به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری دانشجو به نقل از دیدبان حقوق بشر کردستان ایران: روایت شرایط سخت زندگی دختران و زنان فریبخورده در گروههای مسلح پژاک و پ.ک.ک جدید نیست. زنانی که اغلب از نوجوانی با وعدههای واهی اما اغواکننده جذب این گروههای مسلح و فرقهای می شوند و به مانند تشکیلات منافقین به اسارت امیال نفسانی سرکردههای این گروهها در آمده و از حق طبیعی زندگی و زنانگی محروم میشوند. واضح است آسیبهای ناشی از جذب دختران و زنان به گروههای مسلح، چندگانه و چندلایه است.
از سویی آسیبها فردی است که البته به معنای بیتفاوتی به این هزینههای فردی- که به بخشی از جامعه وارد میشود- نیست. زندگی در تشکیلات غیرقانونی، مسلح، فرقهگونه و با تفکرات ایدئولوژیکِ منسوخ، زندانی برای این زنان ساخته که مصادیق نقض حقوق اولیه و انسانی زنان است. از سوی دیگر تحمیل کارهای طاقتفرسا، مبارزات چریکی و خارج از توان زنان، سرکوب عواطف، سواستفاده جنسی و محروم ساختن آنها از زنانگی طبیعی، عشق، ازدواج و مادرانگی از دیگر مصادیق نقض حقوق زنان به حساب میآیند.
در همین حال خانوادههای دختران و زنان فریبخورده توسط گروههای مسلحی مانند پاک، کومله، دموکرات، پژاک و پ.ک.ک نیز از حقوق طبیعی خود برای ارتباط و همزیستی با فرزند، خواهر، همسر و مادر خود محروم میشوند. بخش مهمی از آنها عملاً ارتباطی با خانواده خود ندارند. در گروه پاک، بر اساس اسناد و مصاحبههای منتشرشده در دیدبان حقوق بشر کردستان ایران، عملا دختران ایرانی به زندانیانی تبدیل شدهاند که امکان گفتوگوی تلفنی نیز با خانواده ندارند. اما بخش مهم دیگری از آسیبهای ناشی از حضور دختران در گروههای تروریستی، اجتماعی و سیاسی است. چرا که این گروه از دختران و زنان که سرمایههای خانواده خود هستند، میتوانند آیندهساز جامعه باشند و برای مناطق کردنشین مفید، اما به جای آنکه به اموری که مناسب رشد فردی-خانوادگی، اجتماعی باشد، باید در زندان گروههای مسلح، تن به امور غیراخلاقی و غیرقانونی داده، اسلحه به دست گرفته و به مثابه برده جنگی و نظامی مورد سواستفاده قرار بگیرند. دخترانی که میتوانستند دانشجو یا استاد دانشگاه باشند، معلوم شوند یا وارد فعالیت اقتصادی- ورزشی شوند، چرا باید در کوهستانها سلاح به دست بگیرند و آموزش نظامی ببینند و نگهبان باشند؟ چرا باید برای اقدامات مسلحانهی تروریستی آموزش ببینند. این مساله، مهمترین خیانت گروههایی مانند پاک و پژاک در حق جامعه کُرد ایران است.
در همین حال از حضور این دختران و زنان در وجوه مختلف برای تخریب چهره کردها و بالعکس برای ایجاد ارزشافزوده برای گروههای تروریست استفاده میشود. فریب زنان و دختران کُرد ایرانی و بهکارگیری آنان در فعالیتهای خشن و مسلحانه در گروههای مسلح کُرد مانند پژاک، پاک، کومله، دموکرات و… به بهانههایِ واهی همچون میهنپرستی و دستیابی به آزادی صورت میگیرد؛ این سواستفاده شاید در نگاه اول بیانگر غالب بودن نگاه ابزاری نسبت به زن در این فرقههای مسلح است. اما در عمق مساله، سو استفاده نمادین از دختران و زنان برای مشروعیتبخشی به تحرکات تروریستی این گروهها است. یعنی آنها استفاده از زنان را به اسم برابری و حضور برابر مردان و زنان در ساختار خود، به جامعه جهانی و نهادهای بینالمللی عرضه میکنند. وجه دیگر این سواستفاده، تخریب چهره کردها است. حضور صدها زن و دختر کُرد در ساختار فرقهگونه این گروههای مسلح، نگاهها به جامعه کُردی و زنان کُرد را امنیتی و سیاسی کرده و نوعی بیاعتمادی را ایجاد میکند. نتیجه این اقدامات این گروهها، توسعهنیافتگی مناطق کردنشین به دلیل غالب شدن نگاه امنیتی است.
به همین ترتیب نهادهای حقوق بشری و بینالمللی نیز با نادیده گرفتن موارد گسترده نقض حقوق زنان در گروههای تروریستی مانند پ.ک.ک، پژاک، پاک، کومله و…، نه تنها هیچ گزارش حمایتی از این دختران ارائه نمیکنند، بلکه بعضا حتی از استثمار این دختران و زنان را به عنوان سمبل آزادیخواهی میدانند! دلیل این تناقض هم صرفا در نگاه ابزاری حامیان غربی این نهادها در قبال زنان نیست، بلکه منویات خصمانه علیه کشورهایی مانند ایران نیز مزید بر علت است.
اما چه کسی باید این دختران و زنان را نجات دهد؟
وظیفه خانوادههای آنها، وظیفه جامعه و وظیفه دولت و نهادهای قانونی درباره این دختران و زنان اغفالشده چیست؟ البته که گروههای تروریستی مانند پاک و کومله و دموکرات باید درباره حقوق این دختران و زنان پاسخگو باشند؛ آنها به زن خیانت میکنند و آمار و اسناد زیادی درباره آزارها و شکنجهها و بىمهریها نسبت به دختران و زنان عضو این گروهها وجود دارد. علاوه بر آن، جرایم غیرقابل کتمان درباره جدا نمودن دختران و زنان از خانوادهشان و از زندگی اجتماعی، حقوق طبیعی تحصیل، رشد و تعالی، کار و اشتغال و سواستفاده از آنها در جنگهای نیابتی، قرار گرفتن در معرض جنگ و کشته شدن و بازداشت و زندانی شدن، مسئولیتهایی است که سرکردههای این گروههای تروریستی باید در قبال آنها پاسخگو باشند.
با این حال، باید در نظر داشت که دولت ایران برای ارائه نقش خود، باید نقش مدافع این دختران و زنان را برعهده بگیرد. زیرا این دختران، شهروندان دولت ایران هستند و هیچ تفاوتی با دختران و زنان ساکن تبریز، تهران، شیراز و اصفهان و… ندارند. دلایل بسیاری برای منفعل بودن زنان در این گروههای تروریستی وجود دارد که بسیاری از آنها دلایل فردی نیست بلکه شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه، این بحران را ایجاد کرده و در واقع این زنان و دختران در هر سوی میدان قربانی شدهاند. وضعیت آنها معلول توسعه نامتوازن، اقدامات مسلحانه، سکوت دولت و سواستفاده گروههای تروریستی است.
به نظر میرسد اگر نهادهای دولتی و قضایی کشور رویکرد دفاع از این دختران و زنان را اتخاذ و اجرا کنند، هم هزینههای داخلی و هم هزینههای بینالمللی آن کمتر از برخورد و مواجهه قهری با دختران و زنان فریبخورده باشد. قرار دادن زنان و دختران بازداشتی در کانونهای بازپروری، مجازات عاملان اصلی فریب و سو استفاده از این دختران و زنان، میتواند مقدمه ای برای فراخوان جذب، بازپروری، عفو و بازشت سایر دختران و زنانی باشد که همچنان در چنگال تروریستها اسیر هستند.
عفیفه عابدی