پایتخت همچون تصویری که رویای گرم و دوستداشتنی خانوادههای ایرانی را جلوهگر بود رو به زوال است و تا دچار انحراف جبرانناپذیری نشده است باید برای حفظ این رویا کاری کرد.
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- فاطمه سادات کاظمیمنش؛ یک فیلم موفق تماشاگر را به سفر میبرد و با دادن تجربههای تازه احساسات عمیقی در او ایجاد میکند و روحیات او را در مواجهه با زندگی واقعی تقویت میکند. در پایتختهای پیشین فیلم سفر دارد، نه لزوما سفری به معنای جابجایی مکانی، سفری داستانی که مخاطب را در جایی سوار میکند، با خود درگیر میکند، به اوج میرساند و در سلامت پیاده میکند. داستانی که بتواند این ویژگی را داشته باشد دارای مشخصهها و استانداردهای شناخته شدهای است. مشخصه هایی، چون «حادثه محرک» که در دقایق آغازین شروع فیلمهای سینمایی، یا قسمتهای آغازین سریالهای تلوزیونی اتفاق میافتد. آن اتفاق بزرگی که روال عادی زندگی شخصیتها را به هم میریزد، آنها را وارد ماجرای تازهای میکند تا با کشمکشهای فراوان در انتهای فیلم گره از کار حادثه بگشایند و در نقطهی اوجی آن احساس عمیق را به بار بنشینند و با پایان قصه به مقصد آرامش برسند. هر سریال داستانی، یک قصهی اصلی دارد و چندین قصهی فرعی؛ بار اصلی داستان روی قصهی اصلی سوار است و قصههای فرعی برای پیشبرد قصهی اصلی بوجود میآیند.
در پایتخت ۱ حادثهی محرک، بیخانمانی و دربدری خانوادهی معمولی در شهری غریب است و با بازپسگیری پولشان و بازگشت خانواده به زادگاه به پایان میرسد؛ دلبستگی ارسطو به همشهریاش قصهی فرعی است که بار درام و کمیک قصهی اصلی را افزایش میدهد. در پایتخت ۲ خانوادهی معمولی ماموریت رساندنِ گنبد و گلدسته به یک شهر جنوبی را به عهده میگیرند، ضمن کشمکشهایی که ماموریت را تهدید میکند با تحویلِ محموله به پایان میرسد. شخصیت خانم فدوی و دلبستگی ارسطو باز هم در جهت افزایش بار درام و کمیک قصه اصلی است. در پایتخت ۳ خانوادهی معمولی درگیر مسابقات ملی کشتی میانسالان میشوند که با برد نقی به پایان میرسد. ازدواج ارسطو و بزرگتر شدن خانواده معمولی؛ عمل بهبود و دریافت جایزه قصههای فرعی هستند که ساز جداگانهای با قصهی اصلی نمیزند و باز هم در خدمت قصهی اصلیست. در پایتخت ۴ زن خانواده عضو شورای شهر میشود و سوء استفاده خانواده با ساخت خانهای غیرقانونی آغاز میشود و با تخریب خانه به پایان میرسد. در پایتخت ۵ سفر به ترکیه برای تجارت و تفریح به گرفتاری در سرزمین تحت اشغال داعش میرسد و با پیروزی بر داعش و نجات خانواده به پایان میرسد. قصهی فرار بهتاش یک قصهی فرعی کوچک است که زود قائله اش ختم میشود و باز هم در جهت قصهی اصلی است. در پایتخت ۶ اما، پررنگترین خط داستان مربوط به خواهر خانواده در کش و قوس ازدواج با دوست خانواده است که ناگهان همسرش که تصور میکردهاند مرده، زنده از آفریقا برمیگردد. حادثه محرک بازگشت همسر ازگور برگشته است که با اعطای سندروم دست بیقرار به او قصد دارند کشمکش داستان را بالا برده و تا انتها با آن بازی کنند. حادثهی محرک در قسمتهای میانی و بسیار دیر اتفاق میافتد و تا پیش از این داستان با قصههای فرعی که اغلب کمکی به قصهی اصلی نمیکنند پیش میرود و قصهی اصلی را به حاشیه میبرد. نقی رانندهی نمایندهی مجلس میشود و زمان بسیاری از سریال را به این قصهی فرعی اختصاص میدهد در صورتی که هیچ نقشی در قصهی اصلی ندارد. ارسطو درگیر قاچاقچیان مواد مخدر میشود تا در پیشبرد قصهی فرعیِ نقی کارکرد داشته باشد. نقی به مکه میرود و وقت بسیاری صرف این مقوله میشود. در صورتی که هیچ کارکرد داستانی در پیشبرد قصه اصلی ندارند. در این میان بهتاش و دوستدخترهایش؛ بهتاش و دروازهبانی؛ ارسطو و دختر محمودنقاش؛ هر کدام قصههای جداگانهای هستند. قصهی اصلی علاوه بر دیر شروع شدن کشش و قدرت کافی برای کشیدن بار اصلی پیکرهی یک فیلم رئال را ندارد و این تعدد قصههای نامربوط فرعی از لحاظ داستانی تنها برای پوشاندن ضعف قصهی اصلی است.
تعدد قصه و تغییر سبک نویسندگی همچنین سبب سرعت بخشیدن به برخی اتفاقات شد به نحوی که بسیاری از صحنههایی که تماشاگر تا پیش از این در پایتخت مو به مو به چشم میدید دیگر نمیبیند و در برخی صحنهها بیش از حد لازم کش پیدا میکند. آن ایجاز و آنتی ایجازخاص و لذت بخش پایتختی کمتر به چشم میخورد. پایتخت ۶ علاوه بر عدول در قصه سرایی، از ارزشهای اخلاقی که پیش از این بر آن استوار بود نیز تنزل یافته است. احترام که یکی از شاخصههای اصلی خانوادهی معمولی بود جای خود را به بی حرمتیهای بی سابقه داده است. از حریم زناشویی که تا پیش از این قلم نویسنده و دوربین کارگردان با احتیاط به آن نزدیک میشد و هنرمندانه و ظریف به محبت و رحمت میان زن و شوهر میپرداخت خبری نیست. قلم و دوربین نسبت به این حریم تا حدی دریده شده که با احتیاط میشد کودکان را که از بینندگان پروپاقرص پایتخت بوده اند پای سریال نشاند. تمایل و رغبت بی سابقه به مادیات و فرهنگ غرب گرما و صفای خانوادهی معمولی را به سرما و گسستهای ناخوشایند مبدل میساخت. پایتخت همچون تصویری که رویای گرم و دوست داشتنی خانوادههای ایرانی را جلوه گر بود رو به زوال است و تا دچار انحراف جبران ناپذیری نشده است باید برای حفظ این رویا کاری کرد.
چرا بعد از چهل سال وقتی فیلمها مجوز میگیرند ساخته میشوند و اکران یا پخش میشوند تازه یادمان میافتد که مشکل ...دارد باید در ساختار انتصابات مسئولین این بخشها تجدید نظر شود و دقت لازم بعمل آوردنه اینکه بعد از مرگ سهراب نوشدارو داده شود.
واقعا این فصل به معنای واقعی کلمه افتضاح بود!
تلاش تنابنده و برخی دیگر هم برای حاشیه سازی و بزرگنمایی سانسور در جهت دیده نشدن کیفیت پایین کار جواب نداد...
کاشکی یه عذرخواهی کنن و دیگه با یه همچین نویسنده ای کار نکنن...
تلاش تنابنده و برخی دیگر هم برای حاشیه سازی و بزرگنمایی سانسور در جهت دیده نشدن کیفیت پایین کار جواب نداد...
کاشکی یه عذرخواهی کنن و دیگه با یه همچین نویسنده ای کار نکنن...