به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «دنیای قشنگ نو» چگونه دنیایی باید باشد؟ آلدوس هاکسلی نویسنده بریتانیایی در کتابی با عنوان «دنیای قشنگ نو» پیشبینی خود از آینده جهان را به تصویر میکشد.
«دنیای قشنگ نو» و در برخی ترجمهها «دنیای شگفت جدید» در سال ۱۹۳۲ میلادی در انگلستان منتشر شد. نویسنده در این کتاب وقایع ۶۰۰ سال آینده یعنی ۲۵۴۰ میلادی را در شهر لندن پیشبینی کرده و در قالب داستانی علمی تخیلی با لایههای عمیق فلسفی به نگارش درآورده است.
اما از نظر هاکسلی در سال ۲۵۴۰ میلادی سرنوشت جهان چگونه خواهد بود؟ آیا دنیای جدید دنیای قشنگی است یا این نام برای استهزا وضعیت آینده بشر برگزیده شده است؟
هاکسلی دنیایی را به تصویر میکشد که در آن علم ژنتیک و روانشناسی مهمترین علوم جهان برشمرده میشوند و سایر علوم با کنترل بسیار، در سایه این دو علم در نهایت پیشرفت قرار دارند.
در جهانی که هاکسلی پیشبینی کرده است انسانها از طریق لولههای آزمایش در کارخانههای انسانسازی به وجود میآیند و تحت تعالیم خوابآموزی (هیپنوتیزم) و شرطیسازی آنها را برای پذیرفتن نقشهای از پیش تعیین شده در اجتماع آماده میکنند. انسانها در همان لولههای آزمایش برای طبقه اجتماعی خاصی تحت عنوان آلفا، بتا، گاما و اپسیلون دستهبندی میشوند و این امر با ایجاد فرآیندهای علمی در میزان هوش افراد و همچنین شرطی سازی اتفاق میافتد و اینگونه نظام طبقاتیای ساخته میشود که در آن هیچکس به جایگاه خود اعتراضی ندارد
در چنین دنیایی ازدواج و خانواده وجود نخواهد داشت و این مفاهیم نه تنها منسوخ که شرمآور محسوب میشوند و در مقابل آزادی جنسی در بالاترین حد خود اتفاق میافتد و افرادی که به این مسئله بیتوجه باشند بیمار و ناسازگار اجتماعی شناخته میشوند.
جهان توسط یک دولت جهانی اداره شده و مظاهر هویت ملل مختلف از جمله زبان از بین میرود و همه به زبانی واحد سخن میگویند.
هنر در مبتذلترین سطح خود قرار میگیرد و خواندن کتابهای ادبیات کلاسیک به دلیل اشاره به مفاهیم ارزشمندی چون عشق و آزادی توسط دولت جهانی ممنوع و منسوخ میشود و اگرچه پیشرفتهای سمعی بصری در بالاترین حد خود قرار میگیرند اما مفاهیمی جز موضوعات جنسی را به نمایش نمیگذارند.
دولت جهانی در دنیای قشنگ جدید سعی میکند با ایجاد چنین شرایطی جهان را در وضعیت صلح پایدار قرار دهد که در آن همه انسانها احساس خوشبختی دارند و هرآنچه طلب میکنند در کمترین زمان با کمترین مشقت در دسترس آنها قرار میگیرد. اندوه در دنیای جدید معنایی ندارد و کوچکترین کسالت و غم نیز به وسیله ماده مخدری که «سوما» نام دارد از بین میرود.
به طور خلاصه انسان در دنیای جدید چیزی جز موجودی لذتطلب و عاری از اندیشه مستقل نخواهد بود.
هاکسلی در کنار به تصویر کشیدن چنین جهان شگفتانگیزی از نقطهای در آن جهان حرف میزند که انسانها شرایط سنتی خود را حفظ کردهاند، ازدواج میکنند، فرزند به دنیا میآورند و به خدا و مذهب معتقدند. دولت جهانی هرگونه ارتباط با آن دنیا را ممنوع اعلام کرده است و انسانهای دنیای جدید به انسانهای آن منطقه «وحشی» میگویند که این اصطلاح به کنایه از اصطلاح «وحشی نجیب» که جان درایدن نویسنده انگلیسی در توصیف مردم جوامع ابتدایی به کار برد گرفته شده است. اصطلاحی که بسیار مورد علاقه ژان ژاک روسو، فیلسوف عصر روشنگری نیز بود.
گره داستان از «برنارد» شروع میشود. فردی از طبقه آلفا که به طور اتفاقی ناهنجاریای در خون او به وجود میآید که موجب بروز رفتارها و سوالاتی در وی میشود. «برنارد» به سیستم دولت جهانی، لذتطلبی، روابط جنسی آزاد، آرام شدن به وسیله سوما، شیوههای شرطی سازی و خواب آموزی و...شک و اعتراض میکند و به دنبال ماجراجویی راهی سرزمین وحشیها میشود.
هاکسلی در طی داستان، فردی از دنیای وحشیها را که «جان» نام دارد وارد دنیای جدید میکند و در این بین چالشهای ذهنی مهمی را در خلال گفتوگوهای وحشی با شخصیتهای دنیای جدید رقم میزند. چالشهای فلسفیای که اگر از بطن داستان حذف شوند چیزی جز یک داستان علمی تخیلی باقی نمیماند اما پر واضح است که هدف نویسنده بیان صرف یک داستان علمی تخیلی نیست. او انتقادات جدیای را به مسئله مدرنیته، صنعتزدگی و ماشینیزم وارد میکند.
هاکسلی وارونگی ارزشها و ازبینرفتن مفاهیمی چون «پدر و مادر»، «خانواده»، «فرزندآوری» و «عشق» را از پیامدهای چنین دنیایی میداند که به سرعت به سمت تکنولوژی و تمتع هرچه بیشتر از طبیعت پیش میرود.
بخش شانزدهم کتاب که در آن گفتوگوهای وحشی با مصطفی موند (این اسم به طعنه ترکیبی از نام کمال مصطفی آتاتورک بنیانگذار ترکیه نوین و آلفرد موند تاجر و نابغه انگلیسی است گرفته شده است) بازرس دولت جهانی اتفاق میافتد، نقطه عطف مباحث فلسفی کتاب است.
مصطفی موند در جایی از این بخش جملاتی را میگوید که به تمامی پیشبینی هاکسلی در مورد آینده را توضیح میدهد:«...مردم خوشبختند، آنچه میخواهند به دست میآورند و آنچه نتوانند به دست بیاورند نمیخواهند. وضعشان رو به راه است، در اماناند، هیچوقت مریض نمیشوند، از مرگ پروایی ندارند، از شر و شور و پیری بیخبرند که مایه سعادتشان است، وبالی به اسم پدر و مادر ندارند، زن یا بچه یا عشاقی هم که دل در گرو آنها ببندند ندارند. طوری رفتار میکنند که نمیتوانند رفتاری غیر مقتضی داشته باشند و اگر هم وضع ناجوری پیش بیاید سوما هست...»
و در ادامه گفتوگوها میگوید:«...باید بین خوشبختی و آنچه مردم هنر والا مینامند یکی را انتخاب کرد...»
هاکسلی به خوبی با این گفتوگوها نشان میدهد که بهای چنین زندگیای فدا کردن هنر، فلسفه، عشق و مذهب است.
سید مرتضی آوینی در کتاب«توسعه و مبانی تمدن غرب» در مقاله «بهشت زمینی» اشارات فراوانی به این اثر هاکسلی دارد.
او در جایی از این مقاله میگوید:«آلدوس هاکسلی در کتاب «دنیای متهور نو» به خوبی متوجه شده است که جامعه آینده به قشری از انسانها نیازمند است که بردهوار آن دسته از «کارهای سیاه» را که لازمه فراغت اقشار دیگر است بر عهده گیرند. دنیای متهور نو یک جامعه بردهداری است، اما بردهها نیز خوشبختند چرا که علوم آزمایشگاهی تا بدانجا پیش رفته است که بچهها خارج از رحم مادران، در لولههای آزمایشی پرورش پیدا میکنند و این چنین، در شرایط آزمایشگاهی متفاوت میتوان انسانهای متفاوتی، دقیقا متناسب با جدول طبقهبندی مشاغل تربیت کرد، به گونهای که همه آنها از کار خود راضی باشند.»
یا در جایی دیگر از همین مقاله میگوید:«نباید پنداشت که این تصورات آلدوس هاکسلی تخیلاتی محض و بدون ریشه است، ریشههای دنیای متهور نو را باید در نظر گاه غیرواقعی غرب به انسان وجهان جستوجو کرد. آمریکا برای آن که سربازان خویش را در جبهههای جنگ ویتنام نگهدارد، علنا و بدون پردهپوشی، از هرویین و کوکایین و سایر مواد مخدر و محرک استفاده میکرد. اگر درست دقت کنیم، همین واقعیت است که در اتوپیای آلدوس هاکسلی به صورت حب سوما جلوه میکند. وقتی انگیرههای درونی نباشد، کار همچون شری تلقی میشد که باید از آن خلاص شد.»
در حقیقت آلدوس هاکسلی در کتاب «دنیای قشنگ نو» یک پاد اتوپیا یا ضد آرمانشهر را به تصویر میکشد و از این حیث برخی آن را کمتر از کتاب «۱۹۸۴» جورج اورول نمیدانند.
هاکسلی ۲۶ سال بعد از انتشار این کتاب اعتراف میکند:«تمدن بشری با سرعتی بسیار بیشتر از پیشبینیهای من در حال حرکت به سمت این دنیاست.»
منبع: خبرنامه دانشجویان ایران