به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، انجمن ادبی خورشید در بیستوششمین نشست خود، به نقد و بررسی رمان «طوبا و معنای شب» نوشته شهرنوش پارسیپور پرداخت.
در ایننشست، مریم مطهریراد، سمیه عالمی، فاطمه نفری، سیده عذرا موسوی، مرضیه نفری، سیده فاطمه موسوی و معصومه امیرزاده به تحلیل ابعاد اینکتاب پرداختند.
طوبا و معنای شب داستان دختری است که از پدر سواد و ادب میآموزد، اما پدرش در جوانی او فوت میکند و مرد پیری به خواستگاری مادرش میآید. طوبا برای نجات مادر به مرد پیشنهاد میکند که با خود او ازدواج کند؛ و زندگی او این گونه آغاز میشود. در این اثر شاهد تطور تاریخ در دورههای مختلف قاجار و پهلوی همراه با تحول شخصیها هستیم.
در ابتدای نشست فاطمه موسوی مساله اصلی داستان را اندیشه و کشف معنا دانست و گفت: طوبا هر زمان که میاندیشد، انقلابی در زندگیاش پدید میآید. ازدواج با مردی که سالها از او فاصله سنی دارد اندیشهاش را سترون میکند و چهار سال خشکسالی حاکم بر کشور نشان از خشکیدن اندیشه طوبا دارد. طوبایی که در پایان داستان نام پیرزن هفت هزارساله به او اطلاق میشود، همان سرزمین مادری است که بیاندیشه به خشکسالی عقلی میرسد. درست همان زمان با اندیشیدن طوبا از بند مردش میرهد و باران بر این خاک میبارد.
مرضیه نفری مساله داستان را به دلیل نداشتن گرانیگاه مرکزی مشخص ندانست و گفت: اثر دچار انباشت اطلاعات است. شیرینی درک مفاهیم فلسفی و عرفانی و داستانهای فرعی، خواننده را در لحظه مواجه شگفتزده میکند، اما بعد از اتمام کتاب خواننده با «هیچ» مواجه میشود. ما با کل منسجمی مواجه نیستیم. داستان گرانیگاه مرکزی ندارد و در ذهن تهنشین نمیشود. ارتباط بین نمادها و اسطورها با هم در یک خط و پیرنگ داستانی مشخص نیست. مطرح کردن مسائل متعدد که نشان از دانش تاریخی، سیاسی و عرفانی نویسنده دارد نه تنها داستان را نجات نمیدهد بلکه باعث سردرگمیخواننده میشود.
در ادامه عذرا موسوی نیز ضمن تشریح هدف شخصیت اصلی و ظرفیت آن برای تبدیل شدن به مسئله داستان، آن را از دست رفته دانست. او در این خصوص گفت: «رؤیای طوبا در تمام زندگیاش زاییدن عیسایی است که به او تقدس و بزرگی ببخشد. او تحت تعالیم پدرش دریافته که وجود زنان برای پرورش مردان است، دریافت وحی فقط به مردان تعلق دارد و فرشتگان خدا بهصورت مرد نمود مییابند.
وی افزود: مریم برگزیده نیز دختری بود که مسجد خدا را جارو میکرد و باغچهها را آب میداد. او همواره منتظر است تا فرشته خدا ظاهر شود، نطفه الهی را در دلش بنشاند و او مریموار عیسایی بزاید. او هرگز بهدنبال «مریم شدن» نیست؛ بلکه به دنبال زاییدن عیسی است. بااینحال ناگهان در یک اقدام نسنجیده و بیمقدمه تصمیم میگیرد با خواستگار مادرش ازدواج کند. در میان تمام مسائل ریز و درشتی که نویسنده مطرح کرده و تراکم آنها موجب شده تا نویسنده تمرکز کافی بر هیچیک نداشته باشد، اتفاقاً موضوع زاییدن عیسی ظرفیت تبدیل شدن به مساله اصلی داستان را دارد که از دست رفته است.
سمیه عالمی سخنران دیگر ایننشست به شرح مساله داستان پرداخت و گفت: در طوبا و معنای شب خواننده در همان صفحه آغازین با زن جوان و ملتهبی مواجه است که برای آمدن روزهای بهتر مبارزه میکند. همچنین داستان با یادآوری آسیب رساندن اسب فردی انگلیسی به ادیب، پدر طوبا آغاز میشود. آسیبی که تعرضی به شخصیت او است و میتوان آن را نماد تعرض به خاک و سرزمین دانست. در ادامه پدر طوباست که دوره افتاده تا متجاوز را به سرانجام کارش دچار کند و کمی بعدتر جاپای روسها و بلشویکها را بر گرده سرنوشت شخصیت میتوان دید. نویسنده در بخش میانی داستان هم وعدههای ضمنی را گسترش میدهد و ما همان وعده را در سراسر کتاب رمزیابی و کشف میکنیم. اگر فرض را بگذاریم که دو وعده ضمنی با هم پیوند دارند دور از ذهن نیست که بگوییم در این داستان طوبا همان سرزمین و خاک ایران است که دارد در دورههای مختلف تلخیهایی به تن میخرد و با شیرینیها رشد میکند و بالنده میشود.
فاطمه نفری، طوبا و معنای شب را بازتابی از جامعه سنتی ایران در زمان مشروطه و پهلوی و نگاه سلطه جو و ستیزهجوی مردان این جامعه نسبت به زن دانست و داستان را منعکس کننده دگرگونیهای اجتماعی، تاریخی، سیاسی و غلبه مدرنیته بر سنت و تغییر جایگاه زن معرفی کرد.
وی افزود: زن ایرانی در این گذرگاه سخت، گاه به اجبار (کشف حجاب رضاخانی) و گاه به اراده خویش (مونس و انتخاب او برای نوع پوشش در زمان پهلوی دوم و یا مصمم شدن به ایفای نقش اجتماعی در قالب کار در اداره) دست به تغییر و تحول زده است. مساله دیگری که در این داستان مورد توجه اعضا انجمن ادبی خورشید قرار گرفت، نگاه نویسنده به زن و نحوه حضور او در داستان بود.
در بخش دیگری از ایننشست، فاطمه موسوی با اشاره به بازنمایی شخصیت زن در داستان گفت: مردان داستان، زنان نادان را دوست دارند. از ادیب که عالمی صاحب نام تا اسماعیل روشنفکر مبارز و شاهزاده شوخ. آرامش آنها درگرو نیندیشیدن زن است. پدر طوبا زنی بیسواد میگیرد و از بلاهتش لذت میبرد. او زنان قالیباف را که از قضا قوم و خویشش هستند، به خیال اینکه نمیاندیشند در زیرزمین خانه استثمار کرده و از آنان بهره میکشد، اما روی ریاکارانه شخصیت، سرپرستی و نگهداری این زنان است. او پس از فهم کروی بودن زمین میگوید: «بله زمین گرد است، زنان میاندیشند و به زودی بیحیا خواهند شد.» در نظر او اندیشیدن زنان مساوی با عصیان است و البته که اشتباه هم فکر نمیکند.».
در ادامه معصومه امیرزاده گفت: برخی پژوهشگران به ارتباط با زن و یکی از عناصر اربعه؛ خاک در کار شهرنوش پارسیپور پرداختهاند. خود نویسنده که متأثر از اندیشههای خیامی است میگوید: میکوشیدم، زن را به تصویر بکشم. وسوسه کوزهگری در سرم میافتاد. زن در ذرات خاک رُس زندگی میکرد، به لعاب مینایی رنگ آمیخته بود.
وی افزود: زمین در اساطیر بسیاری از ملل مادر و عنصر آغازینی از سلاله خدایان است. شاید تعبیر مام وطن هم ناظر بر همین صفت باشد؛ و کوزه به مثابه زهدان و رحم دیده شده است. با توجه به اینکه کشاورزی نزد زرتشتیان عملی اهورایی است. در این اثر مساله خشکسالی و نسبت آن با تصمیم طوبا ما را به آنچه گفته شد رهنمون میسازد. همچنین عمل دفن کردن به معنای بازگرداندن انسان از مادر خونی به مادر خاکی در این اثر بسیار مورد توجه است بهطوری که دفن ستاره یا کودک فقیر و یا حضور طوبا در قبرستان برقراری این ارتباط را تقویت میکند. همچنین در اسطورهها بین زن و ماه ارتباط قابل توجهی است. به روایت بندهشن ماه حافظ نطفه ستوران و جانوران است و آنچه از نطفه گاو نخستین، پاک و توانا بود به ماه منتقل شده است. به همین جهت ماه دارای نوعی نرینگی است و قدرت باروری دارد. در این اثر به صورت ضمنی بین قرار گرفتن طوبا در برابر نور ماه و باروری نسبتی وجود دارد. (ماه آرام آرام از شرق بالا میآمد و وهم و رقص زن همانند سوزنکهای برق در تن حاضران فرو میرفت…ماه درست در میانه آسمان رسیده بود؛ که میهمانان را به اتاق خواب هدایت کردند.) طوبا که ابتدا، خواهان داشتن فرزندی، چون عیسی بود و از خداوند میخواست که روحالقدس، وجود او را همانند حضرت مریم (س) لمس کند، پس از این قرار گرفتن در مقابل نور ماه، باردار میشود و نویسنده در فصل بعدی رمان، به چهار فرزند او اشاره میکند.
در ادامه عذرا موسوی به پدیده زنکشی» در اثر توجه کرد و گفت: استمرار الگوی دخترکشی از زمانهای دور و قربانی کردن آنها در معابد و مناسک اقوام ابتدایی بوده و در روایت تاریخگونه شاهزاده گیل و کشتار زنان در هجوم مغول، تا کشتن ستاره و مریم و از دست رفتن نطفههای بسته شده در بطن ستاره و مریم و مونس، گویی همان الگو در اثر استمرار مییابد.» عالمی ضمن بیان این نکته که نویسنده در اثر بارها ریشه مشکلات زن داستان و جامعهاش را «عدم آگاهی» معرفی میکند نه فقر! افزود: «ما در روایتهای ایرانی با دوگانه خرد محور و قدرتمحور مواجهیم. خانم پارسیپور با نظام معنایی داستانش آگاهانه یا ناخودآگاهخیزی بهسمت پیدا کردن فرم روایت ایرانی در طوبا و معنای شب برداشته که برعکس بعضی نویسندگان همدوره خودش بنا ندارد مؤلفههای فرهنگی، فلسفی و هنری ایرانی و نسبت نزدیکی که با مذهب دارند را در این فرم نادیده بگیرد. شاید همین تعهد باعث شده که حرف زنانه بزند، اما به ورطه تکرار داستانهای فمنیستی نیفتد.
در ادامه مطهریراد نسبت بین زنان و مردان داستان را تحلیل و در ادامه گفت: سیمون دوبوار در کتاب جنس دوم استدلال میکند که بازنماییهای ادبی از زنان به یکی از دو شکل «زن اثیری» و «زن لکاته» موجب شده است که زن هیچ نوع ذات یا نفس خاصی نداشته باشد، بلکه زنبودگی، همواره از راه تمایز با مردبودگی تعریف شود. همچنان که در این اثر همه زنهای داستان در نسبت با مردان تعریف میشوند. طوبا در کنار پدر، دو همسر و آقای خیابانی و لیلا در کنار گیل، زن لکاته در کنار آن مرد و دوبوار میگوید، انسانیت مقولهای مذکر است و این مردان هستند که چیستی زنان را نه برحسب ذات خود زنان، بلکه برحسب آنچه خود میخواهند تعیین میکنند.
وی ادامه داد: زن برحسب مرد، معین و متمایز میشود، اما مرد برحسب زن معین و متمایز نمیشود. در رمان طوبا و معنای شب، مردسالاری و جایگاه برتر مردان در تصمیمگیری باعث رقم خوردن سرنوشت زنهای قصه میشود. حرکت زندگی طوبا با تصمیمات مردان زندگیاش از پدر تا شاهزاده قجر حتی تا اسماعیل و کمال و کریم اتفاق میافتد و مقاومت جز اینکه زندگیاش را سختتر کند هیچ سودی برای او ندارد. اما طوبا همیشه درونی دارد که جریانات بیرونیاش را پس میزند. او همواره در تقابل با اتفاقات عینی بیرون، زندگی ذهنی و درونی خود را دارد فاصله درون و بیرون طوبا همان فاصله اسطوره تا واقعیت است که نویسنده به خوبی از آن بهره برده است. همچنین در این داستان خانه با زن گره خورده است. هر جا زن هست خانه باید باشد و امنیت و رفاه باید دست و پا شود، زن که ویران میشود خرابی خانه نیز تقصیر زن است اگر او ویران نمیشد خانه به این روز نمیافتاد.
مطهری راد گفت: گشایش هر اثر از بُعد نمادها و اسطورهها میتواند در شناخت عمیقتر آن مؤثر باشد. از این حیث انجمن ادبی خورشید نگاه ویژهای به رمزگشایی نمادها و تبیین جایگاه اسطورهها در اثر داشت.
در ادامه امیرزاده ضمن معرفی مقاله دکتر بهرامی در خصوص نقد اسطوره شناختی طوبا و معنای شب در این خصوص گفت: «شهرنوش پارسی پور در این اثر مضامینی اسطورهای خلق کرده است. او به پادشاهان قاجار و پهلوی که اداره کشور ناتوان بودند اشاره میکند و اعتراض خود را با طراحی شخصیتهایی نمادین و اسطورهای نشان میدهد. پارسی پور با برگزیدن بخش نخست واژه گیلگمش، شخصیّت اسطورهای به نام شاهزاده گیل را خلق میکند و خویشکاریهای او را در این رمان، به گیلگمش نزدیک میسازد. آنچه در حماسه گیلگمش نمودی برجسته دارد، کهن الگوی «سفر» است که قهرمان داستان، سفری طولانی را در پیش میگیرد تا به اکسیر حیات برسد. در طوبا و معنای شب شاهزاده گیل در درازنای تاریخ جاودان زیسته و نظارهگر تمام حوادث در ایران است. در این رمان او مرید شیخ صنعان است و از کشور روم سفر او آغاز و چینوماچین را در مینوردد و درصدد رسیدن به کوه قاف است. سفر او نوعی مکاشفه در ضمیر است که از مغرب جان و تاریکیهای آن آغاز و به مشرق جان و تابش انوار الهی میرسد. شیخ صنعان -مقتدای شاهزاده گیل- تجسّم اصل روحانی و مُعرّف دانش، تأمّل، بینش درونی، خرد، هوشمندی و شهود است.
در ادامه عذرا موسوی یکی از هنرمندیهای نویسنده را در این اثر استفاده از نمادها دانست و گفت: برجستهترینِ نمادها در این اثر، درخت است. درخت در نمادپردازی اسطورهای جهان نماد زن و همه نمادهای زنانگی و مادری است؛ زیرا جنبههایی، چون باروری، تغذیه، سایه افکندن و حمایت از طبیعت و جانداران را بهعهده دارد. نام شخصیت اصلی کتاب، «طوبا» ست. سهروردی در «عقل سرخ»، طوبا را درخت بزرگی در بهشت توصیف کرده که منشأ همه میوههاست که اگر نبود، هیچ میوه و درخت و گیاهی در جهان نبود. در داستانهای عرفانی نیز طوبا درختی در بهشت است که شاخههایش در خانه پیامبر است. همچنین درخت انار از مقدسترین درختان در اساطیر و درختی بهشتی است که به سبب برگهای همیشه سبزش نماد جاودانگی و تجدید حیات، به سبب رنگ سرخ میوهاش نشان خون روان و به سبب پردانگیاش نماد باروری و برکت است. درخت انار نمادی از رَحِم طبیعت است، درست مثل مادر زمین.
وی ادامه داد: در طوبا و معنای شب، میرزا ابوذر، ستاره چهارده ساله را که در حمله قزاقها مورد تجاوز قرار گرفته و باردار شده، برای حفظ آبروی خانواده میکشد و با همراهی طوبا در باغچه و زیر درخت انار دفن میکند. طوبا با روح دخترک ارتباط برقرار کرده و از آن پس روح ستاره همچون یک راز برای همیشه بر خانه مستولی میگردد. سرانجام مریم نیز در کنار ستاره و در زیر درخت انار به خاک سپرده شده و درخت بیبار باور میشود. شاخههای درخت زیر بار خم میشود و طوبا که تصور میکند حقیقت همین دانههای انار هستند، تمام انارها را میچیند تا حقیقت را به کوچه و خیابان ببرد. هر تکه از آن را به عابری میدهد و بهاینترتیب ستاره و مریم را که جاودانه شدهاند، در شهر منتشر میکند. در پایان داستان، لیلا که به خانه طوبا آمده است، خود را میکشد و دوباره زنده شده و با طوبا به عمق زمین و ریشههای انار میرود. آنها همگی به درخت انار میپیوندند تا دوباره به زندگی بازگردند؛ بنابراین نویسنده از یکسو پیوند زن را با زمین و از سوی دیگر با درخت نمایش میدهد.
در ادامه مرضیه نفری گفت: به نظر میرسد در نگاه نویسنده طوبا نماد ایران است. جایی که طوبا به عنوان یک پیرزن متعصب و سخت گیر و غرغرو معرفی میشود، پیرزنی که باعث شده دخترش عقیم گردد. جوان روشنفکری مثل اسماعیل خانهنشین شود و جسارت هیچ کاری را نداشته باشد و نتواند فرزندی از خود به جای بگذارد، دوران استبداد است. در نمایشهای لیلا و شاهزاده هم بارها به این مسئله اشاره شده است. به طور مثال این نمونه را میتوان بیان کرد. شبیه محمد علیشاه شده بود. هنگامیکه برخاست، طوبا دورخیز کرده بود تا از در اتاق فرار کند. بی اختیار طومار مشروطیت را مقابل پای او انداخت. اما آیا نویسنده تاریکی و تیرگی و عقب ماندگی را برای ایران تصور کرده است؟ آیا پایان این شب، سپید نخواهد بود؟ دهها سوال بیپاسخ در ذهن خواننده نقش میبندد. هر چه شخصیتها، نشانهها، رفتارها، نمادها، اسطورهها، مکانها و زمانها را کنار هم میگذارد به پاسخ روشنی نمیرسد و این است که خواننده را آزار میدهد.
در ادامه فاطمه موسوی در شرح نمادهای داستان گفت: همسران حاج مصطفی نماد زنان ساده لوح و بیسواد جامعهاند. تورانالسطنه نماد زنی قدرتمند و در تلاش برای جبران کمکاری مرد، مونس نماینده زن امروزی که سترون میشود. منظرالسلطنه در تلاش برای آزاد سازی خود از افکار سنتی. زنان قالیباف به معنای واقعی اسیر دست مردانند. ستاره قربانی غیرت مردان و مریم که تلاشش برای تغییر زندگی، به نوعی سرنوشت ستاره را برایش رقم میزند و لیلا که پس از هربار مرگ دوباره از خاک برمیخیزد و جاذبهاش هم مردان را به شوق میآورد و هم خشمگینشان میسازد.
در ادامه فاطمه نفری افزود: نشانه گذاریهایش اسطورهای نویسنده قابل فهم است. زن نیروی بارور کننده و هستی بخش است. همواره پدر پیر فلک، نور و برکت را به مادر گیتی بخشیده است و او را بارور ساخته تا بزاید و زایش داشته باشد. ستاره و مریم، که هر دو همراه جنینهایشان زیر درخت انار دفن شدهاند و نمونههایی از ظلم تاریخی به زن هستند، خونشان بی ثمر نیست، بلکه بار میدهند و شانههای درخت از انارهای سرخ رسیده خم میشود.
در ادامه مطهریراد که پیش از این به بررسی آثار شهرنوش پارسی پور نیز پرداخته است، نمایی کلی از آثار او ارائه داد و گفت: «چند عنصر در داستانهای شهرنوش پارسیپور بیشترین نمود را دارد. اول مساله زن، دوم اسطوره، و سوم تاریخ. پارسیپور با علم به اوضاع زمانه خود، با تسلط بر تاریخ و بهکارگیری درست اسطورهها توانایی خلق داستانهایی در ژانرهای غیرواقعگرا را داشته است. «طوبا و معنای شب» نیز، هر سه مورد زن، اسطوره و تاریخ را به صورت پررنگ در خود دارد. نگاه به زنان و پرداختن به آنها گرچه به شدت کتاب «زنان بدون مردان» از این نویسنده نیست. با این حال نمیشود ویژه بودن این توجه را از روی داستان طوبا و معنای شب برداشت. بعد دیگری که مورد توجه برخی اعضا انجمن ادبی خورشید قرار گرفت مسئله فرم داستان بود.
در ادامه عالمی به شرح نوع روایت و مساله وعده ضمنی نویسنده پرداخت و گفت: «نویسنده در گشایش داستان از بارانی میگوید که پس از هفتسال خشکسالی، سه روز متوالی میبارد. او چنان به داستانگویی خودش اطمینان دارد که در خط دوم از زن بیوه هجده سالهای میگوید که بناست داستان آن دختر را پس از این آغاز، در نوجوانیاش بنویسد. اینجا نویسنده مخاطبش را در معرض داستان میگذارد بیآنکه از مواجهه با شخصیتهایش و خالی شدن دستش از قصه بترسد. عموماً نویسندگان در این موقعیت دچار پنهانکاریهای زیادی هستند که منجر به گنگی داستان در آغاز میشود. گشایشها عموماً وعدهای ضمنی به مخاطب داستان میدهند که متشکل از وعدهای حسی است که نوید داستانی سرگرمکننده را میدهد و وعدهای عقلانی که بناست خواننده را به تأمل و فکر وابدارد. بنا به گفته نانسی کرس مؤلف کتاب شروع، پایان، میانه «بخوانید تا دنیا را جور دیگری ببیند، بخوانید تا آنچه دربارهی این دنیا میخواستی باور کنی به تو اثبات شود یا بخوانید تا دنیایی متفاوتتر و جالبتر بیابید». این روال هم در نظام ساختاری و هم نظام معنایی داستان قابل دریافت است.
در ادامه فاطمه نفری طوبا و معنای شب را در ابتدای داستان رئالیستی دانست و گفت: پارسی پور در آغاز معرفی خوبی از زن سنتی و جامعه سنتی ارائه میدهد که ویژگیها و مشخصههای آن دوران، به خوبی در داستان تنیده و حل شده است، اما در ادامه با ورود عناصر رئالیسم جادویی (که در دو سوم اثر بسیار کمرنگ و در پایان کتاب بسیار پررنگ است) پیشی گرفتن زبان نمادین به زبان معمول داستان، این عناصر در داستان حل نمیشوند و سبک داستان را در حالتی معلق فرو میبرند که خواننده را در شناخت شخصیتها نیز دچار تردید و عدم قطعیت میکند.
در ادامه مطهریراد در این خصوص به نکته جالب توجهی اشاره کرد: «این نویسنده با برگزیدن بخشی از تاریخ که شامل عصر مشروطه، جنگ جهانی و حضور متفقین در ایران است، تصاویری واقعی و دردآور از قحطی و گرسنگی و فقر، خلق میکند به طوری که در پایان کتاب وقتی به کلیت اثر نگاه میکنید بخش رئالیسم داستان، جادوییتر نشان میدهد تا نیمه دوم کتاب که به رئالیسم جادویی میپردازد.
در ادامه فاطمه موسوی به شرح شخصیت طوبا در داستان پرداخت و گفت: طوبا مجموعهای پرتناقض از اندیشه و تحجر است. در عین حال که دیگران را زیر پروبال خویش میگیرد، اما نمیتواند از اسب نخوت و غرور پیوند با شاهزادگان قاجار و پدرش پیاده شود. جهان ترسخورده او پر از افکار جنسیتزده است، اما باز هم طعم ماسیده کبابی که در کوچه خورده، خوشمزهترین طعمی است که در زندگی چشیده. تنها غذایی که در زندگی به میل خودش خورده است. ولی او نمیخواهد طعم شیرین این انتخاب را به اطرافیانش بچشاند و آنان را خواسته و ناخواسته دچار جبر افکار و ارادهاش میکند.
در ادامه عالمی گفت: فرم خطی که نویسنده برای روایت داستانش انتخاب کرده همراه است با محتوایی که دارد از بلوغ یک زن در یک مسیر روایت میکند، زنی که حرکات سینوسی در مدار داستان دارد و نویسنده بنا ندارد او را مقطعی و نقطهای روایت کند. دوربین را جایی بالاتر گذاشته تا جهان داستانش مبسوطتر دیده شود. این مسیر شخصیت را دیدن داستان را تمدنی میکند و مضمونش را جهانشمول و قابل تکرار در زمان. در نمودار فریتاگ در سیر نزولی داستان پس از مکاشفهی نفس با دو مسیر مواجهیم؛ یا تعادل جدید و یا رفتن به سمت بینظمی بیشتر. اگر داستانهایی که تعادل جدید را در پایان دارند حتی کوتاه در پی ساختن و تمدنی بدانیم و داستانهایی که با بینظمی و باز تمام میشوند را برآمده از جهان مدرن میشود مسیر شخصیت طوبا در داستان طوبا و معنای شب را بر تعادلهای جدید هرچند ناپایدار دانست و بار دیگر کار را بر اساس بردن شخصیت در مقام تصمیم و اختیار و ایجاد دوگانهی رشد و عقبگرد، تمدنی دانست.
در ادامه فاطمه نفری در شرح شخصیت اصلی گفت: واکاوی شخصیت طوبا، به شخصیتی چندگانه میرسیم. در ابتدای رمان، او نوجوانی چهارده ساله است که با پیشنهاد ازدواج به حاجی به نوعی در مقابل سنتهای زمانه خود میایستد. اما بعد ازدواج سویه دیگرش ساکن و ساکت و توسری خورده است. با مواجهه با آقای خیابانی تغییری در شخصیت او رخ میدهد و با اعتصاب غذا از شوهرش جدا میشود. پس از جدایی، برای ازدواج مجدد با شازده فریدون میرزا، دوباره در مقابل تحمیل عرف و خانواده سکوت میکند و برای نیل به آرزویش که جستجوی خداست هیچ تلاشی نمیکند، در حالی که در همان دوران، راوی در معرفی شخصیت طوبا میگوید: «حاج مصطفی عزم جزم کرد که صبح با زن حرف بزند و صبح به این نتیجه رسید که شهامت رویارویی با زن را ندارد. آن طور که او به زمین و آسمان و در و دیوار نگاه میکرد، بی آنکه مرد را ببیند و پاسخهای تند و صریح میداد، مشکل میشد بحث کرد.» این در حالی است که طوبا چنان تابع سنتها و رام و مطیع است که در مقابل خیانت شوهرش در شب زفاف سکوت میکند. اما در ادامه، همین طوبای رام با مخالفت شوهرش و تمام سختیهای سفر و همراه کردن بچههای کوچکش، رهسپار دیدار گدا علیشاه میشود و سپس میخوانیم «برای نخستین بار در زندگیاش میتوانست آن کاری را انجام دهد که به تنهایی اراده کرده بود» و بعدتر وقتی از خیانت همسر و ازدواج پنهانیاش آگاه میشود، کنشی متفاوت و طغیانگرانه میکند و طلاق میگیرد.
همچنین فاطمه نفری با طرح این پرسش که چگونه میشود طوبا از چنان شخصیت ملموسی که در بسیاری موارد همزادپنداری خواننده را برمیانگیزد، تبدیل به پیرزنی غرغرو و متحجر و گاه بیرحم شود که نماینده جماعت نمازخوان و عارف مسلک نیز هست؟ و عجیب آنکه همچنان در سیر و سلوک عارفانه، از مرشد گدا علیشاه نیز پیروی میکند، گفت: سرفصل دیگری که مورد توجه برخی از اعضا انجمن ادبی خورشید قرار گرفت بینامتنی اثر بود.
در ادامه مطهری راد در این خصوص گفت: «کتاب، با طوبا شروع و با طوبا تمام میشود. طوبا مرکز ثقل و دستمایه ایده ناظر داستان است. همه عناصر داستان در مواجهه با او خودنمایی میکنند. شهرنوش پارسیپور توانسته ایده ناظر داستان را با بینامتنی مدرن، مصداقیابی کند.
وی با اشاره به کلیدواژههای داستانی «بوفکور» اثر «صادق هدایت» (زن اثیری، قطعه قطعه کردن زن پس از مرگ و گذاشتنش داخل چمدان، کوزه، پیرمرد خنزر پنزری) توانسته این پل مفهومی را ایجاد کند. زن اثیری که در تاریخ شناور است (لیلا) زن لکاته و زنان فامیل و همسایهها هر کدام کنار طوبا تعریف میشوند.
عذرا موسوی ضمن بیان شباهتهای اثر به بوف کور به ارتباط طوبا و معنای شب با آثار دیگری نیز پرداخت. «پارسیپور اثر خود را با گستره وسیعی از متون و حوادث تاریخی، پیوند زده و از بسیاری از متون ادبی کلاسیک و معاصر فارسی بهره برده است. اشعار حافظ و مولوی، قصههای تمثیلی سهروردی و داستانهای عرفانی از آن جملهاند. همچنین نویسنده توانسته پیوند هنرمندانهای میان اثر و رمان «بوف کور» صادق هدایت ایجاد کند. زمانی که شاهزاده گیل، خود را در هفتصد سال پیش روایت میکند، از زن رقاصی در یکی از معابد هند یاد میکند که بسیار شبیه لیلا بوده، ولی او نبوده. او همان زن اثیری، دختر رقاص بتکد هند است که هدایت توصیف کرده است.
وی افزود: راوی در منظره پشت خانهاش، هنگامی که از سوراخ بالای رف به بیرون نگاه میکرده، پیرمردی را میبیند که زیر درخت سروی قوز کرده است و دختر جوانی که مثل یک فرشتۀ آسمانی است، گل نیلوفر کبودی را به او تعارف میکند. این صحنه و صحنههای دیگری مانند ماجرای گلدان و شاهزاده گیل و چمدان و جسد قطعه قطعه زن رد پای بوف کور را در طوبا و معنای شب به وضوح نشان میدهد. ولی در بوف کور، اثیری و لکاته، دو روی یک زن هستند؛ یک روی متعالی و یک وجه نفرتانگیز. زن اثیری مظهر کمال در زن است، نمادی از زن کامل و دور از دسترس و لکاته، عکسبرگردان اثیری است، فاحشه است؛ بنابراین لیلا در طوبا و معنای شب نیز که تمثیلی از زن ازلی است، در انتقام از ستمی که در طول تاریخ بر زنان وارد شده است، نهتنها شاهزاده گیل، که همه مردان را آشفته میسازد. از همینرو شاهزاده او را لکاته خطاب میکند و قصد کشتنش را دارد. حتی پای پیرمرد خنزرپنزری نیز به داستان باز میشود. هرچند این پیرمرد در حد یک دستفروشِ کماثر باقی میماند.
مرضیه نفری نیز گفت: در این اثر با انباشت اطلاعات و قصه نافرجام مواجهایم. شخصیت دختری که دوست دارد عیسی بزاید و با همین رؤیا شبها دراز میکشد تا بارور شود، در یک اقدامی باورناپذیری خود را به عقد مرد ۵۲ سالهای درمیآورد و تبدیل به زن سرد و منجمدی میشود. چرا این دختر کنشگر فکور به فکر راهبه بودن و مریم شدن نیفتاد؟ چرا این رؤیا در ادامه داستان رها میشود. چرا بعدها که سه دختر و یک پسر به دنیا میآورد هیچ گاه به فکر عیسی کردن بچههایش نیست. چرا نسبت به حبیب الله میرزا اینقدر منفعل است از او هیچ توقعی ندارد؟ نویسنده خطهای داستان موازی دیگری را طراحی میکند؟ قوز نامرئی اسماعیل، نفرت اسماعیل از مادرش، هیتلر و آلمانها، کشف حجاب و موقعیتهای خاص تاریخی، این رؤیا چه کمکی به داستان میکند و کدام حادثهها را رقم میزند؟ آیا طنابی برای رسیدن به خدا وجود ندارد و مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی توسط پیرزنانی فاقد درک و شعور به تمسخر گرفته میشود؟ دهها سوال بیپاسخ در ذهن خواننده نقش میبندد. هر چه شخصیتها، نشانهها، رفتارها، نمادها، اسطورهها، مکانها و زمانها را کنار هم میگذارد به پاسخ روشنی نمیرسد و این است که خواننده را آزار میدهد.
در پایان ایننشست عالمی به تأثیر این تلنباری در فرم پرداخت و گفت: دستپر نویسنده از قصه او را به سمت گستردگی داستان و ساختار شهرزادی کشانده که این هم از قضا فرمی ایرانی در روایت است، اما ساختار و جزئیات و ماجراهای فراوانی را به کار اضافه کرده گاهی اثر را دچار مغلقگویی و تشتت در ارتباط با مخاطبش میکند. تصاویر و جزئیاتی که ساخته و ارائه میشوند در بسیاری از موارد علیرغم ارتباط بسیار خوبی که با مؤلفههای فرهنگی و اسطورهای ایرانی دارند، اما به دلیل کثرت توسط مخاطب درک نمیشوند و خواننده در نیمه کار بسیاری از تصاویر آغاز را از یاد برده است.