به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، نمایشگاه بین المللی کتاب تهران هر ساله با حضور تعداد قابل ملاحظهای از ناشران از سراسر ایران و جهان در اردیبهشتماه هر سال برگزار میشود. طی ۱۰ روز برپایی نمایشگاه کتاب، هزاران عنوان برای مخاطبان عرضه میشود، اما موضوعی که همیشه ذهن مخاطب عام را درگیر میکند، بحران انتخاب کتاب خوب است. در قسمت اول سلسله گزارشهایمان به معرفی کتاب «صد ساعت با فیدل» پرداختیم. اما امروز به معرفی سیاسی ترین رمان و اثر سیدمهدی شجاعی خواهیم پرداخت.
«دموکراسی یا دموقراضه»
شاید با خواندن عنوان این کتاب یاد موضوع همیشگی درس انشای خود در دوران دبستان خود بیافتید؛ زمانی که معلم موضوع انشاء هفتهی بعد: «علم بهتر است یا ثروت؟» اعلام میکرد.
داستان «دموکراسی یا دموقراضه» نه تنها درباره ایران، بلکه دربارهی هیچ جای دنیا نیست. رمان در سرزمینی خیالی به نام «غربستان» روایت میشود.
«مَمُول» پادشاه سرزمینی به نام غربستان است. پادشاهی که سرش به عیشونوش و حکومت گرم است و کاری به کار مردم ندارد. البته نه اینکه کاری به کار مردم نداشته باشد، گاهی هم سرش را به مردم و زندگی معمولی آنها گرم میکند و پادشاهبودن خود را به رُخ آنها میکشد؛ اما با تمام این حرفها، مردم از «مَمُول» راضی بهنظر میرسند یا حداقل وانمود میکنند که «بهبه چه زندگی گل و بلبلی داریم ما!»
خط اولیهی داستان از لحظهای آغاز میشود که «مَمُول» پادشاه خاکستری قصه با خودش میگوید: «خُب! اگر من بمیرم، چه بر سر سرزمینم میآید؟» این سؤال، سرآغازی برای «کتاب دموکراسی یا دموقراضه» است تا «مَمُول» با وضع قوانینی جدید، آیندهی سرزمینش را بسازد؛ البته خودش تصور میکرد که وضع این قوانین به جاودانگی سرزمینش کمک خواهد کرد.
پادشاه غربستان در قانونش مینویسد: «بعد از مرگم یکی از فرزندانم پادشاه غربستان میشود؛ البته نه به همین راحتیها. اینبار جنگ و خونریزی و حذف برادر برای تصاحب تاج و تخت پادشاهی در کار نیست، این مردم هستند که از میان فرزندانم یکی را به عنوان پادشاه غربستان انتخاب کنند. در حقیقت بعد از مرگم، پادشاه بعدی با رأی مردم انتخاب خواهد شد و به مدت دو سال پادشاهی خواهد کرد. دو سال پادشاهی فرزندم که تمام شد، انتخابات جدید، پادشاه بعدی را مشخص خواهد کرد.»
هنوز جوهر امضای این قوانین خشک نشده که «مَمُول» میمیرد و انتخاب پادشاه جدید میان ۲۴ برادر برگزار میشود. شاید با خودتان گفته باشید در سطرهای بالاتر گفتیم که پادشاه ۲۵ فرزند داشت، چرا انتخابات میان ۲۴ فرزند برگزار شد؟ پاسخ آن در یک جمله خلاصه میشود: «چون فرزند بیست و پنجم ناقص الخلقه و تا حدودی مُنگل و عقبافتاده متولد شده بود.»
زمانی که فرزند معلول به عنوان آخرین فرد حاکم، حکومت را بدست میگیرد اتفاقات عجیب و غریبی رخ میدهد...
*انتشارات: نیستان/ *نویسنده: سیدمهدی شجاعی/* قیمت: ۸ هزار تومان
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران