به گزارش خبرگزاری دانشجو، پایگاه خبری «پراجکت سیندیکیت» در گزارش با تیتر «بحرانِ قدرت آمریکایی» نوشت: در شرایطی که ایالات متحده آمریکا در ماههای اخیر به دلیل اقدامات تنشزای «ترامپ»، با چالشهای جدی در حوزه دموکراسی و رویههای دموکراتیکِ خود رو به رو بوده، بایستی اذعان کرد که آسیبهای جدی به وجهه بینالمللی این کشور و تصور جهانی از «قدرتِ آمریکایی» نیز وارد شده است.
در این زمینه به طور خاص میتوان به کاهش قابل توجه اعتماد کشورهای اروپایی، به رهبری جهانی آمریکا اشاره کرد. در این نقطه باید این سوال را پرسید: «اگر نزدیکترین متحدان آمریکا نتوانند روی این کشور حساب باز کنند و به آن اعتماد کنند، دیگر چه کشورها و افرادی در جهان باقی میمانند که یک چنین کاری را انجام دهند؟».
مارک لئونارد، مدیر شورای روابط خارجی اروپا در این گزارش برای پایگاه خبری پراجکتسیندیکیت، بر این مساله تاکید کرده که آثار زیانبارِ ریاست جمهوری ترامپ بر وجهه بینالمللی آمریکا، شرایط خاص و بحرانی را برای آنچه قدرت آمریکایی در عرصه بین المللی خوانده می شود، ایجاد کرده است. امری که واگرایی ها نسبت به آمریکا در عرصه بینالمللی را تشدید کرده و عملاً دولت بایدن را با چالشی جدی در این رابطه مواجه کرده است.
لئونارد در این زمینه می نویسد: «ایالات متحده آمریکا در برهه کنونی از دو بحران اساسی رنج میبرد. رسانههای مختلف در ماههای اخیر عمدتاً بر بحران دموکراسی در آمریکا متمرکز شدهاند با این حال، بحران قدرت جهانی آمریکا، ممکن است در طولانی مدت، تبعات و پیامدهای به مراتب بدتری را برای این کشور ایجاد کند.
بحران اخیر دموکراسی آمریکایی تا حد زیادی در اعمال و رویههای شخصی «دونالد ترامپ» رئیسجمهور سابق آمریکا ریشه داشت که هنوز هم علی رغم کنار رفتن از قدرت، جایگاه قابل ملاحظهای را در حزب جمهوریخواه دارد.
وی را به حق بایستی عاملِ تفرقه در آمریکا دانست. رئیس جمهور جدید آمریکا یعنی «جو بایدن»، بر خلاف ترامپ ادعا کرده که تلاش اصلی اش را بر متحد کردن آمریکا قرار می دهد و از ابتدای حضور در قدرت سعی کرده بسیاری از نهادهایی را که ترامپ آن ها را تضعیف کرده، بار دیگر احیا کند. با این حال باید به این نکته اشاره کرد که معکوس کردنِ دو قطبی ها و نابرابری های سیاسی و اجتماعی در جامعه کنونی آمریکا، کار چندان آسانی نیست.
احیا و ترمیم تصویر جهانی آمریکا که در دوره ترامپ به شدت مخدوش شده، به اندازه ترمیم نهادهای دموکراتیک آمریکا، سخت و مشکل است. پس از جنگ سرد، ایالات متحده آمریکا تا حد زیادی خود را قدرت فاتح جهان تصور می کرد. در این دوران، با توجه به اینکه بسیاری از دوستان و دشمنان آمریکا به طور عادی از منافع آمریکا، تصوری اغراق شده داشتند، این کشور(آمریکا) از قدرت و نفوذِ زیادی در عرصه معادلات بین المللی برخوردار بود و از آن لذت می برد.
با این همه، با توجه به وقوع جنگ عراق، بحران مالی سال 2008 میلادی، و ریاست جمهوری ترامپ، جهان دیگر به قدرت و منافع آمریکا، توجه چندانی نمی کند و برای آن اولویت قائل نیست. حتی اگر این مسئله هنوز هم برقرار باشد، باید اذعان کرد که بسیار ضعیف و خفیف است. جدای از همه این ها، ایالات متحده آمریکا به جای اینکه در بحران های خاورمیانه، اروپای شرقی، آفریقا و دیگر مناطق جهان، سهم و منافع خود را حفط کند، تقریبا در اغلب جبهه ها عقب کشیده و دیگر قدرت ها، عمیقا و با قدرت، جای آن را پُر کرده اند.
در آمریکای لاتین، آمریکا همچنان می تواند دولت ونزوئلا را تهدید کند. با این حال، این تهدیدات، کمتری تاثیری در میدان واقعیت ندارند. در بخش اعظمی از آفریقای زیرصحرا، در شرایط کنونی، چین و نه آمریکا، مهمترین و اصلی ترین بازیگر است. در مناطقی نظیر سوریه، لیبی، قره باغ، و قفقاز جنوبی نیز، این روسیه و ترکیه هستند که در حال کنشگریهای موثر هستند. با این حال، شوکه کننده ترین تحولات و بحران ها در زمینه نفوذ جهانی این کشور(آمریکا)، در زمینه روابط آن با قدیمی ترین متحدش یعنی اروپا، در حالِ اتفاق افتادن هستند که حاکی از تضعیف جایگاه جهانی واشنگتن است.
در بحبوحه کشته شدن میلیون ها نفر در سطح جهان به دلیل شیوع ویروس کرونا، چین و اتحادیه اروپا در اواخر سال 2020، "توافقنامه جامع سرمایه گذاری مشترک" را به امضا رساندند. توافق جامع سرمایه گذاری چین و اروپا پس از هفت سال مذاکره و تنها اندکی قبل از روی کار آمدن جو بایدن، نهایی شد. در این رابطه، کشورهای اروپایی به درخواست های "جیک سالیوان" مشاور امنیت ملی بایدن مبنی بر اینکه اروپا صبر کند و ابتدا با دولت جدید آمریکا مشورت کند نیز کوچکترین توجهی نکردند.
اتحادیه اروپا بواسطه همکاری با چین، عملا یکی از اولویتهای اساسی دولت بایدن مبنی بر همکاری های گسترده با متحدان سنتی آمریکا(نظیر اروپا) جهت مهار چین را تضعیف کرده است. در این راستا، اتحادیه اروپا عملا اعتماد آمریکا به خود را تضعیف کرد و به نوعی چین را در پیگیری سیاست "تفرقه بینداز و حکومت کن" در چهارچوب جهان دموکراتیک، جسور کرد. این سیگنالِ ارسالی از سوی اتحادیه اروپا به آمریکا مبنی بر اینکه منافع آن(آمریکا) به هیچ عنوان برای اروپا اهمیت ندارد، باید لرزشی عمیق را در ساختار سیاستگذاری و سیاستگذاران آمریکایی ایجاد کند.
چندان عجیب نیست وقتی شاهدیم فردی نظیر "آنگلا مرکل" صدراعظم آلمان مذاکرات مربوط به توافق جامع سرمایهگذاری اروپا و چین را به پیش می برد. آنگلا مرکل همان رهبر اروپایی بود که حتی در بحبوحه جو سنگین ناشی از اقدام آمریکا در حمله به عراق در سال 2003، با این اقدام واشنگتن مخالفتی نکرد. در آن زمان بسیاری از دولت های اروپایی عمیقا از دولت "جورج بوش پسر" ناراضی بودند و قدرت بیش از حد آمریکا، آن ها را نگران کرده بود. در شرایط فعلی، مساله از اساس حالتی معکوس به خود گرفته است: اروپایی ها از ورود بایدن به قدرت و دستورکارش در قبال چین خوشحال هستند اما این نگرانی را دارند که آمریکا از قدرت چندانی جهت مقابله و مهار چین برخوردار نیست.
در این رابطه، رهبران اروپایی صرفا بر اساس آنچه شهروندانشان می اندیشند، عمل می کنند. بر اساس یک نظرسنجی که اخیرا توسط شورای روابط خارجی اروپا منتشر شده، اغلب اروپایی ها از انتخاب بایدن به عنوان رئیس جمهور جدید آمریکا خوشحال شدهاند با این حال، تردیدهای جدی در مورد ظرفیت و قدرت آمریکا جهت بازگشت به عنوان قدرت برتر جهانی(رهبرجهانی) در عرصه معادلات بین المللی دارند. به نحو مشابهی، اکثریت اروپایی ها از فروپاشی نظام سیاسی آمریکا و اینکه آمریکایی ها پس از انتخاب ترامپ به عنوان رئیس جمهور این کشور در سال 2016، دیگر قابل اعتماد نیستند، هراس دارند.
60 درصد اروپایی اعتقاد درند که چین قوی تر از آمریکاست
اضافه بر این، در 11 کشور اروپایی که در جریان نظرسنجی مذکور مورد مطالعه قرار گرفتهاند، از هر 10 نفر، 6 نفر بر این باورند که در دهه آتی، چین قدرتمند تر از آمریکا خواهد بود و در عین حال، 60 درصد از پاسخدهندگان در نظرسنجی مذکور تاکید کرده اند که دیگر به آمریکا و حمایت آن از خود در برهه های حساس و خطرناک، اعتمای ندارند.
پیامدها و تبعات این مسئله برای سیاستگذاران اروپایی، کاملا شدید و عمیق است. اغلب اروپایی ها در برهه کنونی به این باور رسیده اند که به جای تکیه به آمریکا، باید روی توانمندی های دفاعی خود سرمایه گذاری کنند و بسیاری در برهه فعلی، برلین(آلمان) و نه واشنگتن را به مثابه قدرتی می بینند که می توان به آن تکیه کرد.
هشداردهنده تر از همه اینکه اکثر اروپایی ها در مورد هدف و دستورکار اصلی دولت بایدن مبنی بر توسعه رویکرد "ترانس آتلانتیکِ مشترک" در رابطه با چین، چندان علاقه ای از خود نشان نمی دهند. بخش اعظم افرادی که در نظرسنجی شورای روابط خارجی اروپا مورد پرسش قرار گرفته اند، بر این مساله تاکید کرده اند که ترجیح می دهند کشورشان در هرگونه منازعه آتی میان چین و آمریکا، بی طرف باشد. این حقیقتِ شوکه کننده، برای نخستین بار در جریان نظرسنجی که در سال گذشته انجام شد، خود را نشان داد و بسیاری آن را کردی از روحیه تلافی جویی اروپایی ها در برابر اقدامات و رویه های مخرب ترامپ علیه اروپا تفسیر کردند. با این حال باید اذعان کرد که این توضیح، در برهه کنونی از هیچ جایگاه و معنایی برخوردار نیست.
در شرایط فعلی، جدای از ظرفیت های آمریکا جهت ایجاد اتحاد با کشورهای اروپایی با هدف تدوین و پیشبرد یک راهبرد موثر در مهار چین، تلاش های آن جهت احیایِ اعتماد و باور جهانی به قدرت و جایگاه خاصِ این کشور، مساله ای چالش برانگیزتر است».
انتهای پیام/