علی فروغی در یادداشتی به شایعات در خصوص ریاست خود بر صدا و سیما پاسخ داد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو متن یادداشت فروغی به شرح زیر است: در روزگار مناظرهی نامهها و منازعههای بیثمر، طبیعی است که رسانههای جریان غربگرا کیفور و سرمست از صدای صور اختلافها، بساط گمانهزنی روی دکههای روزنامه فروشی پهن کنند و بنگاههای خبرپراکنی، به دنبال مستاجرین جدیدی برای طبقهی آخر ساختمان شیشهای بگردند که شاید کمیسیونی هم گیر آنها بیاید که البته قابل پیشبینی هم بود. اوضاع نامه نگاریها که این باشد، تو خود حدیث مفصل بخوان از اوضاع روزنامه نگاریها. شایعه نکنند چه کنند؟ البته با آنکه قبلهی همه این رسانهها یکی است و رو به غرب اقامه صلاه میکنند، الحمدالله در میدان شایعهپراکنی، بسیار تکثرگرا هستند. در بساطشان از وزیرکشور دولت فعلی هست که تحلیل کنان و تدبیرکنان به سمت مراسم معارفهاش در جام جم میرود تا وزیر دولت مهرورز که تهلیل کنان و تسبیح کنان، قبای ریاست صداوسیما را بر تن او اندازه میکنند. یک روز کلید جام جم را به شیوخ تعارف میکنند و دیگر روز، به شباب. مبدا هم چندان در این تور شایعه گردی مهم نیست و بالای شهر و پایین شهر هم ندارد. یک روز پاستورنشینها، روز دیگر جردن نشینها. نوبتی از اردوگاه یاران گرمابه و «گلخانه» و نوبت دیگر از رقبای در «کابینه». مهم مقصد است که یکی است؛ جام جم. در چنین کارزاری ناگهان نام خود را در معرکهی این شیطنتهای مطبوعاتی به مقصد ریاست جام جم یافتم. پس بیتفاوتی را نوعی عافیت طلبی و معادل محافظهکاری یافتم که به روایت رهبری، قتلگاه انقلاب است. بر آن شدم در این «عصر جدید»، نکاتی را به عرض برسانم به امید آنکه به سیاق حدیث نفس نباشد: ۱- هنوز ایامی نگذشته از روزهایی که دکتر علی عسکری کلیددار فعلی بزرگترین مجموعهی رسانهای انقلاب، رسانهی ملی را در سراشیبی ورود به شعب ابیطالب ناشی از تحریم ارباب بودجه و در متلاطمترین روزهای از بدو موجودیتش تحویل گرفت. از فتنهی خبرنگار سابق آسوشیتدپرس که بعدها مدیر شبکه شد تا قصهی فتانهی بازرس ویژه، هالهای از ناامیدی و بلاتکلیفی را بر سر جام جم گسترانیده بود. عدهای از مجموعهای که نمیتوانست حقوق مادی کارکنانش را تقبل کند، به حق توقع داشتند حق انقلاب و حقوق مردم را محقق نماید. یادمان نرفته که آهنگسازانی هماهنگ با اربابان مو بور فرنگی خود، «نغمهی بدرود صداوسیما» و «درود بر ماهواره» را سر میدادند و نوازندگانی مزدور، به تکلیف «ساز» مانیشان بر ریتم مزبور ساز کوک میکردند و خوانندگانی وزوز کنان این ترانه را زمزمه میکردند. اما تلاشی «بدون توقف» برای ناکوک کردن این ساز به رغم همهی آفتها و مخالفتها، آغاز شد. در قدم نخست، تزریق آرامش و ثبات به این اقیانوس ناآرام و ورود نیروهای تازه نفس در «گام دوم»، کم کم، کابوس تکرار روزهای تلخ پیشین را به خاطرهای دور تبدیل کرد. با تحقق این ثبات نسبی، جوانگرایی به منظور تغییر آرایش سازمان، در دستور کار قرار گرفت و سلیم غفوری، مسعود معینیپور، جواد رمضان نژاد، مجید زینالعابدین، جلال غفاری، سعید اشناب، جواد شیخ اکبری، مهدی رحمتی، برنا فیروزی، حسین رنجبران، حمید رهبریفر، صادق امامیان، غلامرضا نوری، محمد شریف خانی، مهدی عرفاتی، محمدمهدی نراقیان، شهاب اسفندیاری، حمید زندی، مهدی اسماعیلی و بسیاری دیگر در لایهی ارشد مدیریتی سازمان و دهها نفر در لایهی مدیران مهم سازمان مسئولیت گرفتند. کدام مجموعه را در کشور میشناسید که لبیکی این چنین رسا، به ندای جوانگرایی رهبری در میانهی میدان سر داده باشد؟ حالا این روزها آنهایی که باد در گلو انداخته و آروغ روشنفکری نشخوار میکردند که «مگر کسی هم دیگر این تلویزیون را میبیند؟» به جرگه معترضین بالا تا پائین برنامههای رسانهی ملی از نخستین دقایق بامدادی تا واپسین ثانیههای شامگاه پیوستهاند و همچنان با ژست «ندیدن»، گاه در مورد فلان میان برنامهی یک دقیقهای در فلان برنامه در فلان شبکهی نوپا و تخصصی مقالهها مینویسند و توئیتها میزنند و جیغهای بنفش میکشند. شاهد مثال، همان سلبریتی پرمدعا و منتقدی که با کلی سروصدا در صفحهی اینستاگرامش شب عیدی به بهانهای نسخهی تحریم صداوسیما و شبکهی «رادیکالِ سه» را میپیچد و به فاصله یک ماه و نیم، در همان صفحهی اینستاگرام طاقت نمیآورد و میگوید هر شب ماه مبارک رمضان پای سریال همان شبکهی رادیکال و همان صداوسیما اشک میریزد! اکبرزاده سردبیری snn: ۲- برای آنهایی که دامنه شایعه اخیر را تا مدیریت شبکه سه رساندهاند، به صراحت و شفافیت تمام اعلام میکنم که اگر «عصر جدید» رکوردشکن و جریانساز میشود و مقبول میفتد، اگر جسارت و شجاعت «گاندو» بهانهای میشود برای احیای حس غرور ملی در روزگار حضیض دیپلماسی، اگر «ستارهساز» در فضای «ستاره سالاری» و «سلبریتی زدگی» تلاش میکند شمایی از عدالت ورزشی را به رخ بکشد و علی العموم تمام توفیقات احتمالی شبکهی سه، به لحاظ کلان مدیریتی، همگی ثمره حمایت و راهبری دکتر علی عسگری است و هیچ یک از این موارد، بدون اطلاع و حمایت ایشان امکان پذیر نبوده و نیست. ختم کلام برای اصحاب شایعه اینکه سابقهی ایشان در انقلاب، دفاع مقدس، سپاه، دانشگاه و رسانه تقریبا به سنین عمر بنده میرسد و فاصلهی، چون منی با ایشان خیلی بیش از اینهاست. ۳- آیا اصحاب شایعه و ارباب جراید انگلوفیل و آمریکوفیل نمیدانند و نمیفهمند که دیر یا زود چنانکه رحمانی فضلی و مهرداد بذرپاش و دکتر حسینی شایعهی ریاستشان را تکذیب کردند، دیگر شایعهها هم به همین سیاق، برچسب تکذیب خواهد خورد؟ پس چرا آبروی خود را متاع هر بازار میکنند و به ثمن بخس به حراج میگذارند؟ مگر نه اینکه سرمایهی یک رسانه و اعتبار آن، به صحت اخباری است که منتشر میکند؟ پس چه دستاورد مهمی در انتشار این اخبار علیه رئیس صدا و سیما نهفته که چنین ثلمهای به اعتبار رسانهای خویش را به بهای به دست آوردن آن به جان میخرند؟ چه لطمهای به غربگراها و لیبرالهای داخلی از سوی رسانهی ملی خورده که آنها را عقربوار وادار به زدن نیش مرگ و به عبارت دقیقتر خودکشی رسانهای کرده تا طرف مقابل را به حربهی زهر شایعه بگزد؟ در پایان خواهشمندم که برادران پاکدامن و خردمند رسانهای ام در دام دمندگان به شایعه نیفتاده و با اصلی فرعی کردن مسائل، به پشت پردههای این شایعات توجه نمایند. باشد که سیه روی شود هر که در او غش باشد.