جنگ با آن حضرت پرداختند، ايشان كه محور عدالت تاريخ و برجسته ترين نماد حقيقت در تاريخ بشر هستند، اگر اين نوع برخورد نقص است بايد به حضرت ايراد بگيريد ، مات و مبهوت نگاهم ميكنند و جوابي نمي دهند. ميگويم خود پيامبر عظيم الشأن اسلام را چه ميگوييد؟! افراد بسياري نظير طلحه و زبير در حلقه مركزي حكومت او راه يافتند سمت هاي مهم والقاب برجسته از پيامبر گرفتند ولي همين افراد بعدها منحرف شدند، بعضاً آنقدر معاند كه حتي اجازه مكتوب شدن وصيت آن حضرت را ندادند. اصلاً از پيامبر(ص) و علي(ع) بگذريم، اين شيوه خود خداوند عزوجل است؛ خدايي كه عالم بما كان و ما يكون و ما هو كائن است، يعني از گذشته و حال و آينده هرچيز با خبر است. او چرا موقعيتهاي بالاي معنوي و جايگاههاي برجسته و حتي مستجاب الدعوهاي را به كساني كه بعد روبهروي خود او ميايستند ميدهد؟ يكي از آن افراد بلعم باعورا از علماي بنياسرائيل بود و جايگاهش در دستگاه ربوبي به قدري بالا گرفت كه اسم اعظم ميدانست و همه دعاهايش به استجابت ميرسيد اما در نهايت كارش به آنجا رسيد كه خداي متعال در قرآن او را به «سگ» تشبيه ميكند آنجا كه در آيات ۱۷۴و۱۷۵ سوره اعراف در وصف او ميفرمايد:
وَ اتْلُ عَلَيهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوين
و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم ولي خود را از آن تهي ساخت و شيطان در پي او افتاد و از گمراهان شد.
وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكنَّهُ أَخْلَدَ إِلَي الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كمَثَلِ الْكلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيهِ يلْهَثْ أَوْ تَتْرُكهُ يلْهَثْ ذلِك مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكرُون
و اگر ميخواستيم او را با اين آيات بالا ميبرديم ولي او به زمين دل بست و از هواي نفس پيروي كرد، مَثَل او همچون سگ است كه اگر به او حمله كني زبانش را بيرون دهانش قرار ميدهد و اگر او را ترك كني زبانش را بيرون دهانش قرار ميدهد. اين مَثَل قومي است كه آيات ما را تكذيب كردند، پس داستانها را بازگو كن شايد بينديشند جايگاه شيطان كجا بود؟
روايت شده است كه صبح آن شبي كه پيامبر(ص) به معراج رفتند و همه جا را ديدند، شيطان خدمت پيامبر آمد و گفت: يا رسول الله! شب گذشته كه به معراج رفتيد، در آسمان چهارم، طرف چپ «بيت المعمور» منبري بود، شكسته و سوخته و به رو افتاده، آيا آن منبر را شناختي؟ آيا ميداني آن منبر متعلق به كيست؟: آن منبر من بود، بالاي آن مينشستم و ملائكه پاي منبرم نشسته و من آنها را موعظه ميكردم، ملائكه از عبادت و بندگي من تعجب ميكردند. وقتي كه تسبيح از دستم ميافتاد، چندين هزار ملك برخاسته تسبيح را ميبوسيدند و به دست من ميدادند. اعتقاد من اين بود كه خداوند مخلوقي برتر از من خلق نفرموده است. اما امر بر عكس شد و رانده درگاه الهي شدم و الان از من بدتر و ملعونتر در درگاه احديت كسي نيست. چرا خدا چنين جايگاهي را به شيطان داده بود در حاليكه خدا سرنوشت او را ميدانست؟خداي متعال بني اسرائيل را بر جهانيان برتري داد: «يا بني اسرائيل اذكرو نعمتي التي انعمت عليكم و اني فضلتكم علي العالمين؛ اي فرزندان اسرائيل به ياد آوريد نعمتي را كه بر شما ارزاني داشتم و شما را بر همه عالميان برتري بخشيدم (۱۲۲ و ۱۴۷بقره).»
وقتي ناسپاسي و عصيان مي كنند خدا همين بني اسرائيل نور چشمي را به خاك سياه مينشاند وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُواْ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعْتَدُونَ (بقره: ۶۱)
حتي بخشي از آنان را مسخ ميكند و به بوزينه تبديل ميكند وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ.
ريزشها و رويشها سنت قطعي الهي و وعده آزمايش مربوط به هر جريان حقي است ، اگر به افرادي كه موضع حق طلبانه و عدالتخواهانه داشته خدمتگزار مردم بودهاند رأي دادهام و از آنها حمايت كرده ام خيلي كار درستي كرده ام و جاي هيچ عذرخواهي ندارد. حتي اگر آن افراد بعداً مفتون ومنحرف شده باشند به آن انتخاب و آن حمايت درزمان خودش افتخار ميكنم و به رويگرداني از آن افراد بعد از دور شدن آنهااز راه حق هم افتخار ميكنم ، چرا كه بر اساس سنت الهي و روح آزادگي عمل كرده ام؛ سنتي كه نه قصاص قبل از جنايت ميكند و نه بعد از جنايت بر رفاقت با خاطي تعصب ميورزد؛ سنتي كه اجازه ميدهد در روند تكاملي بشر ماهيت حقيقي همه افراد شناخته شود «ولنبلوكم حتي نعلم المجاهدين منكم والصابرين ونبلوا أخباركم». (سوره محّمد، آيه 31)
آنهايي بايد عذر بخواهند كه برخلاف سنت الهي عمل كرده اند، افراد خادم را به خاطر اينكه جزو باند و گروه آنان نبودهاند كنار زدهاند يا اگر يك خدمتگزار منحرف شده و به فساد كشيده شده و جزو باند و گروه آنها بوده با وجود فساد از روي تعصب از او حمايت كردهاند. آنهايي كه رهبر حزبشان به فساد كشيده شد وپس از اثبات مراتب فساد و اختلاس هاي كلان او در دادگاه چند سال زنداني شد ولي به خاطر تعصبهاي حزبي آن عنصر مفسد اقتصادي را در رهبري حزب خود ابقا كردند. آنهايي كه رهبر حزبشان از شيوخ فاسد و مرتجع عرب براي فعاليتهاي سياسي خود پول گرفت، ولي باز هم او را در رهبري حزب خود ابقا كردند. آنهايي كه رهبر حزبشان با دروغ و فريب و كمك رسانههاي استعماري ماهها كشور را به آشوب كشيدند ، موجب كشته و مجروح شدن افراد بيگناه شد و اعتبار ايران را در جهان تضعيف كرد ولي هنوز بر رياست آن عنصر فاسد وياغي برخودشان اصرار دارند.كسانيكه عضو مركزيت تشكيلاتشان شنيعترين اعمال خلاف اخلاق را مرتكب ميشوند فيلم آنرا ميبينند و مطمئن ميشوند ولي آن فاسد را در مركزيت خودشان حفظ ميكنند. آنهايي كه بسان جاهليت عرب از عناصر حزب و قبيله خودشان حتي اگر جنايت كنند حمايت ميكنند و بر پاكترين انسانهاي روزگار صرفاً به جهت اينكه جزو حزب و قبيله آنها نيستند ميتازند. آنهايي كه روح آزادگي، حق طلبي و جوانمردي را در وجود خودشان كشتهاند و برده وار از هر كسي كه درحزبشان است، صالح باشد يا فاسد، خوب باشد يا بد ، ظالم و متجاوز باشد يا عادل حمايت ميكنند آنها نه تنها بايد از اين تعصب جاهلانه عذرخواه باشند، بلكه بايد به خاطر خروج از مدار شرافت انساني خجالت بكشند و شرمنده باشند. حالا كاغذ و قلم هارا در آوريد ، دوربينها و ضبطها را روشن كنيد ميخواهم اعتراف كنم، اعتراف ميكنم كه ما بنده حقيم نه برده حزب و جناح. ما مرام را از اميرالمؤمنين(ع) آموختهايم كه ضمن تقبيح تعصبات باطل ميفرمايد: «فليكن تعصبكم لمكارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور(نهج البلاغه، خطبه 39، ص 123 ) اگر قرار است به چيزي تعصب بورزيد، تعصب شما بايد در صفات شايسته و كارهاي نيك و پسنديده باشد.» اگر تعصبي داريم روي اعتقادات حق و آرمانهاي الهي باشد و نه روي «افراد» كه دائماً در حال تغييرند، چه خوبهايي كه عاقبت بد ميشوند وچه بدهايي كه توبه كرده به عرش ميرسند. منطق ما منطق امام علي(ع) است كه فرمود ان دين الله لايعرف بالرجال بل بآيه الحق، فاعرف الحق تعرف اهله »؛ همانا دين خدا با موقعيت اشخاص شناخته نميشود، بلكه با معيار و نشانه حق شناخته ميگردد، پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسي و به اين منطق افتخار ميكنيم. به منطق اني سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم افتخار ميكنم .
منبع:روزنامه جوان