به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، یکی از مشهورترین و موثرترین تاکتیکهای تبلیغات بازرگانی در طول تاریخ مربوط به سیگار مارلبرو در دوران آغازین کارش میشود. معروف است که رئیس کمپانی کوچک و تازهتاسیس مارلبرو، سراغ یک استراتژیست تبلیغاتی رفت و از او خواست کالایش را آن هم با توجه به ممنوعیتهایی که برای ترویج استعمال دخانیات در آمریکا وجود داشت، تبلیغ کند. آقای استراتژیست از رئیس کمپانی خواست که هزاران پاکت خالی مارلبرو تولید کند و بعد آنها را در سطح شهر، کنار پیادهروها و در سطل آشغالها پخش و پراکنده کند. هرکس موقع قدمزدن در گوشه و کنار شهر، ممکن بود بارها به این پاکتهای خالی برخورد کند و با خود بگوید این مارلبرو چه سیگاری است که همه آن را میکشند؟ این شاید یکی از بینظیرترین استراتژیهای تبلیغاتی در طول تاریخ بوده و نکته بااهمیت در آن، حضور فردی است که طراح و استراتژیست تبلیغات به حساب میآمد.
در کنار تبلیغ معروف مارلبرو، میشود به یکی از تبلیغات بسیار پربسامد، اما با نتیجه معکوس در ایران خودمان اشاره کرد تا از دل این مقایسه، نکته اصلی بحث بیرون بیاید. لابد خیلیها یادشان هست که وقتی در گوگل میخواستند سایتهای مختلف را باز کنند، کلیکدزدها سروکلهشان پیدا میشد و صفحاتی روبهروی افراد میآمد که «تبریک! شما برنده ساعت فلان شدید...» این کلیکدزدیها بهواقع اعصاب هر کاربری را به هم میریخت و شاید حتی یک مورد را نتوان سراغ گرفت که کسی از طریق برخورد با این صفحات مزاحم، به خریدن کالای تبلیغشده در آن رو آورده باشد. حالا سوال اینجاست که صاحبان این کالاهای تبلیغشده، چرا برای کاری که هیچفایده مشخصی ندارد و حتی ممکن است نتیجه عکس داشته باشد، هزینه میکنند؟
پاسخ سوال در استراتژیستهای تبلیغاتی است که این نوع آگهی دادن را به این افراد پیشنهاد دادهاند. به زبان سادهتر و صریح، افرادی که بدافزارهای کلیکدزد را طراحی کردهاند، صاحبان این برندهای تجاری را گول زده و به دروغ آنها را قانع کرده بودند که این کار فایده دارد تا بابت انجامش پولی دریافت کنند. بهواقع صاحبان برندهای مارلبرو از یکسو و این برندهای کمفروغ که کلیکدزدها در ایران تبلیغشان میکردند از سوی دیگر، هیچکدام نسبت به هم در نبوغ تبلیغاتی برتری خاصی نداشتند و مساله اصلی تفاوت آنها در انتخاب استراتژیستهایشان برای تبلیغات بود. شاید بخشی از این وضع به کلیت سیستم اداری و سیستم کسبوکار ایران برمیگردد. اگر کسی در اینجا خلاقیتی داشته باشد، قانع کردن سیستم اداری و تجاری به اینکه خلاقیت او را بپذیرد، از کاری که سیزیف میکرد و مجبور بود تختهسنگی را بالای قله ببرد، سختتر است. سیزیف نام یکی از خدایان یونان باستان است که ناچار شد بهطور ابدی تختهسنگی بزرگ را بالای قله ببرد و قبل از رسیدن به نقطه پایان، شاهد بازغلتیدن آن به نقطه اول باشد.
این مجازات بیپایان او به علت مسائلی بود که به بحث ما ربط ندارد و حالا راضی کردن سیستم تجاری و اداری ایران به پذیرفتن خلاقیتهای جدید و مفید، کاری در همان حد به نظر میرسد، درحالیکه فریب دادن همین سیستم و کلاهبرداری از آن به غایت راحتتر است. در چنین شرایطی، طبیعتا چه کسانی در صحنه پررنگ میشوند و عمده کارها را انجام میدهند؟ افرادی ازقبیل همان کسانی که بدافزارهای کلیکدزدی را برای صاحبان برندها پرزنت میکردند؛ و چه کسانی منزوی و منفعل میمانند یا سودای مهاجرت به سرشان میزند؟ افرادی شبیه کسی که در آمریکا تبلیغ مارلبرو را طراحی کرده بود، اما در اینجا فرصت طرح ایدههایشان و عملی شدن آنها را نیافتند. با این مقدمه نسبتا کلی و مفصل میشود چنین به استقبال بحث تبلیغات بازرگانی در ایران رفت که ابتدا توجه کنیم بعضی از این تبلیغات تنها فریب مخاطبان نبودهاند، بلکه نتیجه فریب خوردن سفارشدهندگانشان هستند.
برای تبلیغات بازرگانی سابقهای طولانی درنظر گرفتهاند که به دوران باستان برمیگردد و از آنجا که ایران کشوری باستانی و کهن بوده، بخشی از این سابقه در ایران هم قابل رصد است. از کتیبههای سنگی که تبلیغاتی برای فتوحات یا توفیقات شاهان و صاحبمنصبان بود، گرفته تا اشعار مدح و ستایش درباری در دورههای متأخرتر، همه جزء سابقه تبلیغات در ایران محسوب شدهاند، اما این یک کلیشه قدیمی و بسیاری از اوقات عبث در صورتبندی مطالعات پژوهشی است که ریشه هر چیز را به کهنالگوها برمیگرداند؛ حتی اگر ربط وثیقی نداشته باشد. واقعیت این است که بین تبلیغات بازرگانی و پروپاگاندای سیاسی حکومتی تفاوتی آشکار وجود دارد. تبلیغات بازرگانی با گسترش صنعت چاپ شکل گرفت و یک امر مدرن به حساب میآید. پیشینه صنعت تبلیغات بازرگانی به ابتدای قرن نوزدهم در اروپا و فراگیر شدن مطالعه روزنامهها برمیگردد و در ایران همهچیز در این زمینه با انقلاب مشروطه آغاز میشود. اولین روزنامههای ایرانی بدون انتشار آگهی طبع میشدند، اما همچنان که چاپ کاغذ اخبار به تقلید از غربیها بود، رفتهرفته چاپ آگهی هم به تقلید از غربیها باب شد. اولین روزنامههای ایران برای همه منتشر نمیشد و تنها به دست درباریان قاجار و صاحبمنصبان میرسید؛ اما کمکم در همان نشریهها سروکله تبلیغات بازرگانی پیدا شد.
دوره بعدی ورود رادیو و تلویزیون و سینما به ایران است. آگهیهای صوتی و بصری برای تبلیغات بازرگانی از اینجا به بعد بود که باب شدند. مرحله سوم که مربوط به چند سال اخیر میشود، ورود فضای مجازی به کشور است. در این مقطع ماهیت تبلیغات به جز افت کیفی کارها و اصطلاحا سبک شدنشان در بسیاری موارد، تغییر خاصی نکرد و تنها بستر انتشار آن عوض شد. دوران اوج گرفتن تبلیغات در ایران به حکومت پهلوی برمیگردد و این تنها منحصر به تبلیغات بازرگانی نمیشد. حکومت پهلوی برای استفاده تبلیغاتی از سینما اقدامات متعددی انجام داد که تبلیغ باستانگرایی ایرانی در سینما و تلویزیون برای جلوگیری از گسترش تفکرات چپ از یکسو و تفکرات اسلامی از سوی دیگر، همانها که شاه ارتجاع سرخ و سیاه اسم میداد، از موارد مهم آن بودند.
از طرف دیگر برای تبلیغ انقلاب سفید هم فیلمهای زیادی سراغ زندگی طبقات روستایی و عادی جامعه رفتند، اما هر دوی این موارد نتیجه عکس داد. تبلیغ باستانگرایی، ایرانیها را متوجه عدم استقلال حکومت و وابستگیاش به غرب کرد و نمایش زندگی طبقات محروم جامعه کمکم از ریل مدنظر شاه خارج شد و به آثاری رسید که نسبت به فاصله طبقاتی و مسائلی نظیر آن موضع انقلابی داشتند. اشتباهی که شاه کرد این بود که زمین بازی را نشناخت. اینجا ایران بود نه آمریکا یا اروپا و همان چیزی که در غرب یک کارکرد بهخصوص داشت، ممکن بود اینجا کارکردی دیگر داشته باشد. اما همچنان میبینیم که در تقلیدهای چشمبسته از روشهای تبلیغاتی غربی، افراد زیادی به تفاوت زمینهای بازی توجه نمیکنند.
موازی با تبلیغات حکومتی زمان شاه، تبلیغات بازرگانی هم در مجلات و هم در تیزرهای صوتی و تصویری باب شدند؛ بااینحال هنرمندان مشهور ایرانی، از موزیسینها گرفته تا بازیگران و البته ورزشکاران معروف، حضور موثری در این تبلیغات نداشتند. بعد از انقلاب تا حدود یک دهه پخش تبلیغات بازرگانی در تلویزیون با یکسری موانع قانونی مواجه بود. سپس این ممنوعیتها رفتهرفته برطرف شد، اما حضور هنرمندان و ورزشکاران در این تبلیغات همچنان موانعی داشت. در دولت دهم که دولت دوم احمدینژاد بود، موارد محدودی از حضور هنرپیشهها در تبلیغات بازرگانی دیده شد که به بیلبوردهای شهری مربوط بودند، اما این سد در دو دولت حسن روحانی بود که به یکباره فرو ریخت.
نکتهای که به آن هیچگاه توجه نشد، تفاوت زمینههای اجتماعی و فرهنگی بین ایران و سایر کشورهاست. شأنی که مردم ایران برای کار هنری و اخلاق ورزشکاری تعریف کردهاند، اجازه نمیدهد که حضور این چهرهها در تبلیغات بازرگانی را بپذیرند. بارها شده که حضور یک هنرپیشه در تیزرهای تبلیغاتی موجی از اعتراضات اجتماعی را برانگیخته و آن هنرپیشه هم لب به شکایت گشوده است که مگر چنین کاری در سایر نقاط دنیا انجام نمیشود؟ این پاسخ، بدیهیترین نکته را که تفاوت زمینههای فرهنگی-اجتماعی میان ایران و سایر کشورهاست، در نظر نمیگیرد؛ یا به عبث و بنابر منافع خود تلاش دارد ساختار فرهنگی- اجتماعی را عوض کرده و به اصطلاح این عادت غلط را اصلاح کند.
چنین چیزی ممکن نیست و همانطور که جایگاه هنرمندان و پهلوانان در فرهنگ ایرانی ویژه است، پدیده سلبریتیسم که از هشت سال پیش در کشور شکل گرفته بود بهناگاه از طرف جامعه ایران پس زده شد. نمیتوان چیزی را که مولود یک جامعه دیگر است به اینجا الصاق کرد و اگر جامعه آن را نپذیرفت، به کوشش برای استحاله جامعه پرداخت. پیرو همان موجی که از چند سال پیش در ایران علیه سلبریتیها به راه افتاد؛ میشود فهمید این گروه چنان قدرتی ندارند که زمینه فرهنگی-اجتماعی ایران را طوری که به نفع خودشان باشد، تغییر بدهند. مخلص کلام اینکه حضور یک هنرمند یا ورزشکار در تبلیغات بازرگانی، نزد عموم مردم ایران یک نوع افت و عدول آن شخص از جایگاه خود به نظر میرسد و چنین چیزی را نه میتوان انکار کرد، نه میتوان تغییر داد.
بازی در تیزرهای تبلیغاتی و کارگردانی آنها نسبت به بازی در سینما و تلویزیون یا کارگردانی در آنها یک حرفه مستقل و جداست؛ بااینحال درهمآمیختگی میان کارگردانی سینما و تیزرهای تبلیغاتی، بیشتر از بازیگری است. از سالها پیش بسیاری از کارگردانان سینما در ساخت آگهیهای تبلیغاتی فعالیت داشتند، اما هیچوقت در یک آگهی نام کارگردان آن درج نمیشود و برای همین حتی از جانب هنریترین فیلمسازان هم مقاومت کمتری برای این کار دیده شده است. مثلا عباس کیارستمی در یک دوره نسبتا کوتاه، بیش از ۵۰ تیزر تبلیغاتی برای تلویزیون ساخت که حتی در یکی از آنها از چهره زنان استفاده نکرده بود. بااینحال ساختن تیزر بازرگانی را هم میشود تخصص جداگانهای دانست که بعضی افراد منحصرا در آن فعالیت میکنند؛ هرچند جدا بودن دو ساحت بازی در تیزر تبلیغاتی و سینما بسیار جاافتادهتر است تا کارگردانی. اما بازیگران تیزرهای تبلیغاتی که تخصصی جداگانه نسبت به بازیگران سینما دارند، باید دارای چه ویژگیهایی باشند؟
آنها عموما دارای تصویر هستند نه صدا؛ و چهره و فیزیکشان درعین عادی و شبیه بودن به عموم جامعه، باید کاملا استاندارد و صیقلخورده باشد؛ چهرههایی که هیچ آشوبی نداشته باشند و دیدن بدون مقدمه آنها هیچ قضاوتی را در مخاطب برانگیخته نکند. این دقیقا برخلاف چیزی است که از چهره یک هنرپیشه سینما انتظار میرود. چهرههایی که در بازیگری سینما (و بالطبع تلویزیون) مطرح میشوند، یکی مظلوم است و یکی زرنگ، یکی باجذبه و مقتدر و یکی آقابلهچی و چاپلوس، یکی چهرهای معصوم و معنوی دارد و یکی به نظر دودوزهباز میرسد، یکی چهرهای اشرافی دارد و به دیگری نقشهایی از طبقه فرودست میآید و تمام اینها ممکن است با شخصیت واقعی آن افراد تفاوت اساسی داشته باشد، به هر حال چهره بازیگر حرفهای سینما یک هاله معنایی در خود دارد و این کاملا برخلاف بازیگران تیزرهای تبلیغاتی است که باید چهرهای کاملا بیقصه و استاندارد داشته باشند. بهعلاوه صدای بازیگران سینما خیلی اهمیت دارد، اما این درمورد بازیگران تیزرهای تبلیغاتی صدق نمیکند.
در ایران افراد زیادی هستند که کارشان بازی در تیزرهای تبلیغاتی است؛ کسانی که برای شنیده شدن پیام آن آگهیهای تبلیغاتی باید بهصورت نامرئی و بدون تشخص فردی جلوی دوربین ظاهر شوند، هیچکس در خیابان آنها را نمیشناسد و با دست به بقیه نشان نمیدهد و هیچکس درحالیکه شاید او را دهها بار بیشتر از هنرپیشههای سینما دیده است، چهرهاش را به یاد نمیآورد. اساسا چنین شهرتی غیر از وجود، معنا هم ندارد. بودن در جایگاه یک مشتری راضی از فلان برند پفک و ماست و لوازمخانگی، هیچ جنبه افسونواری ندارد که بتواند برای هنرپیشه تیزر تبلیغاتی، شهرتی به هم بزند؛ اما وقتی هنرپیشههای سینما پا به تیزرهای تبلیغاتی میگذارند، انگار مرزهای دو دنیای متفاوت مخدوش شده است. آنها پس از بازی در نقشهای متعدد، به معدلی از یک تیپ ثابت رسیدهاند.
مثلا شریفینیا را به مردی ریاکار و دوزنه میشناسند و در سیمای پرستویی، همچنان یک کهنهسرباز موج میزند. وقتی این افراد به تیزرهای بازرگانی میآیند، دو راه وجود دارد تا بشود از آنها استفاده کرد. راه اول این است که انگار نه انگار سابقهای در سینما و تلویزیون دارند و درست مثل یک بازیگر عادی که حرفهاش فعالیت در تیزرهاست، حاضر شوند؛ اما اولا آنها چهرهای متفاوت و قضاوتبرانگیز دارند و مثل بازیگران حرفهای تیزرها نیستند و ثانیا چه لزومی دارد که دستمزدی چندبرابری به یک هنرپیشه سینما داده شود تا همان کار یک هنرپیشه معمولی تیزر را انجام دهد. پس راه دومی که باقی میماند ساختن تیزر تبلیغاتی براساس تیپ کلی آن بازیگر در سینما و تلویزیون است. طبیعتا در این وضعیت کار با بازیگرانی که سابقه طنز و کمدی دارند، خیلی راحتتر است.
مثلا کهنهسرباز آژانس شیشهای را نمیتوان بهعنوان مبلغ مصرف سس و روغن و کولرگازی بهکار گرفت یا یک خسرو شکیبایی که جلوی دوربین بعد از خوردن شکلاتی تلخ، ژست کیف کردن را بگیرد، به هیچوجه زیبنده نیست. چنانکه اخیرا دیده شد، حضور نوید محمدزاده که تابهحال حتی یک نقش طنز را بازی نکرده بود، در تیزرهای تبلیغاتی، واکنشهای منفی بسیار بیشتری را از سمت جامعه دریافت کرد. معدل تیپهایی که او تابهحال بازی کرده بود، به یک جوان عاصی دهه شصتی میرسید که در مرز فروپاشی قرار داشت یا از آن گذشته بود. برای چنین تیپی چطور میشد یک تیزر تبلیغاتی طراحی کرد؟ اصلا چنین تیپی چطور میتواند با مقوله رضایت از مصرف همخوانی پیدا کند؟
حضور لیلا حاتمی در تیزری برای تبلیغ یک برند یخچال که دستمایه تمسخر کاربران مجازی شد هم از ایندست است. حضور هنرپیشهای حرفهای که چهرهای شناختهشده دارد و اساسا برای همین در یک تیزر حاضر شده، کار را بهشدت دفرمه میکند، طوریکه اگر همین تبلیغ یخچال را با بازیگری معمولی غیر از لیلا حاتمی هم تصور کنیم، ایرادات آن باز خودشان را نشان میدهد. بهرغم چهره مألوف لیلا حاتمی در سینما بهعنوان زنی مظلوم و تنها که با خود و با اشیا زیاد صحبت میکند، نمیشود از روابط انسان و یخچال حماسه ساخت یا یک رومنس راجعبه تنهایی درآورد؛ آن هم درحالیکه قرار است از مجموعه این کارها نهایتا کیفیت خوب یک یخچال برداشت شود.
حضور ورزشکاران و هنرمندان معروف سینما و تلویزیون در تیزرهای بازرگانی بهواقع چه تاثیری در بهتر تبلیغ شدن آن کالا دارد؟ میدانیم که بهکار گرفتن این چهرهها در چنین تیزرهایی با صرف هزینههای بسیار بالا امکانپذیر میشود؟ بهعبارتی شاید بشود با هزینهای که برای پرداخت دستمزد یک هنرپیشه در تیزری تبلیغاتی صرف میشود، کارهای تبلیغاتی بسیار بیشتر یا باکیفیتتری ساخت و از حضور هنرپیشهها در تیزرهای تبلیغاتی بهجز واسطههای این کار و خود بازیگران، کس دیگری منفعت ممتازی نمیبرد. این همان جایی است که نقش استراتژیستهای تبلیغاتی خودش را نشان میدهد و مقایسه بین تبلیغات سیگار مارلبرو و کلیکدزدهای ایرانی، ترسیم غلظتیافتهای از این تفاوتها بود. برای همین است که در خارج از ایران مشاهده نمیشود هنرپیشههای حرفهای سینما و تلویزیون در تبلیغات بازرگانی حضور پیدا کنند و چهرههایی را در آنجا میبینیم که کار تخصصیشان بازی در تیزرهای تبلیغاتی است.
راستش این است که در بعضی از تبلیغات بازرگانی خلاقیتهای فنی و بصری قابلتوجهی به چشم میخورد. بخش قابلتوجهی از فناوری انیمیشن در ایران مدیون تیزرهای تبلیغاتی است، چون این فضا به فعالان صنعت نوپای انیمیشن ایران اجازه کار و تمرین و گسترش خلاقیت داد. در جلوههای ویژه بصری هم تبلیغات بازرگانی توانست چنین نقشی داشته باشد. این نوع آگهیهای بازرگانی که تنها بخشی از آنها را تشکیل میدهد، غیر از جامعه هنری ایران، برای کسانی که کارهایشان را تبلیغ میکردهاند هم مفید بوده و به عبارتی در این زمینه هزینه بیجا نشده؛ طوری که مثلا یک انیمیشن جذاب برای تبلیغ یک کالای بخصوص، واقعا به چشم آمده و باعث دیده شدن آن کالا شده است. اما حضور هنرپیشهها و ورزشکاران در تبلیغات چه تاثیری دارد؟
متاسفانه در ایران سیستمهایی که در بعضی نقاط دیگر دنیا وجود دارد و توسط آنها میشود تاثیر تبلیغات بر اقبال مشتریان به یک کالا را بهطور روزآمد بررسی کرد، نیست؛ اما با تحلیل دادهها میشود فهمید که این کار به اندازه هزینهای که دارد، فایده ندارد. در عمده موارد وقتی یک هنرپیشه در آگهی بازرگانی بازی میکند، چیزی که از آن تیزر به یاد میماند، چهره خود بازیگر است نه کالایی که تبلیغ میکرد. در بعضی موارد تبلیغکنندگان مقداری برای حل کردن این موضوع، نام آن کالای بخصوص را آنقدر روی زبان هنرپیشه یک آگهی تکرار کردهاند که در ذهن مخاطب بماند، اما ازطرفی همین تکرار کسلکننده میتواند تاثیر معکوس داشته باشد. به هرحال اگر واکنشهای اجتماعی به حضور هنرپیشهها در تیزرهای تبلیغاتی را معیار قرار دهیم، بهجز واکنشهای منفی چیزی ندیدهایم. این درحالی است که راجعبه تبلیغات بازرگانی خارجی، بارها در داخل ایران واکنشهای ستایشآمیزی دیده شده است.
به عبارت سرراستتر، تا به حال هر واکنشی که مردم ایران به حضور هنرپیشههای ایرانی در تیزرها داشتهاند منفی بوده است و در باقی موارد لااقل واکنشی نشان ندادهاند، در حالیکه واکنشهایشان به بعضی تیزرهای انیمیشنی ایران و تیزرهای خارجی نشان میدهد که بهطور ذاتی از تبلیغات متنفر نیستند و چیزی که موضوع اصلی اعتراض آنهاست، حضور هنرپیشههای سینمایی و ورزشکاران در چنین آگهیهایی است؛ چهار مورد سیامک انصاری در تبلیغ بایا، نوید محمدزاده در تبلیغ عطر...، سیدجواد هاشمی در تبلیغ املاک دوبی و لیلا حاتمی در تبلیغ یخچال امرسان، مشهورترین واکنشهای اجتماعی ایران به حضور بازیگران در تیزرهای تبلیغاتی بودهاند که همگی منفی هستند. این واکنشها باعث شد نوید محمدزاده، هم در صفحه شخصی اینستاگرامش و هم در یک تاکشوی اینترنتی خشمگین شود و به کسانی که او را دستمایه تمسخر قرار داده بودند، بتازد و سیدجواد هاشمی از خودش ویدئویی تهیه کند که در آن بابت حضورش در این تیزر تبلیغاتی عذرخواهی میکرد.
نکته قابلتوجه دیگر این است که در خارج از ایران حرفه تخصصی بسیاری از بازیگران حضور در تبلیغات بازرگانی است و اینطور نیست که هنرپیشههای سینمایی یا سریالی، مرتب به تلویزیون بیایند و تبلیغ سس و بستنی و کتانی بکنند. دستمزد این افراد هم کاملا مشخص است و برای آن مالیات میپردازند؛ در حالیکه دسترسی به رقم تاییدشده دستمزدی که بازیگران ایرانی برای چنین فعالیتهایی دریافت میکنند، در سیستم فعلی، بهطور مطلق محال است. از استفانی کورتنی که در سال ۵۰۰ هزار دلار دستمزد دریافت میکند تا کارلی فولکس و دین وینترز که هرکدام سالانه یک میلیون دلار درآمد دارند و دایان آموس که هر سال ۲.۵ میلیون دلار درآمد دارند، همه افرادی هستند که بهطور تخصصی حرفهشان بازی در تیزرهای تبلیغاتی است و ریز قراردادهایشان را همه مردم دنیا میتوانند ببینند، اما در ایران حتی دستمزد بازیگران در پروژههای سینمایی و سریالهای تلویزیونی که با بودجه بیتالمال تولید شدهاند هم رسما مشخص نیست و از مالیات معاف است. شاید امروز همه میدانند که مقدار مختصری شفافیت در گردشهای مالی سینمای ایران تمام بنیانهای آن را زیر و رو میکند و میتواند افراد فعال در آن را شخم بزند. بحث حضور هنرپیشهها در تیزرهای تبلیغاتی، تنها گوشه کوچکی از این تیرگی فضای اقتصادی سینما است. در این زمینه اولین نیازی که فضای فرهنگی ایران دارد، وضع قوانین کاربردی و اعمال آنها است و بهطور قطع با اعمال چنین قوانینی، عده کمی از افراد ضرر خواهند کرد و عده بسیار زیادی که شامل اکثریت مردم ایران میشود، منتفع خواهند شد.