از مهمترین شواهد تضعیف نقش هژمونیک ایالاتمتحده و گذار از نظم بینالمللی مبتنی بر سلطه، ناکامیهای ایالاتمتحده در مدیریت بحرانها و اجماعسازی و ظهور نشانههای واگرایی میان آمریکا و برخی متحدان آن است.
گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو - توحید افضلی؛ گرچه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالاتمتحده آمریکا زمینه را برای تعمیق و تثبیت قدرت هژمونیک و بلامنازع خود مهیا میدید، اما وجود گرایشهای قوی ضدآمریکایی در اقصی نقاط جهان، نقشی که آمریکا بهعنوان هژمون جهانی برای خود تعریف کرده بود را به چالش میکشیدند. نتیجه چنین چالشی در درجه اول تزلزل پایههای نظم مبتنی بر سلطه آمریکایی بود که تلاش میکرد بازیگران ملی و فراملی (نهادها و سازمانهای بینالمللی) را تحت سیطره خود درآورده و بهعنوان ابزاری برای تأمین منافع فوقالعاده خود به کار گیرد. اکنون پس از گذشت نزدیک به سه دهه از تلاش مستمر و مداوم ایالاتمتحده، نشانههایی وجود دارند که نشاندهنده گذار از نظم مبتنی بر سلطه آمریکایی در جهان هستیم. از مهمترین این نشانهها میتوان به ناکامیهای ایالاتمتحده در مدیریت بحرانهایی مانند بحران سوریه و یمن، تحلیل توان اقناعی دوجانبه و اجماع سازی چندجانبه آمریکا بر سر موضوعاتی مانند توان هستهای ایران، ظهور نشانههای واگرایی میان آمریکا و متحدان قدیمیاش (مانند اروپا)، کاهش اتکای کشورهای عضو ناتو به تأمین نیازهای خود از آمریکا و چندین مورد دیگر اشاره کرد. در این یادداشت پژوهشی تلاش خواهد شد تا با بررسی گرایشهای ضد نقش هژمونیک آمریکا، نشانههای تحلیل و مرگ هژمونی آمریکا در معادلات و مناسبات جهانی شناساییشده و درنتیجه آن گذار از نظم مبتنی بر سلطه در جهان کنونی مورد تبیین قرار گیرد.
گذار از نظم مبتنی بر سلطه آمریکایی در معادلات و مناسبات جهانی یکی از موضوعات مورد بحث در سالهای اخیر، تغییر در قابلیتها و سطح اقتدار ابرقدرتهای جهانی و حتی برخی قدرتهای نوظهور است که موجب کشمکشها و تلاشهایی درصحنه جهانی گردیده است. در این شرایط ایالاتمتحده در تلاش و هیاهوست تا با دیپلماسی، مجازات تجاری و اقتصادی و تحرکات نظامی در برابر رقبا، خود را همچنان در اقتدار نگاه دارد و نظام مبتنی بر سلطه آمریکایی را حفظ کند، ولی شواهد گویای آن است که جهان در حال گذار بهسوی یک سیستم «تکقطبی منعطف» و یا «چندقطبی پر جدال» هست. [۱]در خصوص عوامل این گذار، باید به نیروهای ساختاری عمیقی در نظام بینالملل اشاره نمود که اساساً علیه هر کشوری که این میزان از منابع قدرت را در خود جمع کرده باشد، عمل میکنند و بهطور ویژه در رابطه با آمریکا نیز صدق میکند. کاخ سفید با سوء عملکرد در بهکارگیری هژمونی و سوءاستفاده از قدرت موجب از دست دادن متحدان و تقویت دشمنانش گردید و اکنون در دوران ترامپ به نظر میرسد که ایالاتمتحده دیگر به ایدهها و اهدافی که در سهچهارم یک قرن محرک حضور بینالمللی این کشور بودهاند، علاقهای و در حقیقت اعتقادی ندارد.
اگرچه شکلگیری هژمونی آمریکا امری کمنظیر در تاریخ بود، اما در همان مقطع نیز افرادی همچون چارلز کراتهامر هشدار میدادند که «برهه تکقطبی کوتاه خواهد بود» و بهزودی کشورهایی سیاست خارجی مستقل و یا مقابل ایالاتمتحده اتخاذ خواهند کرد [۲].
در راستای همان پیشبینی ظهور چین بهعنوان یک قدرت جهانی از دهه ۱۹۹۰ یکی از مهمترین و اولین عوامل در افول هژمونی آمریکا بود. روسیه نیز به این جرگه اضافه شد و حملات سپتامبر ۲۰۰۱ به مرکز تجارت جهانی در نیویورک و پسازآن حمله آمریکا به افغانستان و عراق عامل تشدید روند نزولی قدرت آمریکا گردید. در ادامه اشتباهات فاحشی همچون حمله به عراق و درعینحال نادیده انگاشتن نهادهای سیاسی این کشور، یکجانبهگرایی و اتکا به دادههای نادرست باعث شد که این اقدام نظامی نقطه عطفی درروند افول ایالاتمتحده محسوب گردد. ایالاتمتحده با رویداد یازده سپتامبر به یکجانبهگرایی تمایل بیشتری نشان داد و با خروج از بعضی پیمانهای بینالمللی، صلاحیت اخلاقی و سیاسی خود را در جهان از دست داد؛ تا جایی که متحدان دیرینه مانند کانادا و فرانسه مسیر خود را در اخلاقیات و روش سیاست خارجی از آمریکا جدا نمودند. این فرایند ادامه داشت تا ترامپ وارد کاخ سفید شد و رویکرد او در تمایل نداشتن به تعهدات بینالمللی آمریکا و تأکید صرف بر برتری و اولویت آمریکا از او یک ملیگرا، یک حمایت گرا و یک عوامگرا به نمایش گذاشت که از پیمان مشارکت فرا پاسیفیک و بهصورت کلیتر از درگیر شدن در آسیا کنار کشیده و با اتخاذ سیاستهای یکجانبه گرایانه و تنش زا از همپیمان دیرین خود اروپا نیز فاصله گرفت که تداوم این مسیر موجب تزلزل پایههای نظام مبتنی بر سلطه آمریکایی شده است.
چالش نقش هژمونیک آمریکا از روندها و رویدادهای مؤید افول هژمونی جهانی آمریکا عدم توانمندی در تحقق اهداف و سیاستهای این کشور در منطقه غرب آسیاست. نقش جهانی دلار بهعنوان تنها ارز مرجع با همکاری بسیاری از کشورها در حال کمرنگ شدن است که طبعا پیامدهای اقتصادی و سیاسی برای آمریکا همراه خواهد داشت [۳]. از دیگر مصادیق مهم که گویای تقویت این روند هست، ناکامیهای ایالاتمتحده در مدیریت بحرانهایی مانند بحران سوریه و یمن است که علیرغم گذشت چندین سال و بهرهبرداری از همه قوای سیاسی و نظامی نتوانست به هدف خود در این دو عرصه دست پیدا کند و حتی متحدانش هم شکستخورده و ناکام ماندند. از سویی دیگر ایالاتمتحده دیگر توان نمایش اجماع سازی جهانی در حوزههای مدنظر خود را ندارد و هرچه مذاکرات دوجانبه و چندجانبه برپا میکند، خروجی مطلوبی برای جلب همراه در موضوعاتی همچون خروج از برجام و پرونده هستهای ایران نمییابد. این سیاستهای یکجانبه گرایانه همچنین موجب ظهور نشانههای واگرایی میان آمریکا و متحدان قدیمیاش در اتحادیه اروپا شده است که هرکدام امروز مستقلاً و با صراحت مواضع منتقدانه و متفاوت خود از سیاستهای آمریکا را اعلام میکنند و مسیری مجزا را دنبال مینمایند. کاهش اتکای کشورهای عضو ناتو به تأمین نیازهای خود از آمریکا نیز دیگر شاهد موضوعی بر مدعای افول هژمونی ایالاتمتحده هست.
اما چه عواملی موجب چالش کشیده شدن هژمونی ایالاتمتحده شدند؟ اول بحران مالی که ثمره اشتباهات راهبردی آمریکا در دهه گذشته و ازجمله درگیری پرهزینه در عراق و افغانستان است. دیگر اینکه تحولات جهانی و قدرت گیری بازیگران جدید درصحنه بینالمللی که آمریکا را از یک بازیگر بیرقیب به بازیگری تبدیل کرده که مجبور به رقابت درصحنه بینالمللی است. در یک دیدگاه وسیعتر، موضوع افول قدرت آمریکا یا محدود شدن تواناییهای این کشور درصحنه جهانی تقریباً مورد اجماع نخبگان آمریکایی است. سردرگمی در سیاست خاورمیانهای آمریکا نیز کاملاً هویداست و ریشه در سردرگمی و تناقض اهداف آمریکا در این منطقه دارد. آمریکاییها میدانند که در خاورمیانه چه چیزهایی نمیخواهند، ولی هنوز در مورد اینکه چه نظمی میتواند جایگزین نظم قبلی باشد، به اجماع نرسیدهاند. در حال حاضر آمریکاییها اهداف متناقضی را در سوریه و خاورمیانه دنبال میکنند و همین باعث شکست سیاستهای آمریکا در این منطقه شده است [۴]. نقش سیاست خارجی ایالاتمتحده در افول جایگاه آمریکا افول هژمونی آمریکا و ظهور قدرتهای منطقهای در خاورمیانه پیشبینی والرشتاین [۵]بود که در سال ۲۰۱۳ با توجه به سیاست خارجی ایالاتمتحده، تأکید نمود از سال ۲۰۰۸ وضع دگرگونشده است و از آن روز قدرت آمریکا در حال افول است. سیاست خارجی دوران حاضر ایالاتمتحده به میزانی در این افول نقش دارد که برای بازبینی نقش جهانی آمریکا مطالعات گستردهای انجامشده و در بعضی بر رویکرد خویشتنداری به معنای حداقل کردن استفاده از زور و عدممداخله آمریکا در نقاط مختلف جهان مگر تحت شرایط تهدید امنیت ملی آمریکا با استدلالهای روشن تأکید کردهاند و برخی نیز همچنان بر راهبرد افزایش قدرت نظامی و بسط قدرت آمریکا تأکید میکنند، اما مواضع دونالد ترامپ در قبال توصیههای استراتژیستهای آمریکا کاملاً متناقض نماست. «خویشتنداری» یا «بسط قدرت آمریکا» هر دو محصول تحولات درونی جامعه این کشور که در انتخابات نوامبر ۲۰۱۶ نمودهایی از آن آشکار شد و همچنین بازتاب نتایج راهبردهای سیاست خارجی این کشور بالأخص در عرصه داخلی این کشور است [۶]. هر دو رویکرد بازتاب تلاش برای صورتبندی کنار آمدن یا مقابله با «افول هژمونی آمریکا» نیز هستند، اما حقیقت امر آن است که این تلاش در عرصه سیاست خارجی ترامپ نتایج معکوسی با خود همراه داشته است.
درهرحال این اجماع میان اکثر تحلیلگران سیاسی بینالمللی وجود دارد که قرن آمریکا در حال محو شدن است؛ چه آنهایی که افول آمریکا را به اختلال عملکرد داخلی نسبت میدهند و چه آنان که آن را حاصل سیاست خارجی این کشور و ظهور چین و دیگر قدرتهای در حال ظهور میدانند [۷]. اما بر سر این موضوع توافق وجود دارد که دیر یا زود تکقطبی مبتنی بر قدرت آمریکا مقابل یک سیستم بینالمللی که با بیش از یک ابرقدرت پرشده است، سقوط میکند.
در این میان نقش سیاست خارجی آمریکا بهویژه در دوران ترامپ بیبدیل است. سیاست خارجی مبتنی بر یکجانبهگرایی دولت ترامپ بیش از آنکه موقعیت این کشور در قبال دشمنان و رقبا را تقویت کند، موجب تضعیف متحدان قدیمی ایالاتمتحده آمریکا شده است. خروج از پیمانهای بینالمللی، تشویق دیگر کشورهای اروپایی به پیروی از الگوی ناتمام برگزیت انگلستان، فشار بر اعضای ناتو برای افزایش بودجه این سازمان نظامی و مهمتر از همه دشمن خوانده شدن اروپا توسط ترامپ، همه نشان از تغییرات بنیادن در بازیگری آمریکا دارد. یکجانبهگراییهای آمریکا و اصالت دادن به منافع خود در کنار بیتوجهی به منافع و علایق متحدانی که سالیان متمادی موجب برساخته شدن نقش هژمونی ایالاتمتحده میشدند، جهانی که آمریکا در آن محوریت داشت را به نقطه عطفی نزدیک کرده است که احتمالاً موجب تغییر در اصول بنیادین نظم آن خواهد شد [۸].
اکنون اروپاییها در حالی از احتمال فروپاشی ناتو در اثر سیاستهای آمریکا حرف میزنند که در برهههای متعدد تاریخی مانند لشکرکشی آمریکا به افغانستان، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی نقش حامی و مشروعیت ساز اقدام آمریکاییها را ایفا کرده است. تضعیف ساختارهایی که پایههای نظم مبتنی بر هژمونی آمریکایی محسوب میشوند توسط خود این دولت در کنار خواستههای بیمنطق این کشور برای تبعیت مطلق در موضوعاتی مانند تحریمهای ضد ایرانی، در حال تبدیل کردن ایالاتمتحده از هژمونی مفید به یک ابرقدرت نامطلوب است که پیروی از آن بیش از انتفاع موجب متضرر شدن متحدانش میشود و لزوم خوداتکایی کشورها و اتحادیه اروپا را دوچندان نموده است.
آنچه به نظر میرسد این است که با استمرار سیاست خارجی خودمحورانه دولت دونالد ترامپ، نقش هژمونی آمریکا افول خواهد کرد و به گفته کسینجر مبنی بر اینکه «ترامپ ممکن است یکی از شخصیتهای تاریخی باشد که نشاندهنده پایان یک دوره است» محقق خواهد شد. در این وضعیت روسیه و چین بهعنوان رقبای ایالاتمتحده در حال پر کردن خلأهای ناشی از بیمسئولیتی آمریکا نسبت به نظم جهانی هستند. در کنار آن کشورهای کلیدی اروپایی در حال دستوپنجه زدن برای اتخاذ رویکردی مستقل از آمریکا در مسائلی مانند تجارت بینالمللی و موضوعی مانند توافق هستهای ایران هستند [۹].
ویژگیهای دوران گذار از نظم مبتنی بر سلطه آمریکایی اگرچه با فروپاشی نظام دوقطبی نظریه پایان تاریخ توسط فوکویاما مطرح شد، که جهان تبدیل بهنظام تکقطبی میشود و لیبرالیسم تنها گفتمان سیاسی و سرمایهداری تنها گفتمان اقتصادی خواهد بود، اما با گذر زمان و ظهور قدرتهای نوظهور با سرعت بسیار بالا، چون چین، هند، روسیه و در بعد منطقهای ایران فضا برای ادامه روند تکقطبی برای امریکا سخت شد، و عملاً جهان مجدداً در مسیر نظام چندقطبی و گذار از تسلط آمریکایی قرار گرفت. با این گذار و جابجایی قدرت بین کشورها، عملاً شاهد رشد شاخصههای توسعه و پیشرفت در بعضی از کشورهای جهان نسبت به آمریکا هستیم، بهطوریکه با این تغییرات قدرت، میتوان از پدیده سیاسی جدیدی بنام «عصر پساآمریکایی» نام برد. دوران پسا آمریکایی دارای شاخصه و پارامترهای اساسی، چون استفاده آمرانه از زور و قدرت محلی جهان و ائتلاف فراگیر علیه آمریکا هست. چین نیز که این روزها با آمریکا در شرایط کاملاً جنگی البته با محوریت جنگ اقتصادی بسر میبرد در بخشهای مختلف اقتصادی و امنیتی و سیاسی قدرت امریکا را به چالش کشانده است، در روسیه نیز شرایط بسیار متفاوت از گذشته شده است و با حاکمیت تفکر اسلاو گرایان و محبوبیت پوتین در این کشور، عرصه رقابت در بخشهای مختلف برای آمریکا محدودشده است؛ بنابراین همانطور که امپراتوری فرانسه در قرن ۱۸، انگلیس قرن ۱۹، شوروی سابق قرن ۲۰ دچار فروپاشی و اضمحلال کامل شدند در قرن ۲۱ نیز شاهد سقوط و اضمحلال امپراتوری ایالاتمتحده آمریکا و پایان هژمونی این کشور با دولت ترامپ هستیم [۱۰]. اینگونه است که در فضای تکقطبی، ابرقدرت، قدرت مانور و درگیر شدگی در اموری را پیدا میکند که لزوماً همسو با منافع ملیاش نیست و هدف حفظ ساختار هژمونیک و تکقطبی نظام بینالملل هست و همین امر میتواند موجب افول قدرتش گردد. [۱۱][stitr۴]از دیگر ویژگیهای این دوران گذار همان تلاش آمریکا برای حفظ و نجات هژمونی است و بر همین اساس راهبردهای بلندمدت را برای مقاصد خود تعریف کرده است که در حقیقت راهکارهایی برای مقابله با افول هژمونی محسوب میگردد و بر این اساس آمریکا بانام ناجی بشریت، ضرورت حضورش در سراسر جهان را توجیه میکند. این روند را بهخوبی در آفریقا میتوان مشاهده کرد که آمریکا به نام مقابله با درگیریهای قومی و تجزیهطلبی حضور نظامی خود را توجیه میکند که میتوان گفت که این کشور طراحی گستردهای را برای سراسر جهان در پیشگرفته است که هدف نهایی آن، بحران سازی گسترده، جهت ایجاد برتری جهانی و حفظ هژمونی و نظام تکقطبی است [۱۲].
نتیجهگیری افول قدرت ایالاتمتحده آمریکا و گذار از دوره هژمونی مناسبات موجود را کاملا بهم میریزد و نیاز دیگر کشورها از جمله متحدین قدیمی همچون اروپا و سایر کشورهای صنعتی را به تدوین استراتژی گذار از آمریکا را پررنگتر مینماید. در دورانی حضور داریم که تمایل به تقویت ناسیونالیسم اروپایی، کمرنگ شدن اتحاد ناتو و تمایل به انحلال آن، تقویت رویکردهای آنارشیستی در کشورهای غربی، و میل به گذار از آمریکا به طور همزمان در جریان است و اینها همه به پایان نظام مبتنی بر سلطه آمریکایی کمک میکند چرا که روند گذار از آمریکا در بین جریانات دیگر شکلی مسلطتر دارد. در حقیقت دنیای امروز و بویژه غرب به این نقطه رسیده است که نباید خیلی بر روی کاخ سفید سرمایه گذاری کنید و بجای تبعیت از آن حتی مخالفتهایی را نشان داده و سیاست مستقل خود را دنبال نماید. قطع نظر از نگاه اروپا و غرب به آمریکا، حتی این رویکرد در دیگر مناطق دنیا و مخصوصاً در غرب آسیا نیز حاکم شده است و بدینگونه شاهد شکستهای پیدرپی ایالاتمتحده و متحدانش در این منطقه هستیم. امروز کشورهای سوریه، عراق، یمن، لبنان و بحرین به نمادهای عینی شکست واشنگتن در منطقه غرب آسیا تبدیل شده اند و به همین دلیل است که بسیاری از تئوریسینها و استراتژیستهای آمریکایی حقیقت غیرقابلانکار «افول قدرت آمریکا» و «پایان دوران نظام تکقطبی» را پذیرفته اند. در این رهگذر، جمهوری اسلامی ایران به عنوان یکی از مهمترین بازیگران قدرتمند منطقهای بیشترین نقش را در ایجاد نظم منطقهای و شکل دهی به ساختارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی غرب آسیا دارد. از این رو بهتر است سیاستهای راهبردی را در راستای منافع ملی و آمادگی در بهره برداری از نظام گذار از هژمونی آمریکا و متناسب با ساختارهای قدرت در این منطقه و سیاست خارجی دیگر بازیگران منطقهای و فرامنطقهای تنظیم نماید. همچنین تاکید بر تمرکز بازیگران منطقهای و تقویت روابط استراتژیک با کشورهای همسایه و منطقه غرب آسیا میتواند به جمهوری اسلامی ایران کمک نماید با حفظ رویکرد منتقدانه نسبت به یکجانبه گرایی و نظام تک قطبی به جایگزین مهمی در منطقه مبدل شده و از این طریق هم از فرصتهای به و جود آمده بهره برداری نماید و هم هزینههای احتمالی ناشی از قدرت بازیگری دیگر بازیگران را به حداقل ممکن برساند. منابع:
[۱]«آینده آمریکا، تداوم هژمونی جهانی یا افول؟» فراز چمنی، منتشرشده در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۹۸
[۲]«خود تخریبی قدرت آمریکا» فرید زکریا، منتشرشده در مجله فارن افرز (امور خارجی) در تاریخ جولای ۲۰۱۹ قابل بازیابی در پیوند زیر:
[۳]«نتایج و تبعات افول ایالات متحده» امانوئل والرشتاین، منتشرشده در وبسایت والرشتاین در تاریخ نوامبر ۲۰۱۳ قابل بازیابی در پیوند زیر:
http://www.iwallerstein.com/consequences-decline
[۴]«۳ عامل پایان هژمونی آمریکا» دکتر علیرضا میر یوسفی، رئیس میز خاورمیانه دفتر مطالعات وزارت امور خارجه در مصاحبه با روزنامه جام جم منتشر شده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۳۹۵ قابل بازیابی در پیوند زیر:
[۵]«نتایج و تبعات افول ایالات متحده» امانوئل والرشتاین، منتشرشده در وبسایت والرشتاین در تاریخ نوامبر ۲۰۱۳ قابل بازیابی در پیوند زیر:
http://www.iwallerstein.com/consequences-decline
[۶]۶ «استراتژیهایی برای بسط قدرت نقشآفرینی آمریکا در نظم جهانی رقابتآمیز»، منتشرشده در وبسایت ایرنا در تاریخ ۶ مرداد ۱۳۹۸ قابل بازیابی در پیوند زیر:
۱۰ «عصر پسا آمریکایی در چشم انداز فراروی جهان»، دکتر ایرج مزارعی، منتشرشده در وبسایت جنوب، در تاریخ ۱۷ دی ۱۳۹۷ قابل بازیابی در پیوند زیر:
http://www.jonoubnews.ir/fa/news/۲۲۶۹۳۰/%D۸،
۱۱ «زمینههای تغییر نظام تکقطبی به چندقطبی»، دکتر فرهاد نوایی، منتشرشده در وبسایت مرکز بین المللی مطالعات صلح، در تاریخ ۲۶ مهر ۱۳۹۳ قابل بازیابی در پیوند زیر: