به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، رونمایی و نقد و بررسی کتاب «خیابان لوگاوینا» با حضور میثم رشیدی دبیر نشست و فعال حوزه کتاب، رضا نمازی مترجم و محمد مهدی حیدری کارشناس حوزه بالکان برگزار شد.
میثم رشیدی گفت: کتاب خیابان لوگاوینا نویسنده باربارا دمیک ترجمه رضا نمازی، خانم باربارا دمیک خبرنگاری که تصمیم به روایت جنگ بوسنی گرفتند. از دلایل ترجمه این کتاب توسط مترجم شناخت قلم نویسنده و همچنین علاقه به کشور بوسنی عنوان شد.
نویسنده کتاب خبرنگاری بودند که تصمیم میگیرند در جنگ بوسنی بخشی از جنگ را در یک خیابان زیرنظر بگیرند شرایط زندگی در جنگ و بعد از آن را بررسی کنند که روایت بسیار خواندنی در این کتاب را رقم زدند.
نمیدانم کدام یک از دوستان این کتاب را خوانده اند، اما مطمئن هستم بعد از پایان این نشست کنجکاو شده و به دنبال مطالعه کتاب خواهید بود. مطمئنا نه تنها این کتاب بلکه به چند کتاب خوبی که آقای حیدری معرفی میکنند علاقمند شده و مطالعه میکنید.
آقای رضا نمازی مترجم خوب و خوش سلیقه کتاب خیابان لوگاوینا که کتاب را بسیار خوب و روان ترجمه کردند و باید از ایشان تشکر کرد و ممنون میشم که به ما بگویند اساسا چرا این کتاب را انتخاب کردید و در مورد سفری که به بوسنی داشتید قبل از ترجمه کتاب به ما توضیح دهید.
رضا نمازی؛ در واقع اگر از چگونگی آشنایی خودم با نویسنده این کتاب و این موضوع صحبت کنم خیلی در حیطه کاری من نبوده و من به دلیل علاقهای که در حوزه ایرانشناسی داشتم و همچنین به منطقه بالکان و کشور بوسنی عامل مهمی بود که با توجه به وجود اشتراکات فرهنگی فراوانی با منطقه بالکان این کتاب را ترجمه کردم. اشتراکات فرهنگی ما اینکه چند تن از شعرای فارسی زبان هستند که در بالکان زندگی میکردند و نشانههایی از زبان فارسی را میتونیم در آنجا ببینیم. هنوز که هنوز است در سارایوو در بخش قدیمی شهر در بازار، روی دیوار یه سری از ابیاتی متعلق به خیام به زبان فارسی به چشم میخورد یا در واقع تعدادی از شاعرهای فارسی زبانی مثل فوزی موستاری که منظومه بلبلستان را نوشته که به تقلید از بهارستان جامی و گلستان سعدی سروده است. یا اگر در واقع بخواهیم از نظر سیاسی نگاه کنیم بیشتر با جنگی که بعد از سال ۱۹۹۰ صورت گرفته این منطقه را میشناسیم.
با تمام اینها هنوز بالکان برای ما ایرانیها منطقهای ناشناخته محسوب میشود، شاید در کنار تمام دلایلی که در واقع میتوانند برای غریبه بودن ما به این منطقه، اشاره کنم، یکی از دلایل اصلی البته که نظر شخصی من هست، این که تعداد کتابهایی که در رابطه با این منطقه ترجمه شده خیلی کم و در بازار انگشت شمار است. دلیل تشویق بنده برای ترجمه این کتاب، این موضوع بوده احساس کردم این کار با توجه به شناختی که از مطالعه کارهای خانم باربارا دمیک داشتم و قلمش رو میشناختم مستند خوبی باشد، البته که علاقه شخصی من هم به حوزه بالکان عامل مهمی بود که کمک کرد این کار به سرانجام برسد.
محمدمهدی حیدری؛ بوسنی کشوریست در قلب اروپا به سمت شرق ما دو تا کشور در کل اروپا داریم مردمان مسلمان بومی دارند یعنی مردمی که اروپایی هستند مهاجر نیستند و به آنها چشم آبی میگویند بوسنی و آلبانی مردم این منطقه مسلمان بومی میباشند اینکه اینها از چه زمانی مسلمان شدند، تاریخ دقیق آن معلوم نیست.
یک روایتی میگوید دراویش ایران در گذشته برای کار و تجارت و تبلیغ وارد بوسنی شدند و آنجا اتراق کردند و ماندند و فعالیت کردند. تعداد تکایا که در بوسنی برقرار است و یکی از معروفترین تکیههای کل دنیا اتفاقاً تو خیابان لوگاونیا است، الان زنده است که مراسم دارند، فعال هستند، خیلی از شبکه بزرگ مسلمان آنجا میآیند و مراسم دارند، رسماً اسلام با ورود عثمانی به بوسنی وارد آن منطقه شد و بعد از عقب نشینی عثمانی مردم آن منطقه مسلمان ماندند یعنی دینشان را حفظ کردند و سعی کردند مسلمان بمانند حالا زمان با هزاران سختی گذشت تا زمان آمدن یوگوسلاوی رسید.
آقایی بنام مارشال تیتو آمد و کشورهای منطقه را با هم یکی کرد و کشوری به نام یوگسلاوی به وجود آورد که شامل ۶ جمهوری مختلف بود (از جمله بوسنی، اسلوونی، کرواسی، مقدونیه، صربستان و مونتنگرو) که کنار گذاشتن بحثهای دینی را مطرح کرد و به بحث ملی و زنده نگهداشتن آن پرداخت. مردم بوسنی یا صرب ارتدکس.
یا کروات کاتولیک و یا بوسنیایی مسلمان هستند. اینها ۷۰ سال با هم مانند یه حکومت ماندند.
بعد از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد و فروپاشی شوروی سابق کشورهای ۶ جمهوری شروع کردن به فروپاشی و تجزیه شدن؛ بر چه اساسی تجزیه شدند، مناطقی که بیشترین صربها را داشتند در قالب صربها و مثلاً کرواسی، چون کرواتهای بیشتری داشت شد کرواسی؛ جنگهای خیلی کوتاهی ایجاد شد حالا نوبت بوسنی شد مردم مسلمان بوسنی چهل و چند درصد کل مردم را تشکیل میدادند و بقیه کشور شدند صربهای بوسنی و کرواتهای بوسنی؛ اینجا باید یه یک تصمیمی میگرفتند که یا یک کشور یا اقلیت دینی شوند در کرواسی یا یک اقلیت دینی شوند در صربستان و اعلام استقلال کنند و یک نظرسنجی اعلام کنند که آیا ما هم میخواهیم مثل کشورهای دیگه اعلام استقلال کنیم؛ یک همه پرسی برقرار شد و کشور تقریباً از ۶۴ درصد حضور مردم،
۹۸ درصد رای دادند که ما میخواهیم یک کشور با اقوام مختلف از جمله مسلمان صرب و کروات باشیم و بلافاصله نهادهای بینالملل استقلال بوسنی را قبول کردند چه آمریکا و چه اتحادیه اروپا و این آغازی بود بر جنگ بوسنی که صربهای بوسنی بلافاصله علیه مسلمانهای بوسنی در سال ۱۹۹۲ جنگی را شروع کردند که سه سال و نیم طول کشید و هدفشان این بود که تمام مردم مسلمان را از بین ببرند عدهای را مجبور به کوچ کنند و بشوند جز اقلیتها در کشورهای دیگه و بوسنی یک کشور بشه که تقسیم بشه بین صربستان و کرواسی که رئیس جمهوران کرواسی و صربستان روی دستمال کاغذی نقشه کشور را کشیدند که از اینجا مال تو و از آنجا مال من که این جنگ شروع شد بلافاصله پایتخت بوسنی که سارایوو بود میخوام مختصات آن را بگویم؛ شهری بود وسط دره که دور تا دورش کوه قرار گرفته، صربها تمام کوه را گرفتند؛ تک تیرانداز و خمپارهانداز داشتند و هر کسی درون شهر تردد داشت را میزدند؛ تقریبا در سه سال و نیم جنگ، ۱۵ الی ۱۸ هزار نفر شهید شدند در شهری خیلی خیلی کوچک اندازه یک منطقه تهران که ۱۶۰۰ کودک هم در این دوره کوتاه به شهادت رسیدند و این محاصره تا انتهای جنگ ادامه داشت که ما حالا جزئیات یشتر را خدمتتان میگوییم.
میثم رشیدی؛ آقای نمازی یکی از ویژگیهای متن خانم باربارا دمیک این است که با وجود اینکه بیان واقعیت را میگویند خودشان بر اساس متن همزاد پنداری و همدردی میکنند و لطفا هم در مورد این انتخابتون صحبت کنید و اینکه این جریان ماجرای تلخی را بیان میکند، اما در حقیقت قرار نیست با هر اهرمی یا به هر کاری دست بزنیم که مخاطبانمان را غمگین کنیم ما کاملا خودمان را وسط خیابان لوگاوینا حس میکنیم و شما هم به این جریان پی بردید که این چقدر کار شما را به عنوان یک مترجم فارسی و مخاطبان فارسی زبان سخت کرده است.
رضا نمازی؛ یکی از ویژگیهای خانم دمیک این هست که واقعیتها را به طور کامل میگوید و خواننده کتاب به طور کامل از وقایع با خبر میشود. حقیقت این است که این کتاب بیشتر در مورد زندگی، امید و تلاش ساکنان لوگاوینا در طول سه سال و نیم برای زندگی است. در بعدازظهر یکروز وارد خیابان لوگاوینا شدم با یک شیب تند به سمت بالا، خانه و مغازهها را دیدم. در انتهای خیابان قبرستانی بود، به دنبال یک آثار باستانی یا یک نشانیای میگشتم که خانم دمیک را ترغیب به نوشتن این کتاب کرده باشد، پیدا کنم، اما چیزی جز دو تابلو از خیابان لوگاوینا وجود نداشت. در واقع این کتاب از زندگی مردم و خانه هایشان و ارتباطی که ساکنان با هم داشتند و در نهایت تلاش همه آنها برای زنده ماندن بود، برگرفته شده است. مردمی که تلاش میکردند علیرغم شلیک تک تیراندازها به پنجره خانه هایشان امید خود را از دست ندهند. خانم دمیک روزنامه نگاری جسور بودند که طی سفر به کره شمالی، کشور تبت و سارایووی تحت محاصره؛ روایتهای جذاب و شیرینی از اتفاقاتی که دیدند را ثبت کردند؛ لحظات دلخراشی هم روایت کردند و هیچگاه دنبال جلب توجه نبودند؛ اما بیشتر روایتها جذاب و شیرین است که بیشتر نشان از این است که زندگی جاری است.
میثم رشیدی؛ زندگی جاری است؛ در بخش روایت جنگ میبینیم که حواس اصلی مردم بیشتر به زندگی است اینکه تلاش میکنند زنده بمانند و از پنجرهی اتاقشان تک تیراندازها را میبینند و آن موقع که این اتفاقات میافتاد امیدشان را از دست ندادند و دنبال راه حلی بودند که جلوی این اتفاق را بگیرند، این در مقایسه با روایتهای جنگ خیلی قابل توجه است.
آقای حیدری لطفا بفرمایید که چرا ایران با این فاصله جغرافیایی که با منطقه داشت وارد جنگ شد و باعث پیروزی حکومت مسلمانان شد؟
محمدمهدی حیدری؛ شرایط زندگی در زمان جنگ شرایطی بدون آب، برق، گاز و غذا در دمای منفی ۳۰ درجه بوده است. مردم برای گرم ماندن کمدها و دربهای چوبی خود را به آتش میکشیدند. بیشتر غذای آنها کنسروهای باقی مانده از زمان جنگ ویتنام بوده که توسط آمریکاییها ارسال شده بود. یکی از ایرانیهای حاضر در زمان جنگ که به مدت دو سال کامل در زمان جنگ فعالیت داشته در بوسنی تمام وقایع را تایید میکند. خاطرات ایشان با روایتهای خانم دمیک با دو نگاه متفاوت خیلی شبیه به هم بود، اینکه مردم در این شرایط زندگی میکردند و خیابان لوگاوینا را نمادی از تمام بوسنی توصیف نمودند.
ماه سوم جنگ کمکهای ایران شروع شد. درخواست از سوی بوسنی آمد. بوسنیها ابتدا سراغ کشورهای اروپایی رفتند، چون کشورشان اروپایی بود و تقاضای کمک رسانی داشتند و کمکی انجام نشد. بعد به سراغ آمریکاییها رفتند که این جنگ را تمام کنید و باز اتفاقی نیفتاد؛ سراغ کشورهای اسلامی رفتند ترکیه، عربستان، پاکستان، مالزی و ... تقریبا شرایط سختتر میشد، چون یک دهم مردم کشور در جنگ کشته شدند؛ الان جنگ غزه را در نظر بگیرید با توجه به حملات گسترده و انفجارها هنوز یک دهم جمعیت به شهادت نرسیده اند، اما در جنگ بوسنی ظرف کوتاهترین زمان یک دهم مردم شهید شدند بدون اینکه صدا از جایی بلند شود.
با توجه به این شرایط ایران تصمیم گرفت کمک کند که این کمک تا آخر جنگ ادامه داشت. این کمکها شامل مواد غذایی، دارو و سلاح بود. مهمترین اتفاقی که ایران در این جنگ رقم زد در زمانی بود که شهر کاملا در محاصره بوده است؛ یک فرودگاه در بخش غربی شهر قرار داشت مردم برای خروج از شهر باید از این فرودگاه استفاده میکردند و در باند فرودگاه میدویدند. سازمان ملل این اجازه رو نمیداد و با نور افکن آنها را برمیگرداند و گاهی با نور افکن به صربها اطلاع میداد و تک تیراندازهای صرب مردم را به شهادت میرساندند.
در این زمان ایران پیشنهاد ساخت یک تونل زیر باند را ارایه داد، اما با مخالفت رو به رو شد، زیرا بوسنی گفت زیر شهر کاملا آب و دره است پس نمیتوان خیلی پایین رفت اگر هم خیلی بالا باشد باند فرودگاه فرو میریزد. در نهایت یک ایرانی که پدرش هم مقنی بوده است بامشورتهای زیاد این کار را انجام داد و تونل افتتاح شد و این تونل الان به اسم تونل امید از آن یاد میکنند، چون غذا و دارو را به مردم انتقال میداد و جزو آثار مهم این شهر میباشد. حتی رئیس جمهور کشور از این تونل تردد میکرد. این کار یکی از مهمترین کارهای ایران در جنگ بوسنی و برای کمک به مردم بود.
میثم رشیدی؛ کدام یک از بخشهای کتاب برای شما جذابتر بود؟
رضا نمازی؛ از بخشهای جذاب کتاب برای من؛ بخش اساتید نوآوری است، این بخش توضیح میدهد که مردم بوسنی در آن شرایط سخت با کمکهای غذایی سازمان ملل و مواد غذایی که داشتند برای خودشان کیک درست میکردند و جشن میگرفتند، یکی از موارد مهم برای مردم بوسنی قهوه و سیگار بوده است که به علت نبود قهوه در زمان جنگ آنها عدس را میسوزاندند و پودر میکردند و فقط به خاطر ظاهر آن که به شکل قهوه در میآمد، از آن استفاده میکردند. در زمان جنگ بوسنی، فقط کارخانههای قهوه و سیگار فعال بودند. اهمیت قهوه و سیگار انقدر زیاد بود که یک ضرب المثل دارند که قهوه بدون سیگار مثل مسجد بدون مناره است. یکی از اقلام کمک ایران به بوسنی سیگار بوده است. مردم بوسنی میگویند دنیا به ما کمک کرد سیر بمیریم، ایران به ما کمک کرد که زندگی کنیم. شهید حیدری یکی از چهرههای برجسته این جنگ یک سال در بوسنی در شهر ایسکو نزدیکترین شهر به لوگاوینا مستقر بودند و هر کمکی از دستشان بر میآمد انجام دادند و در نهایت توسط کرواتها به شهادت رسیدند.
در پایان جلسه حاضرین و همچنین نوجوانان سوالاتی درباره کتاب، تجربه ترجمه آن و به ویژه سوالات مربوط به جنگ و تاریخ بوسنی از مهمانان پرسیدند. برنامههای حوزه کتاب در فرهنگسرای اشراق با تمرکز بر نوجوانان و خانوادههای ایشان بیش از یک سال است که مداوم و تحت عناوین متنوعی بر