به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ در بخشی از این یادداشت آمده است: سایه به دعوت آقای (حسن) خجسته، بعد سالها که دیگر پا به رادیو نگذاشته بود، بازدیدی از رادیو و تلویزیون و پیشرفتهای آنجا میکند. در دیدار بعد آقای خجسته گفته بودند آقا (رهبرانقلاب) تمایل دارند باشما دیداری داشته باشند. او هم پشت دستش را، به اشاره، سوی ورودی خانه گرفته بود؛ بی مقدمه، خیلی خشک، گفته بود: در خانه من رو به همه همیشه باز است! بعد مدتی پاسخ آورده بودند که هر زمان ایشان فرصت داشته باشند میآییم. ارجاع داده بود به پنجشنبه هفته بعد. با خنده شیطنتباری میگفت میدانستم آخوندها روی عبادت پنجشنبه ها حساسند. آقای احمدجلالی نماینده وقت ایران در یونسکو که سایه بسیار دوستش داشت و سخنش را جدی میگرفت مشفقانه گفتهبود: آقای سایه شما بروید. اگر رهبری بخواهد بیاید یک هفته این محله تحت نظر خواهد بود و در و دیوار مشحون از پاسدار وحفاظتی. پیرمرد پذیرفته بود.»
در بخش دیگری از این یادداشت آمده است: «سایه به همراه آقای خجسته به دیدار رهبری می رود. میگفت اون گردن شکسته هم آن جا بود. علی معلم را میگفت. گویا زیاد هم پرحرفی کرده بود. حرف هایی زده بود که رهبر خوشش بیاید. سایه میگفت مدتی که گذشت رهبری تغییر کرد که کافیه دیگه! بعد از سایه خواسته بودند شعری بخواند.» البته در بخشی از این یادداشت به درخواستی از جانب رهبری اشاره شده است که مربوط به بیست و چندسال قبل از این دیدار بوده و در دوران ریاست جمهوری ایشان مطرح شده است. سایه از هفت اردیبهشت شصت ودو به جرمی ناکرد، زندانی انقلاب شده بود تا چهارم اردیبهشت شصت وسه که با حکم کفایت ایام بازداشت به درخواست شهریار و پیگیری (آقای خامنه ای) رئیس جمهور وقت از بند رها شدهبود.» در بخش دیگری از یادداشت به برخوردسایه به درخواست آقای خامنه ای در دهه ۶۰ اشاره کرده و به نقل از هوشنگ ابتهاج آورده است: « پس از زندان روزی آلما گفت: آقایی آمده بود از سوی رئیس جمهور و با تو کار داشت. گویا همسرش هم فرانسوی هست. پرسیده بود از کجا فهمیدی؟ آلما گفته بود تلفنی با همسرش حرف زد و به فرانسه سخن می گفت. یک روز دیگر آن فرستاده آمده بود و پیغام آورده بود که قای خامنه ای گفتند اون اتفاقی که نباید می افتاد؛ افتاد؛ شما دل از این انقلاب برنگیرید! هر زمان از شبانه روز هر کاری بود بفرمائید. شاعر هم تند و گزنده گفته بود نه آقا! کاری نیست. من اشتباه کردم که شعر خودم را سوخت بار این انقلاب کردم و برای این انقلاب شعرگفتم.» در بخش پایانی این یادداشت و با ارجاع به جلسه رهبری و هوشنگ ابتهاج آمده است: شاعر دلسوخته پاسخ خواهش بیست وچندسال پیش رئیس جمهور آن زمان را رندانه با انتخاب این غزل گفته بود:
زمانه کرد و نشد؛ دستِ جور رنجه مکن
به صد جفا نتوانی که بی وفام کنی!
اتفاقا آن سوی پیام هم به اعتراض هرچند شاید با صدای خفیف، چند مرتبه تکرار کرده بود چرا دست جور؟! میگفت خیلی خدا رحم کرد توانستم جلوی زبانم را بگیرم و نگویم پس کی این بلاها روسرزندگی من آورده؟ به هرحال نگفته بود. این جا تماشای قاب اول به پایان می رسد. قاب دوم هنگام خداحافظی ومعانقہ علمایی است که می گفت رهبری همان طور که مرا در بر گرفته بود میخواست به وظیفه دینی اش هم عمل کند و هم ملاحظه میکرد و آزرمگین، آرام در گوشم چند بار زمزمه کرد: «دین باید داشت!دین باید داشت! دین باید داشت!»