توی راهروهای مترو راه میرفت. ده پانزده تا کتاب گرفته بود روی دست و برخلاف بازارگرمیهای رایج فروشندههای، آرام و بیعجله، بی بازارگرمی، بی اغراق و بی هیچ کلمه اضافهای؛ درست در همان لحظهای که نگاه ملالآور مسافران در نگاهش گره میخورد، گرم و پرشور میگفت: سلام. اهل مطالعه هستید؟
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو- رعنا مقیسه؛توی راهروهای مترو راه میرفت. ده پانزده تا کتاب گرفته بود روی دست و برخلاف بازارگرمیهای رایج فروشندههای مترو، آرام و بیعجله، بی بازارگرمی، بی اغراق و بی هیچ کلمه اضافهای؛ درست در همان لحظهای که نگاه ملالآور مسافران در نگاهش گره میخورد، گرم و پرشور میگفت: سلام. اهل مطالعه هستید؟ و بعد بی آنکه از شنیدن جوابهای منفی و تشکر آدمهای بیگانه با کتاب ناامید شود، جمله صمیمانهاش را با همان لحن و امید تحویل دیگری میداد. این تصویر کوچکی از روزگار ماست. روزهایی که کتاب در آن خریداری ندارد. کتاب انگار غریبهایست که از چشم مردم و نگاه مسئولین دور افتاده. در هفته کتاب و کتابخوانی به بهانه پیدا کردن دریچهای نو برای نگاه کردن به کتاب، با سید محمد حسینی مروج کتابخوانی و مربی مهارتهای مطالعه و یادگیری گفتگو کردیم:
دانشجو: با این سوال گفتگو را آغازکنیم که سالهاست در هفته کتاب و کتابخوانی یا به مناسبتهای مختلف کارهای متعددی برای ترویج کتابخوانی انجام میشود، اما خیلی وقتها اثرگذاری قابل قبولی ندارند، فکر میکنید چرا از این قبیل کارها نتیجه مطلوبی نگرفتهایم؟
فکر میکنم این نتیجه نگرفتنها به این دلیل است که هفته کتابخوانی در یک فضای دولتی و با عبارات انتزاعی برگزار میشود. کتابخوانی فضای پویا و قشنگی دارد، اما امروز سکان کتابخوانی به دست افرادی است که در دانشگاه بزرگ شدهاند. کتابهای دانشگاهی جزو سرانه مطالعه کشور نیست بلکه به فضای علمی کشور کمک میکند. ما در فضای علمی موفق بودیم و در جهان حرف برای گفتن داریم. دانشجویان نخبهای داریم، درس میخوانند و اپلای میگیرند. این خیلی خوب است. اما در حوزه کتابخوانی چرا نمیرسیم به سطوح مطلوب در دنیا؟ برای اینکه حوزه کتابخوانی را هم به دانشگاهیان سپردیم. کتابخوانی در سطح عام جامعه باید شکل بگیرد نه در سطح نخبگان. ترویج کتابخوانی یک کار نخبگانی نیست. کتابخوانی هم باید مثل غذا باشد. کتاب باید در روز سه وعده غذای روح باشد. در سبد خرید باشد، جزو کارهای روزانه باشد. کتابخانه را باز کنیم و چیزی بخوانیم. این طوری با کتاب زندگی کنیم. اما چه حیف است که به کتاب اینطور نگاه نمیشود. نگاهها به کتاب طوری است که انگار هر کس کتاب دست میگیرد، آدم فرهیختهای است که میخواند و میداند، ولی بقیه فقط باید به کارهایشان برسند. یک خانم خانه دار فقط باید به خانه و زندگی برسد، کتابخانه نمیرود. کسی که مدیر است یا دانشجوست معمولا میگوید وقت ندارم کتاب بخوانم. کتاب خواندن کاری مختص اوقات فراغت و مسافرت شده، چون افراد وقتی که زمان اضافهای پیدا کنند، کتاب میخوانند. مردم معمولا درس را اولویت میگذارند،ای کاش کتاب خواندن هم این طور باشد و یک زمان اختصاصی برای مطالعه داشته باشیم. بگوییم بگذار کتاب بخوانم، روحم گرسنه شد!
مشکل دیگر این است که به کتابخوانی نگاه دانشگاهی میشود. مثلا کتاب را باید بخوانیم، یاد بگیریم و تا آخرش هم بخوانیم. در حالی که کتاب غیر درسی اصلا این طوری نیست. کتاب غیر درسی را میتوانی وسطش را بخوانی، چهار صفحه را بخوانی و کنار بگذاری. میتوانی اصلا حفظ نشوی، فقط بخوانی و زندگی کنی. ما میخوانیم که زندگی کنیم، نمیخوانیم که بدانیم. هدفمان خواندن نیست، هدف ما زیست است. در لحظه با کتاب میخواهیم زندگی کنیم.
با وجود این آسیبها، به عنوان فردی که در حوزه کتاب و کتابخوانی فعالیت حرفهای دارید، چه ایدههای تازهای برای ترویج کتابخوانی دارید؟
به مضمونی از یکی از توصیههای رهبر انقلاب اشاره کنم که میفرمایند برای فرهنگ سازی کتابخوانی در کشور باید سه کار انجام دهیم؛ تولید را افزایش دهیم، ترویج را افزایش بدهیم و نقد را بالا ببریم.
در واقع یک قسمت مربوط به ناشران میشود که تولید کتاب باید بالا برود. البته ما در کشور ناشر کم نداریم. علت اینکه ناشران کمتر چاپ میکنند این است که کتاب فروش نمیرود.
یک فضا نقد است که برعهده رسانه ها، نویسندگان و اهالی ادبیات است که کتاب نقد میکنند. نقد کتاب باید طوری رایج بشود که یک نویسنده این تصور را داشته باشد که ممکن است کتاب من نقد بشود و فروش نرود. این باعث میشود که کتاب غنی تحویل جامعه بدهد و وضع فعلی پیش نیاید که تعداد زیادی کتاب زرد داریم که افراد صرفا برای برندسازی شخصی خودشان مینویسند. کتابهایی که صرفا چیزی شبیه کارت ویزیت هستند وعملا در آنها محتوای نابی نمیبینید. کتاب باید آزادانه نقد شود. مثلا نقد کتاب هم در انتها چاپ شود. خواننده کتاب را بخرد مطالعه کند و انتهایش هم نقد کتاب را بخواند.
اما در بخش ترویج مهمترین کارمان این است که کتابهایی را میخوانیم مزهاش را به دیگران بچشانیم. مرورنویسی را معرفی کنیم. نوشتن مرور کتاب در کشور ما کمرنگ است. در حالی که در کشورهایی که سرانه مطالعه شان بالاست، مجلههای مرور کتاب چاپ میشوند. مرور کتاب به این معنا که این کتاب در مورد چیست، برای چه افرادی مناسب است و چه میزان خوب است.
آدمها با مرورنویسی به کتاب دسترسی پیدا میکنند. طبق تجربه کاری در این چند سال فهمیدهام آدمها به کتابهای خوب دسترسی ندارند. کتابهایی که میشناسند صرفا کتابهایی است که در گیشه پرفروش مغازههاست. به دلیل این که کتابها زیاد چاپ شده، حمایتی بوده و روی میز پرفروشها جا گرفته. مثلا امروز اگر بروید و از عابران در یک خیابان بپرسید چند داستان خوب نام ببرند، قطعا کتابهایی را نام میبرند که در گیشههای کتاب فروشی در قسمت پرفروش هاست. اما اینها همه کتابها نیستند، میلیونها کتاب در کشورمان داریم.
این خیلی مهم است که مردم اولا به کتابها دسترسی داشته باشند. دوم این که بدانند مشکل شان چیست و چه کتابی باید بخوانند. این نیاز به نشستهای کتابخوانی دارد. نیاز دارد آدمهایی که کتاب میخوانند تجربه شان را از کتابها به دیگران بگویند و وقتی این اتفاق بیفتد ما به راحتی کتابها میرسیم. نویسنده راحت به مردم خودش را میرساند. فروش ناشر بیشتر میشود. همه چیز حل میشود. تسهیلگری به نام مرورنویس میتواند ارتباط مثلث ناشر، نویسنده و خواننده را برقرار کند. پیشرفته ترش میشود بوک بلاگر. کسی که علاوه بر این، عکاسی میکند. ویدئو میگیرد و در مورد کتابی صحبت میکند. بوکبلاگر فقط نویسنده نیست، مهارتهای دیگری از جمله مهارت رسانهای دارد. این دو نفر نقش خیلی مهمی دارند در افزایش سرانه مطالعه، در فروش ناشر و رسیدن کتاب به آدمهایی که به کتابخوانی نیاز دارند.
اما نکته مهم اینجاست که کتاب خوانها باید این معرفی را داشته باشند. یک کتابخوان کتاب زرد معرفی نمیکند. کتابهای خوب و نویسندههایی که قلمهای فوقالعاده دارند را کسی میشناسد که کتاب میخواند. کتابخوانها کتابهای خاص دیگری را خواندهاند که شما فقط میتوانید آنها در زیرزمین نمور یک کتابفروشی در خیابان انقلاب پیدا کنید. حالا این کتابخوان میتواند مرور بنویسد، بوک بلاگری کند و اینها ارایه دهد.
برای ترویج کتابخوانی و دور شدن از کارهای کلیشهای پیشنهادات دیگری هم دارید؟
سخنرانی و نشستهای معرفی کتاب هم مهم هستند. مثلا به سبک منصوره مصطفی زاده یا مجتبی شکوری. کسانی که در رسانه صحبت میکنند و از کتابها و کتاب خواندن میگویند. با دانش تخصصی و فن بیان خوب توانستند مردم را به سمت خودشان جذب کنند. این نشستها و برنامهها جایش خالی است و خیلی کم میبینیم که برگزار بشوند. کسانی که مروج کتاب باشند و مخاطبان آنها را بشناسند، دو سه اسم بیشتر نیستند. این موضوع هم جایش خالی است. معمولا در برنامههای تلوزیونی اگر بخواند کتابی را معرفی کنند قسمتی از کتاب را میخوانند در حالی که برای معرفی کتاب باید مثل زنبور شهدی از این کتاب بچشی و بعد طعم شیرین کتاب را به مخاطب بچشانی. با این کار کسانی که اهل خواندن نیستند از محتوای کتاب سردرمیآورند، وقتی خواستند برای کسی هدیه بخرند میدانند باید سراغ چه کتابی بروند.
موضوع دیگر این است که ما کاربرد کتاب خوانی را نشان ندادیم. این هم برمیگردد به همان ذات دانشگاهی که در کشور ما حاکم است. مثلا من به جای اینکه یک مشاوره کارآفرینی پرهزینه بگیرم، هرشب نیم ساعت خاطرات صاحب یکی از برندهای مشهور را میخوانم است. مثل این است که هر شب یک جلسه مشاوره با این آدم میگذارم. جلسهای که شاید لازم باشد به خاطرش ساعتی یک میلیون هزینه کنم، اما به راحتی با کتاب به دست آمده.
من اعتقاد دارم که خدا خیلی اوقات از طریق کتابها با ما حرف میزند. زمانی ممکن است مشکلی داشته باشی و با یک کتاب حل میشود. وسط یک داستان ایدهای به شما میرسد که آن ایده مشکل شما را حل میکند. این خیلی فوق العاده است. ما کمتر چنین نگاهی داریم که کتاب یکی از وسایل خداوند بر زمین است برای کمک به ما در جهت آنچه میخواهیم باشیم. ما با کتاب خواندن میتوانیم رهبرانی موثر باشیم. ارزش خودمان را بالا ببریم. به خاطر اینکه شما کتابخوان هستید و با خواندن توانستید خودتان را بسازید و روی آدمها تاثیر مثبت بگذارید، رفتارتان حرفهای میشود، تجربه بیشتری دارید ادمهای بیشتری در کتابها دیدهاید، سعی کردید بهترینها باشید، عادات بد را کنار بگذارید و به انسانی ارزشمند رسیدید.
به نظر شما نهادهای فرهنگی متعددی که در کشور داریم چه طور باید به فضای ترویج کتابخوانی ورود کنند که شاهد کارهای کلیشهای و تکراری نباشیم؟
ارگانهای دولتی بیشتر باید از فضای رسانهای و حمایتی استفاده کنند. تخفیفهایی که برای کتابخوانی میگذارند تشویق است، اما این تخفیف افراد را کتابخوان نمیکند، تخفیف فقط آدمهای کتابخوان را به کتاب فروشی میبرد. نمایشگاه کتاب از جهت سود ناشر خوب است، اما شما به فکر مردم هم بودید یا نه؟ کتاب نخوانها را کتاب خوان کردید؟ برای نسل نوجوان و کودک و نسل آینده کشور چه کردید؟ کسی که کتابخوان نشد زندگیش جور دیگری جلو میرود. اگر روی کودک و نوجوان سرمایه گذاری کنید که از اول با کتاب دوست شوند، بدون اینکه انرژی دیگری برایش صرف کنید کتاب خوان تحویل جامعه میدهید.
تخفیف و یارانه خوب است، اما به نظرم باید همیشگی و دائمی باشد. مثلا به هرکس با کد ملی برای خرید کتاب یارانه تعلق بگیرد. نکته مهمتر این است که دولت باید برای کتاب خوان شدن کتابنخوانها برنامه بگذارد. کارهایی مثل مسابقه کتابخوانی بی فایده است، چون در درجه اول کتاب را به زور ارائه میدهند و شاید کسی دوست نداشته باشد، شاید فقط برای جبهه فکری خاصی در کشور مسابقه میگذارند. در حالی که کتاب خوانی باید آزاد باشد و در درجه دوم، این مسابقهها هم افرادی را جذب میکنند که خودشان اهل مطالعه هستند.
کار دیگری که باید دولت انجام دهد این است که آموزش کتاب خوانی را نهادینه کند. از طریق رسانه و حمایتهایی که صورت میگیرد، از طریق فضایی که در ارگانهای آموزشی مثل وزارت علوم دارد. مثلا این موضوع در منابع درسی بیاید. همان طور که یک واحد تربیت بدنی داریم، یک واحد کتابخوانی داشته باشیم و دانشجوها کتابخواندن را برای زندگی شان یاد بگیرند. به نظرم اتفاق فوقالعادهای صورت میگیرد به شرط اینکه آموزشش با اساتید دانشگاه نباشد. افرادی باشند که رزومه کتابخوانی دارند، کتاب میخوانند و درگیر فضای دانشگاهی نیستند. مشابه استاد تربیت بدنی در دانشگاه؛ کسی که حوزه کتاب خواندن را بلد است، نویسنده است یا اینکه آموزش کتابخوانی میدهد. امتحان و درس نباشد، تسهیل گری باشد. در مدارس هم همین اتفاق میتواند شکل بگیرد که به نظرم نقش خیلی مهمی دارد.
اتفاق دیگری که میتواند موثر باشد این است که رسانهها، که طبیعتا باید همیشه در خدمت فرهنگ باشند، در خدمت مروجان کتاب باشند، به صورت سخنرانی و مرورنویسی و بوک بلاگری کتبی یا ویدئویی. از طرفی برنامههای آموزشی برای حوزه کتاب و ساخت فیلم و سریال قطعا تاثیرگذار است.
اولویت با اموزش است و اگر دولت خوب عمل کند مردم خودشان میتوانند در بحث مرورنویسی آتش به اختیار حرکت کنند و هر کتابخوان این کار را انجام بدهد.
پیشنهادم دیگرم این است که روی کودک و نوجوان سرمایه گذاری کنیم که تازه وارد فضای کتابخوانی شدهاند تا بتوانند با کتاب انس بگیرند. حتی قیچی کردن کتاب میتواند کودک را با کتاب مانوس کند! چه برسد به اینکه برایش کتاب و قصه بخوانید و سوالش را با کتاب پاسخ بدهید.
اگر هر کدام از ما بعد از خواندن این گفتگو فکر کنیم که چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم؛ مرورنویسی کنیم، روی کودک و نوجوان کار کنیم، کتاب بخریم و کارهایی از این دست، حتما اتفاقات خوبی در حوزه کتابخوانی خواهد افتاد.