به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، عموما سینما را به عنوان آینهای برای بازتاب جامعه و مسائل آن در ایران میشناسند. از آنجایی که متأسفانه مانند غرب و هالیوود محتوا از عقبه تاریخی و فرهنگی و دینی ما وارد سینما نمیشود، این فضای بیرونی و عینی است که در سینمای ما اثرگذار است و محتوای لازم را به سینما میدهد. البته این نکته به این معنا نیست که در غرب و شرق جامعه و مسائل آن در سینما ورودی نداشته باشد، اما بیشک این واقعیت در سینمای ما بهدلیل پررنگ بودن جامعه و فکتهای آن بیشتر دیده میشود.
این رویکرد باعث شده است تا سینمای اجتماعی ما توسط کارگردانان زیادی در تمام سالهای عمر سینما خصوصا بعد از انقلاب حاوی مسائل و مشکلات مختلف اجتماعی با نگاههای تلخ و طنز باشد و رهآوردهای گوناگونی را با مضامین سیاسی و اجتماعی خاصی بهدست آورد. یکی از مهمترین شیوههای نگاه به این حوزه «آسیب شناسی اجتماعی» است. طبق گفته دانشنامه رشد درباره اهمیت آسیب شناسی اجتماعی، «هر جامعهای متناسب با شرایط خود، فرهنگ، رشد و انحطاط خود با انواعی از انحرافات و مشکلات روبروست که تاثیرات مخربی روی فرآیند ترقی آن جامعه دارد. شناخت چنین عواملی میتواند مسیر حرکت جامعه را بسوی ترقی و تعامل هموار سازد، بطوری که علاوه بر درک عمل آنها و جلوگیری از تداوم آن عمل با ارائه راه حلهایی به سلامت جامعه کمک نماید.»
بنابراین با شناخت درست مصادیق مشکلات و موانع اجتماعی و ارائه راهحلهایی میتوان به جامعه کمک کرد تا با حل مشکل و مسأله رو به سمت تعالی و ترقی ببرد و بهجای درگیر شدن با مشکل و زمین خوردن از آن، به حل آن و بهبود وضعیت موجود برسد. سینمای اجتماعی و آسیبشناسی ما البته در بیشتر فعالیتهای خود بیشتر در جهت تبیین وضعیت موجود و مشکلات قدم برداشته است و کمتر برای حل مسائل با نگاه هنری و درام قدمی برداشته است.
لازم بذکر است که مراد از حل مسأله یا مشکل در فیلم طبیعتا فضایی مانند مشاوره یا کلاس درس نیست که یکی از کاراکترها در مقابل دیگری بنشیند و موضوع را حل و فصل کند، بلکه تبیین درست، علمی و منصفانه از مشکل و امیدآفرینی و بستر سازی برای حل مسئله خود همان فرآوردهای است که تماشاگر فیلم هنگام خروج از سالن سینما میتواند با تکیه بر آن چه به عنوان یک فردی که خود دارای مشکل یا مسئله مشابه است و یا فردی نخبه مانند معلم، استاد دانشگاه، پزشک، روانشناس، مدیر و... نسبت به رفع مانع مذکور اقدام کند و جامعه را به سمت بهبود سوق دهد.
فیلم سینمایی «سال دوم دانشکده من» با پرداخت به یکی از مسائل حساس یعنی «خیانت» خصوصا در میان دختران دانشجوی سالهای ابتدایی که از حساسیتهای سنی و اجتماعی خاصی برخوردار هستند، تلاش کرده است تا نگاه منصفانه و آسیبشناسانه درستی داشته باشد. فیلم نشان داده است که میتوان بدون کثیفکاری و آزار مخاطب و کتک زدن او فیلم ساخت و پیامی به مخاطب داد. البته «صدرعاملی» فیمسازی است که در کارنامه خود فیلمهای خوبی دارد که از ساخت آنها سالها میگذرد و قطعا میتوانست در این فیلم نیز قویتر ورود کند، اما با این اوصاف فیلمی ساخته که نشان میدهد میتوان فضای بهتری در نسبت به مسائل اجتماعی در سینما ترسیم کرد.
دختری که پدری ندارد و در شرایط اجتماعی متوسطی در جامعه زندگی میکند مانند هر دختر دیگری دوست دارد که از زندگی بهتری با ازدواج خود روبرو شود. حال این دختر به نام مهتاب زمانی که متوجه میشود که همدانشکدهای او دچار اختلال در رابطه با کسی که به آن علاقه دارد شده و قرصهایی را مصرف میکند، تلاش میکند تا به او کمک کند تا راه درست را پیدا کند. البته اینکه یک دختر به خاطر علاقه به یک پسر و فاصله داشتن در روابط میان خود والدین به مصرف قرصهای اعتیادآور روکرده است چندان منطقی و موجه نیست. مگر هر دختری که به پسری علاقهمند میشود و با والدین خود فاصله دارد حتما قرص مصرف میکند؟
در ادامه فیلم با اتفاقات دیگری که میافتد مهتاب در مسیر سختی قرار میگیرد که به مثابه امتحانی برای او قلمداد میشود. او با افتادن در دام عشق پسری که آوا به او علاقهمند است دچار لغزش و تردید در انتخاب مسیری که در حال طی کردن آن برای ازدواج با پسری از فامیل خود بود میشود. او در دوراهی قرار میگیرد ولی با تغییر شرایط و رخ دادن اتفاقی دیگر در نهایت او به خود میآید و قرار گرفتن در مسیر سالم و موجه را انتخاب میکند.
فیلم تلخی خیانت و هشدارهای وجدان سالم یک انسان را به ما نشان میدهد. بیپروایی در خیانت زهری است که چند سال است سینمای ما را دچار خود کرده است و بهداشت روانی مخاطبین جوان سینمای ما را ازبین برده است. باید اعتراف کرد که سینما اگر یک کار داشته باشد آن هم «برجسته سازی» است. زمانی که فیلمی این بیقیدی و راحتی در خیانت را نمایش میدهد بیننده در ناخودآگاه خود این پیام را تلویحا میگیرد که میتواند خیانت کند حتی اگر وجدانش به او هشدار دهد. اما «سال دوم دانشکده من» تردید و عذاب وجدان مهتاب را بعد از اوج گیری بیماری آوا نشان میدهد و گم شدن او در گرداب عشق به معشوق دوست خود را طوری بیان میکند که بیننده ضمن آنکه او را در بدتر شدن وضعیت سلامتی آوا سهیم میداند مقصر اصلی نمیداند چرا که او راه را گم کرده است و راه را برای بازگشت و پشیمانی چنین افرادی همیشه باز است.
صدرعاملی خیانت را به صورتی انتخاب کرده است تا فضای معصومانه چنددختر تازه جوان کشور که وارد دانشگاه شدهاند با آلودگیها خلط نشود و فیلم به سمت پلیدیهای جنسی ورود نکند. اگر «من ترانه 15 سال دارم» چنین محتوایی داشت هشداری بود برای روزگاری که آزادی هدایت نشده دوران اصلاحات زمینههای امکان چنین واقعیت تلخی را برای فردای جامعه فراهم میکرد. امروز ولی چند دختر علاقهمند به درس و دانشگاه که قصد آینده سازی کشور را دارند سوژههای مناسبی برای اتفاقات تلخ جنسی نیستند. چیزی که امروز هشداری است برای دختران جوان کشور چه در دانشگاه و چه بیرون از آن، خارج شدن از فضای سالم و خانوادگی است که فرزندان ما را تهدید میکند.
نکته دیگر، نقد فیلم به خانوادههایی است که در میان خود انشقاق در روابط وجود دارد. مادرانی که فرزندان خود را درست نمیشناسند زمینه را برای خروج آنان از خانواده و پرت شدن در پسکوچههای عشق و عاشقی نافرجام فراهم میکند. این خانوادهها میتوانند سنتی یا روشنفکر باشند اما هرچه هست در صورت وجود روابط صمیمی و چاچوب دار میان اعضای خانواده و فرزندان و والدین، میتوان آنان را در مسیر درست انتخاب برای ازدواج و آینده بهتر قرار داد.
«سال دوم دانشکده من» در حقیقت هشدار امروزی است برای خانوادهها که فرزندان خود را بشناسید و با آنان دوست باشید.