کتاب «هفت بند» به روایت ماجراهایی از دوران جنگ میپردازد و تنهاییها، ترسها، دغدغهها و مشکلات همسران رزمندگان، اسیران و مجروحان ایرانى را در جنگ ایران و عراق شرح میدهد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب صوتی «هفت بند» نوشته راضیه تجار، دربردارنده ۹ داستان کوتاه و شنیدنی است که به روایت ماجراهایی از دوران جنگ میپردازد و تنهاییها، ترسها، دغدغهها و مشکلات همسران رزمندگان، اسیران و مجروحان ایرانى را در جنگ ایران و عراق شرح میدهد.
داستانهای این کتاب صوتی از رویدادهایی برگرفته شده که میتواند در زندگی هر فردی اتفاق بیافتد. اگرچه نمیتوان یک سبک معینی برای این داستانها برگزید، اما مرگ و انتظار از اصلیترین موضوعات داستانها به حساب میآیند. حتی در داستان نخست آنجا که نویسنده از پاییز و خاطرات مینویسد باز هم در انتظار است، انتظاری که هیچ پایانی ندارد.
نویسنده در این اثر میکوشد با بومیسازی بعضی از روایتها آنها را از قالبهای متداول این روزهای داستاننویسی مستثنی کند. روایتهایی که انگار جایی برای به تصویر کشیدن ندارند جز یک آپارتمان؛ به همین دلایل داستان «سفر به ریشهها» به گونهای نوشته شده که ملموس است و شنیدن آنها برای شما تجربهای دلنشین به همراه دارد؛ حتی آنجا که در داستان «قاب انتظار» از فوت عزیزی صحبت میکند و ناامیدی را نشان میدهد. ماجراهای این کتاب صوتی روایتهای ساده، گویا و خطی دارند و شاید همین سادهنویسی، موجب محبوب و جذاب بودن این داستانها شده است.
راضیه تجار در این کتاب صوتی به روایتهای مختلفی میپردازد، روایت پسری که تکه آینه بزرگ و شکستهای را بر روی دوچرخه خود نصب میکند و به سمت دستهای از رزمندگان میرود که عازم جبهه هستند، روایت زنی به نام تفال که همسر اسیری ایرانی است و در سر سفره هفت سین نوروز نشسته است، صحبتها و درد و دلهای همسر رزمندهای عکاس با چوبدستی او که از هفت بند تشکیل شده و.
عناوین داستانهای این کتاب عبارتنداز: «تصویرهای شکسته»، «قاب انتظار»، «هفت بند»، «هودج»، «از ستاره تا ستارگان»، «عروع»، «نگهداری لاله در باد سخت است»، «طلوع» و «سفر به ریشهها».
در قسمتی از کتاب صوتی هفت بند میشنویم:
با هم آمده بودند؛ دوازده تن، با لباسهایی به رنگ خاک و کلاههایی به رنگ شکر زرد، اما در شب، نه رنگ خاکی لباسشان نمودی داشت، نه شکرین کلاهشان. ابرها را باد میآورد و آنها را هدفشان. دوازده تن بودند؛ جدا شده از دستهشان، برای شناسایی منطقه دشمن و پاک کردن موانع تا شیب خاکریز دشمن آمده بودند. تنها پناهشان، دعاهای زیر لب بود و قلب تپنده نارنجکها بر کمرگاهشان.