گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، این روزها اعتراضات جلیقهزردهای فرانسه دیگر محدود به افزایش قیمت سوخت نیست، دامنه اعتراضات به بلژیک و هلند هم کشیده و تکانههایی در انگلیس ایجاد کرده است ، شعارهای جلیقه زدها صراحتا علیه کپیتالیسم است. مردمی که مستقیما عامل بدبختی و شرایط بد اقتصادی خود را اقتصاد سرمایهگرایی میدانند.
اقتصادی که در طول قرون گذشته همواره مورد انتقاد و هجمه متفکرین غربی و با بحرانها و رکودهای عظیمی روبرو بوده به گونهای که اکثر اندیشمندان را به این اعتراف واداشته است که نظام سرمایهداری در پایان عمر خود به سر میبرد.
تا جایی که بیش از 1500 جلد کتاب در نقد لیبرالیسم و اقتصاد سرمایهگرایی در ایالات متحده آمریکا نوشته و منتشر شده است. بسیاری از نویسندگان این کتابها افرادی چون پروفسور جوزف استیگلیتز و پروفسورکورتن برنده جوایزی چون نوبل اقتصادی هستند و از نخبگان اقتصادی و اجرایی غرب به شمار میآیند.
در این میان پروفسور راس اشکرافت با ساخت مستندی به نام چهار سوارکار "Four Hoursemen" به همراه تعداد زیادی از اقتصاددانان و سیاستمداران آمریکا که خود را توابین عرصه اقتصاد مدرن مینامند، به واکاوی سیستم اقتصادی-سیاسی غرب یعنی نظام سرمایهگرایی پرداخته است.
سیستمهایی که از نظر آنها در طول قرنها تغییر کرده و یا حتی به صورتی هدفمند به نفع طبقهای کوچک و ثروتمند تحریف شدهاند و سکوت در برابر این سیستمهای غلط به نوعی تمکین کردن به آنها و طبقه کوچک ثروتمند است.
یکی از نقاط قوت این مستند حضور چهرههای برجسته سیاسی و اقتصادی است که به اعتبار علمی آن افزوده است. این مستند در پنج حوزه اوج و فروپاشی امپراطوریها، بانکداری، تروریسم، منابع طبیعی و پیشرفت به تشریح و تبیین مسائل مبتلابه نظام اقتصادی سیاسی غرب و به تبع آن، جهانِ بینالملل میپردازد.
تمام علائم فروپاشی ابرقدرتها امروز در آمریکا دیده میشود
کارشناسان این مستند تمام علائم فروپاشی ابرقدرتها یعنی بزرگی و بینظمی نیروهای نظامی و رشد جنایتهای آنها، تجملگرایی و خودابرازی با پول و مادیات، تشدید بیشتر شکاف طبقاتی بین فقرا و اغنیا، وابستگی هرچه بیشتر زندگی مردم به حکومت، اعتیاد شدید فکری و جسمی نسبت به مناسبات جنسی و کاهش ارزش پول را در آمریکای امروز حاضر و موجود و غرب را در یک خودارضایی میدانند.
لارنس ویلکرسون رئیس کارکنان وزیر سابق امور خارجه آمریکا میگوید: تمامی علائم و نشانههای معمول فروپاشی امپراطوریها، امروزه هریک واضحتر از دیگری در امپراطوری غرب به چشم میخورد.
اقتصاددانها و بانکداران از فقر، فساد، جرائم سازمان یافته و بلایای زیست محیطی بدترند
از نظر این کارشناسان باید به عقب بازگشت و مسیر اشتباه طی شده را تصحیح کرد، سودپرستی کثیف سیستم اقتصادی حاکم و جرایم سازماندهی شده در حال رشد، فقر میلیارها انسان و فجایع بیشمار زیست محیطی تنها تهدیدهای تمدن غرب نیستند بلکه دولتها و اقتصاددانهایی که به حال فزع افتادهاند ازهمه آن تهدیدها بدترند و با این وضعیت جنگ، قحطی، طاعون و مرگ در راهند.
مردم از دست بانکداران و حرص و طمع آنها عصبانی هستند چرا که آنها ضررهای فراوانی به بار آوردهاند اما غرامت را مردم پرداخت کردهاند، شرکتهای بزرگ و چند ملیتی بر آمریکا مسلط شدهاند اما هیچ علاقهای به بهبود معیشت مردم و امنیت ندارند.
گلادیاتورهای عصر مدرن
اما شاید این سوال پیش بیاید که چرا با وجود مشاهده این علائم مردم علیه ابرقدرتها واکنشی از خود نشان نمیدهند؟ جواب این سوال را جان پرکینز اقتصاددان در مستند میدهد:
مشکل طمع و توزیع ناعادلانه منابع است، کمبود منابع نداریم
در ادامه مستند ساتیش کومار بنیانگذار کالج شوماخر به این نکته اشاره میکند که امروز با وجود تمدن مدرن غرب و طی فرآیند صنعتیشدن و رشد اقتصادی در حدود ۷۰ سال، هنوز هم جوامع بشری از فقر، کمبود و گرسنگی رنج میبرند.
هرشب میلیونها انسان گرسنه به بستر میروند در حالیکه میلیونها انسان دیگر غذاهای اضافی خود را دور میریزند! و علت آن قبل از هرچیز حرص و طمع هستند که منجر به بروز بیاخلاقیهای اقتصادی میگردند وگرنه دنیا مشکل کمبود منابع ندارد.
بانکداری و خلق پول به شکل افسار گسیخته در حال نابودی اقتصاد هستند
در ادامه مستند راس اشکرافت به نقش مخرب سیستم بانکداری بر روی اقتصاد و نابودی منابع حتی مسکن و ارزش پول میپردازد و پول امروز را پول فیات(بدون پشتوانه) میداند که سرمنشا مشکلات اقصادی است.
در این زمینه طارق الدیوانی که تاجر سابق اوراق قرضه است درباره فرآیند خلق پول در نظام بانکداری میگوید: اگر من در خانه خود دستگاه چاپ اسکناس داشته باشم دولت مرا جاعل خطاب میکند ولی اگر بانکها و حسابداران شرکتی این کار را انجام دهند، این کار قانونی محسوب میشود.
پول فیات، پول بدون پشتوانه پاشنه آشیل تمدن مدرن
مستند به نحوه شکلگیری پول فیات یا پول بدون پشتوانه و اینکه چه کسانی از این سیستم بیشترین بهره را میبرند، میپردازد و۹۷ درصد از پول فعلی موجود در جهان را بدهی مبتنی بر چاپ پول بدون پشتوانه میخواند تا جایی که به نقل از ولتر فیلسوف فرانسوی میگوید: پول کاغذی و بدون پشتوانه در نهایت و برای همیشه به ارزش ذاتی خویش یا همان صفر باز میگردد!
خلق پول خلق بدهی است
دیوید مورگان فعال اقتصادی و نقره معتقد است که: افزایش میزان ارز کمکی نمیکند، پول را میتوان به صورت بینهایت چاپ نمود اما این پول به معنی ثروت واقعی نیست و از بدهکاری نمیتوان با گرفتن وام بیشتر خلاص شد. اگر ثروت واقعی قابل چاپ بود، زیمبابوه ثروتمندترین کشور دنیا میشد!
در سال ۲۰۰۰ فشارهای بیاندازه اتحادیه اروپا و انگلیس به زیمباوه این کشور را با تورم شدیدی روبرو کرد. این فشارها به دلیل اصلاحات ارضی رابرت موگابه رئیس جمهور زیمباوه و پس گرفتن زمینهای زراعی از ملاکین سفید پوست و واگذاری آنها به سیاهپوستان بود.
نهایتا این فشارها در سال ۲۰۰۸ تورم این کشور را به ۲۳۱ میلیون درصدرساند و مردم برای خرید مجبور به حمل حجم بسیار زیادی پول بودند. آنها با ۱۰۰ میلیارد دلار تنها میتوانستند سه عدد تخم مرغ بخرند!!! در این بازه زمانی دولت موگابه با چاپ پولهای درشتتر سعی در مهار وضعیت به وجود آمده داشت.
جدال سیاسی عامل نادیده گرفتن ضعفهای نظام سرمایهگرایی است
راس اشکرافت در مستند خود دلیل عدم اصلاح نظام سرمایهگرایی تا اکنون را جدال بین کاپیتالیسم و سوسیالیسم درون سیستم غرب میداند.
جوزف استیگلیتز برنده نوبل اقتصادی در اینباره چنین میگوید: در جریان رقابت بین کپیتالیسم و سوسیالیسم خیلی مهم بود که کمبودها و نواقص اقتصاد بازار آزاد آدام اسمیت مخفی نگهداشته شود، درست نبود که متحدینِ (بلوک کپیتالیسم) خود را نقد کنی بلکه تنها باید به دشمن (بلوک سوسیالیسم) ضربه میزدی.
هرمن دالی اقتصاددان سابق بانک جهانی، نسبت تعارضات دو بلوک شرق و غرب را در دوران جنگ سرد با وضعیت اقتصادی جهان اینگونه عنوان میکند که: «…سرمایهداری غربی پس از پیروزی سوسیالیسم شوروی راه خود را پیروزمندانه ادامه داد، با این باور که همه کارهایش درست بوده؛ چراکه حریفش شوروی سقوط کرده است.
اما درواقع هر دو سیستم یک چیز را میخواستند و آن هم رشد دائم اقتصادی بود؛ لذا هر دو سیستم سقوط میکنند. یکی(سوسیالیسم) اول سقوط کرد، و کاپیتالیسم بعد از آن سقوط خواهد کرد و اکنون نیز در حال نزاع است!
سلطه دو مکتب کلاسیک و نئوکلاسیک بر اقتصاد جهان
پس از سقوط شوروی و اضمحلال تفکر مارکسیسم و بجا ماندن لیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی برتر، تنها مکاتب اقتصادی اصطلاحاً راست به عنوان متولیان اداره معیشت مردم جهان باقی ماندند؛ مکاتبی چون کلاسیک، نئوکلاسیک، کینزی، اتریشی، تاریخی و…
اشکرافت در بخشی از مستند خود تمایز بین دو مکتب کلاسیک و نئوکلاسیک را نشان میدهد و تبیین میکند که چگونه مبنای سیاستهای اقتصادی جهان به رهبری میلتون فریدمن موسس مکتب اقتصادی شیکاگو و شاگردانش در دهه ۷۰ میلادی در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان در آمریکا و مارگارت تاچر در انگلستان تغییر کرد و اقتصاد بحرانزده امروز را به وجود آورده است.
لابیگری در بدنه سیاسی دولت آمریکا/ساختار سیاسی و بوروکراسی فاسد امکان تحقق اقتصاد عادلانه را نمیدهد
جوزف استیگلیتز از وجود یک لابی در کنگره آمریکا خبر میدهد و میگوید: آیا در یک دموکراسی خجالتآور نیست اگر گروهی از شرکتها اعلام کنند که منافع آنها بر منافع ملی ارجحیت دارد؟ پس جای تعجبی باقی نمیماند که پشتیبانی از مبارزات انتخاباتی و لابیگری بخشی از سیاست آمریکا شده است؛ بله دموکراسی ما فروپاشیده است!
اما جوزف استیگلیتز انگشت اتهام را به سمت ساختار سیاسی نشانه میرود و ادعا میکند که این سیستم سیاسی غرب است که به طرز بدی فروپاشیده است. علت هم از نظر او این است که کمپینهای انتخاباتی بر اساس حمایت لابیها شکل میگیرند و به نظر او و خیلی از افراد دیگر، تنها راه چاره اصلاح ساختار سیاسی است.
بانکها ابردزدهایی هستند که در چارچوب قانون فعالیت میکنند
در ادامه مستند نوام چامسکی به معرفی بانکهایی همچون گلدمن ساکس میپردازد و آنها را ابردزد مینامد، ابردزدهایی که در چارچوب قانون فعالیت میکنند.
تروریسم، صنایع اسلحهسازی و تجهیزات جنگی
راس اشکرافت در ادامه پرده از چهره بهره برداران جنگ و تروریسم بر میدارد و میگوید: آمریکا خود از بانیان اصلی تروریسم است چون برای او سود اقتصادی سرشاری دارد لذا به جای حذف تروریسم همیشه بر گسترش آن دامن زده است.
دلیل اصلی وام دادن دولتهای امپریالیستی به کشورهای در حال توسعه چیست؟/آمریکا چگونه کشورها را بدهکار کرد؟
جان پرکینز اقتصاددان میگوید: بانک جهانی و توابعش، به کشور مورد هجوم تروریسم، وامهای بزرگی را میدهند که توان بازپرداخت آن را ندارد!تروریستهای اقتصادی غربی توانستهاند یک امپریالیسم بینالمللی را بدون بهکارگیری ارتشهایشان به وجود بیاورند. آنها معمولاً به کشورهایی از جهان سوم کمک میکنند که شرکتهایشان در آن کشورها طمع مواد خامی همانند نفت را در سر دارند.
وی میافزاید: بانک جهانی و توابعش، به کشور مورد هجوم، وامهای بزرگی را میدهند که توان بازپرداخت آن را ندارد. این وام به دست متقاضیان اصلی آن یعنی افراد بومی نمیرسد، بلکه به شرکتهای بزرگ و فعال در بخش زیرساختها میرسد که در بخش راهسازی، ساخت نیروگاهها و گسترش پارکهای صنعتی مشغول به کار هستند. سود این وامها نیز تنها به اقلیت سرمایهدار و ابرشرکتهای غربی میرسد و اکثریت مردم از آن بیبهرهاند.
تفکرات اقتصادی غلط خطرناکتر از تروریسم است
نوام چامسکی زبانشناس معروف دانشگاه MIT، اثرات مخرب کودتایی را که آمریکا در شیلی بر مبنای تفکرات اقتصاددان معروف میلتون فریدمن صورت داد را بهمراتب بزرگتر از حمله تروریستی سال ۲۰۰۱ به برجهای دوقلو میداند.
چامسکی عنوان میکند که گسترش این نابرابریهای اقتصادی، مانع از خشکاندن ریشههای تروریسم میشود و جنگ علیه تروریسم زمانی به نتیجه خواهد رسید که ساختار اقتصادی غرب اصلاح گردد.
اگر بانکها زیرساختها و قراردادهای وام را تنها به خاطر سودپرستی تنظیم کنند این امر موجب صدور بیعدالتی به جهان خواهد شد، میلیونها نفر از خانه و کاشانه خود آواره شده و تروریسم هم رونق خود را خواهد داشت.
علم اقتصاد غرب ریشه بحران منابع طبیعی است/ مصرفگرایی و دیگر هیچ!
امروزه منابع نفتی و فلزات معدنی بهشدت رو به کاهش است و البته این پایان ماجرا نیست. ۴۰ درصد از زمینهای کشاورزی هم بهشدت فقیرتر شدهاند و کاهش محصولات کشاورزی در جهان به شکل نامنظمی ادامه دارد. فرسودگی و کمبود شدید منابع طبیعی شاید بدتر از تهدید زیستمحیطی گرمایش کره زمین باشد.
لارنس ویلکرسون رئیس کارکنان وزیر امور خارجه سابق آمریکا میگوید: بر طبق پیشبینیهای سازمان ملل در جهانی با ۹ میلیارد جمعیت، ملتها بر سرِ زمینهای حاصلخیز کشاورزی، سوختهای فسیلی، آب و دیگر منابع باارزش به جان هم خواهند افتاد.
در ادامه روند نقد اقتصاد نئوکلاسیک، مبانی فکری غلط این اقتصاد است که به عنوان ریشه بحرانِ به پایان رسیدن منابع طبیعی معرفی میگردد.
در اقتصادی که امروزه حاکم است، تنها به مقایسه، رقابت و منافع شخصی اهمیت داده میشود، درحالیکه با نگاهی به گذشته درخواهیم یافت که بشر تنها در سایه همکاری با یکدیگر بوده که پیشرفت را تجربه نموده است.
تا جایی که پروفسور دیوید کورتن اقتصاددان آمریکایی عنوان می کند که: ما باید از جهانیشدن بهسوی محلی شدن و بومیگرایی و کار روی زمین برویم تا اقتصاد، فرهنگ و نیازهای مشترکمان محقق و برآورده شوند.
وی میافزاید: همین مشارکت و همدلی است که در کنار انجام فعالیتهایی مسئولانه، به تولیدی هدفمند منجر میشود و درنهایت با ایجاد یک زندگی که بر مصرفگرایی متمرکز نباشد، انسان سعادتمندتر میگردد.
رشد اقتصادی تأثیر خود را بر میزان خوشبختی و امید به زندگی از دست داده است/حرص و طمع ریشه مصرفگرایی و مصرفزدگی است
ویلکینسون دیگر اقتصاددان نیز معتقد است مصرفگرایی با مقایسه خودمان و رقابت با دیگران دامن زده میشود و این همان احساس حسادت به چیزی است که دیگران مصرف میکنند. درواقع کالاها دلال روابط بین ما و سایر انسانها میشوند. چیزی که ما آن را چشم و همچشمی مینامیم.
استفن بزروچکا پزشک و استاد دانشکده سلامت عمومی دانشگاه واشنگتن در همین باره میگوید: هرچه شکاف درآمد یا ثروت در جامعه بزرگتر باشد، احساس عقبماندگی بیشتری کرده و برای جبران آن سختتر کار میکنیم.در چنین شرایطی سعی میکنیم تا خود را با این معیار که چه مبلغی میتوانیم بدست آوریم و چه چیزی میتوانیم با آن بخریم، ارزشگذاری میکنیم.
بزروچکا میافزاید: مقایسه حسرت آلود وضعیت خود با دیگران و افزون بر آن با کسانی که رسانهها بهعنوان الگو معرفی میکنند این رویکرد ما را تقویت میکنند. بهجای آنکه در پی تحقق نیازهای واقعی خود باشیم، هر آنچه را ثروتمندان دارند میخواهیم داشته باشیم!…
وی تاکید میکند اگر ما بیشازاندازه کار میکنیم ازاینروست که تلاش داریم تا به آشنایان پولدار یا شاید بیل گیتس برسیم؛ بدین ترتیب بر روی نردبان اختلاف طبقاتی قرار میگیریم و این امر بهخودیخود و مستقل از عوامل دیگر سلامت جسمی و روحی ما را به خطر میاندازد.
خوشبختی واقعی در روابط با دیگر انسانها نهفته است
تبعات اجتماعی این نوع نگاه که درنهایت به تفردگرایی(ایندیویژوالیسم) منجر خواهد شد را، فیلیپ بلوند در بخش دیگری از مستند اینگونه شرح میدهد: