به مناسبت سالروز وحدت حوزه و دانشگاه، ميزگرد دانشجويي با حضور چهار نفر از دانشجويان فعال علوم انساني در «خبرگزاري دانشجو» برگزار شد.
به گزارش خبرنگار علمي «خبرگزاري دانشجو»، به مناسبت سالروز وحدت حوزه و دانشگاه ميزگرد دانشجويي با اين موضوع و با حضور سيد حسين شهرستاني، فارغ التحصيل رشته جامعه شناسي از دانشگاه تهران و دانشجوي كارشناسي ارشد فلسفه علوم اجتماعي دانشگاه باقرالعلوم؛ علي اسماعيل زاده، طلبه مدرسه عالي شهيد مطهري؛ ريحانه سادات رئيس الساداتي، كارشناس ارشد علوم حديث و دانشجوي كارشناسي ارشد جامعه شناسي دانشگاه الزهرا و معصومه كاوند، فارغ التحصيل سطح 2 حوزه در خبرگزاري دانشجو برگزار شد كه در آن، هر يك از اين فعالان دانشجويي به ارائه بحث هاي خود در حوزه موردنظر پرداختند.
در زير متن كامل اين ميزگرد ارائه مي شود:
خبرگزاري دانشجو - در خصوص وحدت حوزه و دانشگاه، ما با دو نهاد روبرو هستیم که زیرسیستمهای مختلفی مثل دانشجو و طلبه در آن وجود دارد، هر کدام از این دو نهاد و اجزای آن چه وظایفی برای رسیدن به مطلوب امر بر عهده دارند؟
شهرستانی: مسئله وحدت حوزه و دانشگاه، در واقع مسئله دو صنف اجتماعی که در دو سنگر هستند و حالا باید کاری کنیم که آنها تعامل کنند، نیست، بلكه مسئله اصلی، مسئله دو نوع نظام و مرجعیت علم و دانش است كه تفاوت در این دو نگاه بسیار بالاست و همه آن به تفاوت علم مدرن و علم دینی برمی گردد؛ به اين ترتيب مسئله وحدت به نسبت علم مدرن که مبنای تاسیس دانشگاه است و علم دینی که در حوزه تدریس می شود، مربوط است و تا این نسبت درست نشود هیچ اتفاق خاصی در زمینه وحدت نیفتاده است.
وحدت حوزه و دانشگاه را به دو صورت می توان تعریف کرد: 1- بهترین کاری که در این فضا انجام می شود، همین وحدت ساختاری و تشکیل دانشگاه های دو زیست است. 2- وحدت را تعامل و در کنار هم قرار دادن حوزویان و دانشگاهیان تفسیر می کنند که به صورت تدریس دروس عمومی و معارف اسلامی در دانشگاه هاست.
با این دو تعریف، مسئله هنوز حل نشده است؛ در حالی که چالش اصلی و مبنایی، «ساختار نظام دانشی است که در هر یک از این نهادها جریان دارد»، ساختار نظام دانشی و عقلانی حوزه با ساختار دانش مدرن در دانشگاه حداقل مباین هستند، لذا این دو ساختار در شرایط فعلی نه تنها نمی توانند وحدت ايجاد نمايند، حتی ترکیب صوری هم نمی توانند پیدا کنند.
اگر چالش این دو ساختار نظام دانش که به دو نوع نظام معرفتی وابسته هستند، حل نشود، مسئله وحدت حوزه و دانشگاه حل نخواهد شد؛ چرا که انسان ایده آلی که از دانشگاه بیرون می آید یک روشنفکر است که یک نوع نسبت با جامعه دارد و ایده آلی که از حوزه بیرون می آید مثلا یک خطیب است که نسبت دیگری با جامعه برقرار میکند، بنابراين تا این مسائل اساسی حل نشود، مسئله همچنان باقی است.
اسماعیلزاده: در اتحاد حوزه و دانشگاه، می توان دو نوع تقسیم بندی کرد؛ یکی وحدت اتحادی و دیگری وحدت انضمامی. وحدت انضمامی یعنی 20 – 30 واحد معارف را در روان شناسی بگنجانیم؛ در صورتی که کسی که روان شناسی، معماری و غيره می خواند، محتوایی به غیر از مبانی اسلامی می خواند که فقط 30 واحد اسلامی در آن گنجانده شده است.
نتیجه وحدت انضمامی سروش می شود، او در ظاهر مومن، نماز شب خوان و روزه گیر است و تمام تفکرات اسلام را می داند، ولی در مقام فکر و تولید علم چون خوراکش چیز دیگری بوده که با مبانی در تعارض است، موجودی لیبرال می شود که نماز هم می خواند. نتیجه این وحدت موجودی می شود که تعارض درونی دارد.
به نظر من وحدت اتحادی است؛ یعنی اگر روان شناسی ارائه می شود باید روان شناسی اسلامی باشد نه صرف چند واحد معارف و دروس اسلامی؛ دانشجوی روان شناس باید مبانی اسلامی را بداند و بتواند روان شناسی جامعه اسلامی را پی ریزی کند و این وظیفه حوزه است و حوزه هم متاسفانه هیج قدمی در این مسیر برنداشته است؛ مثلا اگر ما بخواهیم بحث نظام سازی را بگوییم، حضرت امام در ابتدا «حکومت اسلامی» گفتند که بعد به «جمهوری اسلامی» تبدیل شد یعنی ما قالب جمهوریت را از بیرون گرفتیم و معارف اسلامی را درون آن ریختیم؛ سپس این جمهوری که شاکله اش از غرب گرفته شد شروع به تغییر کرد و مدل کنونی بدست آمد.
الان مشکل جدی که وجود دارد، این است که هم مفاهیم و هم ساختار از غرب گرفته شده و وارد جامعه اسلامی می شود. در جامعه اگر یک خانواه ای به روان پزشک مراجعه کند، چنین نظر می دهد که زن و شوهر برای یک مدت از یکدیگر جدا شوند، در صورتی که ما در اسلام چیزی به این معنا که مرد در یک منزل و زن در منزل دیگر باشد، نداریم و همین باعث ایجاد تعارض در جامعه می شود. پس حوزه یا باید به کمک صاحبنظران در دانشگاه، آنچه مورد نیاز جامعه است را وارد آن كند و ساختار را تغییر دهد یا خودش نظام سازی کند و از داخل آن نظام، مدل مدنظر اسلام را تحویل جامعه دهد.
رئیس الساداتی: من با واژه حوزه و دانشگاه مشکل دارم. اگر ساختار را حوزه بدهد و دانشگاه تبعیت کند یا برعکس؛ اینها مسئله را حل نمی کند. دانشگاه و حوزه دو ساختار متفاوت هستند که یکی به سنت وابسته است (حوزه) و دیگری تمایل به غربی شدن دارد (دانشگاه). وحدت حوزه و دانشگاه در دو سطح تعریف می شود؛ اگر در سطح کل دانشگاه و کل حوزه نگاه کنیم، وحدت باید در هدف باشد و هدف اصلی باید تأمین نرم افزار برای حکومتی که می خواهد دین و دنیای مردم را تأمین كند، باشد.
در سطح بعدی وحدت، علوم انسانی در کنار حوزه مسئله اخص است. اینجا واقعا وحدت حوزه و دانشگاه را می طلبد. در حوزه علوم فنی نمی دانم این مسئله چقدر لازم است، اما علوم انسانی باید از حوزه تغذیه شود، ولی حوزه ما پویا نشده است و نمی تواند برای حاکمیت اسلامی کار کند. یعنی فقط نظریه ولایت فقیهی که امام مطرح کردند همان بوده است؛ کار وسیع دیگر نداشتیم و برای همین، حاکمیت اسلامی دانشگاه مدام داشت از غربی ها می آموخت و نظرات آنها را وارد می کرد، ولی حوزه فقط از موقعیت و هویت خود در مواجهه با دانشگاه دفاع می نمود.
نیازی که الان در وحدت دین و علوم انسانی دیده می شود، این است که حوزه از حالت سنتی و از فقه صاحب جواهر بیرون آید و وارد پویایی عظیم اجتماعی شود؛ چرا که فقه عموما روی مسائل فردی تمرکز کرده و مسائل اجتماعی ابتر مانده است، البته کارهایی شده مانند ايجاد پژوهشکده های مختلف، ولی یک انقلاب در حوزه را می طلبد.
وقتی دانشگاه آمد، حوزه به جای اینکه حرف نو و تولیدی بزند شروع کرد به دفاع از خودش و در فاز دفاع هم ابتدا التقاطی فکر کرد؛ یک سری از طلاب نظریات علوم انسانی را شنیدند و گفتند اسلام هم همین را می گوید؛ این حرف حالت التقاطی و تدافعی دارد؛ از طرف دیگر افراد مذهبی که وارد دانشگاه شدند و می خواستند کار اسلامی کنند، یک نظریه غربی را گرفتند و هر چه از اسلام می شد به آن پیوند زدند. آسیب اصلی این است که ما در وحدت التقاطی پیش رفته ایم.
کاوند: من با اين وحدت موافق نيستم كه حوزه بايد در جايگاه خودش باشد و دانشگاه هم همين طور، آنچه كه مهم است هدف مشترك اين دو است؛ اين دو نهاد مثل دو بال هستند كه به يك هدف مي رسند هر قسمت وظيفه خودش را بايد خوب انجام دهد، حوزه هاي ما ضعف دارد، تمركز طلبهها بيشتر روي فقه است، درسهاي بروزي ندارند، اگر مطالعات جانبي نداشته باشند در پاسخ به شبهات ناكام مي مانند، اما چرا دانشگاه در دعوت از طلاب براي هم انديشي كم كار كرده است.
گاهي دانشگاه هم نمي خواهد در اين مسير پيش برود من به حال دانشجوياني كه وارد دانشگاه مي شوند، اما با عقايد متفاوت فارغ التحصيل مي شوند، تاسف مي خورم، وحدت حتي در علوم طبيعي نيز بايد باشد. البته فقط نبايد در مورد علوم انساني تمركز كرد، اينكه دانشمندي در علوم طبيعي نگاه ديني هم داشته باشد، بسيار حائز اهميت است.
خبرگزاري دانشجو: الان فضا برای رسیدن به وحدت باید چه طور پیش برود؟ ارزيابي شما از روند موجود چيست؟
شهرستاني: مشکل جدیتر از این حرفاست. ساختار دانشگاه چه طور شکل گرفت؟ در ایران رضاخان در پروژه حذف روحانیت دانشگاه را تاسیس کرد. در غرب هم دانشگاه بر روی خرابه های مدارس دینی نهاده شد، مثل آکسفورد. دانش مدرن هم در تقابل و نسیان دانش قبلی شکل گرفت. تقسیم بندی علوم جدید و قدیم هم به همین معناست. ساختار علم دینی با ساختار علم مدرن دو ساختار ناهمساز هستند و این دو علم هر کدام یک نظام بازتولید دارند. نظام بازتولید دانش مدرن دانشگاه شد و نظام بازتولید دانش سنتی حوزه، و به تبع آن نظام دانش هاي اين دو با هم دچار تعارض شدند كه تا زمانی که این دو سر تیز دارند، اين مشكل حل نمی شود.
ابتدا باید اعتقاد پیدا کرد این دو دانش با هم ناسازگار هستند، بخصوص در علوم انسانی که مسئله با حذف و اضافه حل نمی شود. منطق این دانش اصلا چیست؟ جامعه شناسی برای چه آمده است؟ کنت گفت، سیاست های اجتماعی كه کشیش ها برای ما تعیین کردند، کافی است و از این به بعد علم مدرن باید سیاست ها را تعیین کند، بنابراين علوم انسانی مدرن به عنوان جایگزین دین مطرح شد.
الان مسئله وحدت، مسئله دو صنف نیست، این دو با هم، همزبانی ندارند. از مشکلات اساسی حوزه ما فقه محوری است؛ فقه اصطلاحی، فقه اصغر و فقه به احکام است. مسئله دانشگاه ما امروز احکام نیست.
مسائل کلامی، فلسفه و اصول اعتقادی در دانشگاه مسئله و مهم است که در حوزه های ما الان این دروس به عنوان فوق برنامه مطرح می شود. ما شدیداً به کلام و تفسیر نیازمندیم و در بعضی جاها دانشگاه در این دروس از حوزه جلوتر است، بنابراين حوزه های علمیه تخصص پرور نیست.
از طرف دیگر ساختار دانشگاه غیر بومی است. این مسئله وحدت با ظهور آدم هایی که روی مسائل بنیادی فکر كرده و افق جدیدی را در معرفت شناسی باز مي کنند، حل می شود. من معتقدم این آدم ها نمی توانند محصول هر کدام از این نهادها به طور خالص باشند، بلکه محصول کار خودشان هستند و با مسائل روبرو شده اند.
اسماعيل زاده: مشكلي كه وجود دارد اين است كه اگر در زمينه وحدت اتحادي گفته شود كه دانشگاه كار خود را بكند و حوزه هم مشغول فعاليت خود باشد، اتحادي صورت نمي گيرد و اين دو با هم حركت نمي كنند؛ به طور مثال در مورد روان شناسي بايد گفت كه طبق تفكر غرب طرح ريزي شده است و ما امروز فقط ترجمه مي كنيم، در حالي كه بايد معارف خودمان را نيز وارد كنيم و بعد در جلسات هم انديشي حوزه و دانشگاه اين مسائل جمع بندي شود؛ به اين ترتيب اگر قرار است كتابي تاليف شود بايد اين مسائل مدنظر قرار گيرد.
كاوند: به نظر من وحدت به آن معناست كه نبايد هر كدام از نهادهاي حوزه و دانشگاه به يك سمت بروند، بلكه اين دو بال بايد به هم كمك كنند. به نظر من نيازي نيست كه دانشگاه و حوزه، علوم تخصصي يكديگر را بخوانند. همان طور كه در مورد دروس علوم انساني صحبت مي كنيم، من اعتقاد دارم كه در مورد دروس حوزه هم بايد تحول صورت بگيرد.
خبرگزاري دانشجو: آیا هر کدام از این نهادها بايد درون خود اصلاح شود یا باید ساختاری مجزا این مهم را بر عهده داشته باشد؟
شهرستاني: در حوزه احکام تکلیف ما تقریبا مشخص است، اما در حوزه اعتقادت و اخلاق پرداخته نشده است. الان مسئله علوم انسانی و علوم جدید مسئله حوزه نیست. زمانی آقای جوادی آملی می گفتند ما با نهج البلاغه انقلاب کردیم، ولی می خواهیم با احکام و توضیح المسائل کشور را اداره کنیم و این نشدنی است. نهج البلاغه الان چه جایگاهی در حوزه های ما دارد.
ما در حوزه های مختلف نیاز به اجتهاد داریم، امروز اجتهاد فقط در احکام نیست. ما به اجتهاد در اصول و اعتقادات نیازمندیم. یکی از اتفاقاتی که باید بیفتد، ساختاری است، نسل فعلی خیلی ظرفیت تحول را ندارد و اجازه تحول را نمی دهد که رهبری هم از آن دلخور هستند.
مسئله دیگر نظام ارزش گذاری است. در حال حاضر سیستم حوزه به این شکل است كه «اگر می خواهی ارتقا پیدا کنی باید به فقه سوق پیدا کنی.» در مدارس مثلا چون ریاضی فیزیک ارزش اولی دارد همه استعدادها به آن سمت می رود. در حوزه ها هم باید این نظام ارزش گذاری تغییر کند. باید به اصول گرایش باشد نه فروع. فقه احکام فقه اصغر است و اصول اکبر. در حوزه کسی که تفسیر می کند باید ارزش بالایی داشته باشد، الان کسی که در حوزه مکاسب درس می دهد ارزش بالاتري از اصول دارد.
ما نیاز به آدم هایی داریم که فضای هر دو طرف را درک کرده باشند. تحولات تمدنی تحولات تدریجی است. الان نه دیر شده است نه ما از ماجرا عقبیم. علم جدید با بخشنامه های ما بیرون نمی آید، با برنامه ریزی بیرون نمی آید. معلوم نیست که چه چیزی می شود که در عصر صفویه ملاصدرا ظهور می کند. ما فقط می توانیم کمک کننده باشیم. دست کسی نیست و بايد اتفاق تمدنی رخ دهد. لازم است بنیانگذاران زیاد باشند. اگر راه جدید پیدا شود ما نیاز به صد تا صدرا نداریم. علامه طباطبایی می آید و بعد شاگردش می شود مطهری، بعد آقای جوادی آملی و بعد شاگردان ایشان. این کار خیلی به نقشه جامع علمی و مسئولان مربوط نمی شود.
مثلا انقلاب اسلامی حرکتی بود که یک دفعه اتفاق افتاد. خیلی طراحی نشده بود. نباید به اقدامات ساختاری خیلی دل بست. جوشش ها و حرکت ها باید درون ساختار باشد. هر چه ساختارگراتر باشیم از آن اتفاق دورتر می شویم. الان نظام ارتقا و بروکراسي دانشگاه را خفه کرده است.
رئيس الساداتي: وحدت در هدف کل ساختار دانشگاه را در بر می گیرد. اما علوم انسانی مثل بچه معلول پرورشگاهی می ماند که بینی اش را عمل می کنند و بیماری اصلی در اینجا وجود دارد.
درست است که ما باید دنبال امثال شهید مطهری باشیم، اما در حال حاضر تولید انبوه از آن را لازم داریم. در نگاه کلان هم در حوزه و هم در دانشگاه تعصب وجود دارد. تعصب به غرب باعث بیچارگی دانشگاه شده است. من پیشنهادم این است که دانشجویان در کنار دانشگاه حوزه را هم بخوانند.
درخواست ما از حوزه این است که برای ما تولید علم داشته باشد و این با حضور افراد روحانی در دانشگاه حل نمی شود، باید منابع اسلامی ما با یک نگاه جدید مواجه شوند. ما هنوز یک کتابی که در آن احادیث مطلق و صحیح جمع شده باشد، نداریم. تولید در حوزه بسیار کم است، بنابراين تا دانشگاه تغذیه اسلامی نشود، نمی توان از آن انتظار تولید داشت.
اسماعيل زاده: اين واقعيت درست است كه مسائل ما پاسخگوي تمام نيازهاي بروز نيست، در زمينه صنعتي، پاركهاي فناوري وجود دارد كه دانشگاهها مسابقات علمي و فعاليتهاي جانبي را در آن برگزار مي كنند، اگر در زمينه مسائل اسلامي و انساني، استادان را در كرسيهاي آزادانديشي دور هم جمع بكنيم بسيار راهگشاست.
حوزه بايد اصول مباني را بازتوليد كند، اما دانشگاه هم بايد متعهد اسلام باشد. بحث مرجعيت واقعاً نقش پررنگي در حوزه دارد، در حوزهها حرف اول و آخر سيستم آموزشي نيست، بلكه اين حرف رئيس اين حوزه و مرجع است و ما بايد از مجتهدپروري دور شويم و بايد روحاني متخصص زياد داشته باشيم؛ اين مطلوب ماست.
بايد در مقاطعي از تحصيلات حوزه تخصصهاي جامعه شناسي، روان شناسي و تفسير مطرح شود، درست است كه مراجع بايد جامعه اسلامي را پوشش دهند، اما اين نياز امروز ما نيست.
كاوند: به نظر من هم برنامه ريزي لازم است و هم بايد از درون خود حوزه جوشش اتفاق بيفتد. درست مثل انقلاب اسلامي كه هم يك فكر قبلي داشت و هم خواسته خود مردم شد.
خبرگزاري دانشجو: یکی از آسیب ها این است که حوزه پویایی دانشگاه را ندارد؟ راهکار چیست؟ اگر بايد براي رسيدن به مطلوب، تفكري صورت گيرد چگونه بايد باشد؟
شهرستاني: همه بحث وحدت حوزه و دانشگاه وابسته به تفکر است. اگر تفکر نباشد ساختار به درد نمی خورد. محتوا در عقل آدم ها شکل می گیرد نه در ساختار. ساختارهای فعلی نه در دانشگاه و نه در حوزه آدم متفکر تربیت نمی کنند. اصلا دانشگاه متفکرپرور نیست. الان کیفیت فدای کمیت می شود. دانشگاه حقوق بگیر تربیت می کند. الان آزمون دکتری هم تستی شده است. مقاله ISI ملاک ارزیابی کمی، و پوچ است. ما با استاداني مواجه شده ایم که در حد دانشجوی لیسانس تفکر منطقی روزمره ندارند، ولی این هفت خوان را رد کرده اند. اگر عقل و تفکر ملاک بود که این آدم ها این مراحل را رد نمی کردند.
در حوزه هم تفکر خلاق کم است. پویایی که در دانشگاه است مربوط به متن دانشگاه نیست، بلکه در حاشیه آن است. دانشجویان الان فعالیت های فرادانشگاهی دارند که خوب است و متعلق به متن دانشگاه نیست. البته حوزه زمینه های بهتری دارد. اما حوزه ها هم تفکرپرور نیستند. تفکر با ارزیابی و ساختار کمی شکل نمی گیرد. من مشکل اصلی را قلم چی و گاج و جوکار می دانم؛ البته اینها معلول قضیه هستند. نظام تولید انبوه دانشجو و دانشگاه و ارزیابی کمی مشکل است.
علم امروز در دانشگاه فقط برای پرستیژ اجتماعی و افزایش حقوق است. کسی دنبال تولید معرفت نیست کسی برای خود مسئله ندارد. ما باید انگیزه ها را اصلاح کنیم. باید درد داشته باشیم. تا وقتی همه دنبال مدرک باشند، حتی این همایش های علوم انسانی هم مسئله را حل نمی کند و فقط پرستیژها را بالا می برد.
حوزه های ما از مسئله دور هستند. طلبه های ما با مسئله مواجه نشده اند. باید آدم ها دنبال مسئله باشند نه دنبال پرستیژ و مدرک. ساختار سنتی حوزه ما، نه ساختار مخدوش الان، خیلی خوب است. خیلی کیفی است و با علمی که باید در آن تولید شود، سنخیت دارد. در دانشگاه علم فقط برای درآمدزایی است. بر اساس تفکر، علم جدید شکل می گیرد و بر اساس علم جدید، آدم ها، و بعد مرحله ساختارسازی است. مواجهه با مسئله برای علم ضروری است. انقلاب اسلامی رخ داده و مسئله کم نیست. ما باید دنبال مسئله باشیم نه پرستیژ.
رئيس الساداتي: من با کرسی های آزاداندیشی موافق هستم، اما بین حوزه و دانشگاه باید زبان مشترک وجود داشته باشد، زبان یکدیگر را الان نمی فهمند. اما اسلام مظلوم است و حوزوی های ما باید برای رفع این مظلومیت زبان دانشگاه را یاد بگیرند و با این زبان از اسلام دفاع کنند.
راهکار ديگر توسعه دانشگاه های دوزیست است. شاید آسیب هایی داشته باشد، اما بتدریج باید این آسیب ها رفع شود. اما همین نگاه کردن ها، از این مکان های دو زیست بر می خیزد. راهکار بعدی همپایی حوزه و دانشگاه دانشجویان است. این نسل وظیفه دارد به دلیل دورانی که در آن قرار گرفته، علوم دینی را در کنار دانشگاه بیاموزد. این احتمال دنبال کردن راه کسانی مثل شهید مطهری را بالا می برد.
دانشجویان نباید به خاطر مدرک و ارتقا، درگیر بروکراسی دانشگاه شوند. مطلوب این است که کل دانشگاه های کشور به سمت تطبیقی بروند، اما مراقب خطر التقاطی شدن باشند. تولید علم تعصب و غیرت دانشجوی بسیجی را می طلبد. ما باید منتظر اتفاقات تمدنی باشیم.
اسماعيل زاده: در حوزه غير از فقه، روي دروسي همچون فلسفه، حقوق و كلام نيز تاكيد ميشود و اين موضوعات با نيازهاي جامعه جلو آمده است، اما مثلاً در حوزه علوم انساني، حوزه بايد متخصص شود و اين اتفاق بايد در جلسات هم انديشي استادان صورت گيرد تا وحدت اتفاق بيفتد.
در بحث ساختار اينكه عدهاي اين دغدغه را داشته باشند كه مسائل جامعه را حل كنند، بسيار خوب است، اما اگر بخواهيم اين روال سريعتر صورت گيرد بايد استادان ما دغدغه معاش نداشته باشند. ما نياز به افراد متفكري داريم كه حداقلهاي زندگيشان تامين بشود تا بتوانند به مسائل بپردازند.
كاوند: بحث تقليد فكري نيز بسيار مهم است. چقدر به دانشجويان و طلابي كه از فكر خود استفاده ميكنند، ارزش دادهاند. بايد طلبه ياد بگيرد كه مستقل فكر كند. اينكه شهيد اول و ثاني چه گفته است، مهم است، اما خود طلبه نيز بايد فكر كند اين مسئله در دانشگاه وضع بهتري دارد، نكته ديگر اين است كه در حوزه به دليل سنگيني دروس، بيشتر زمان يك طلبه را مي گيرد و حتي فرصت فكر كردن هم ندارد و البته خيلي هم فكر او را تحويل نمي گيرند، اين مشكل در مدارس نيز به نوبه خود وجود دارد.
در مورد دانشگاههاي دو وجهي، به نظرم اين دانشگاهها خيلي سختگيرانه است و نمي توان دروس حوزه و دانشگاه را در كنار هم خواند. ما به يك انقلاب علمي و يك انقلاب فرهنگي هم در حوزه و هم در دانشگاه نياز داريم، هم حوزه و هم دانشگاه ابتدا بايد به فكر تغييرات در ساختار دروني خود باشند و بعد به همگرايي فكر كنند. يكي از علتهاي مدرك گرايي اين است كه براي رسيدن به مسائل مادي هر چه سريعتر بايد دوره تحصيلات تمام شود، اما اين ديد اقتصادي در حوزه بسيار كمرنگ است و استادان حوزه در اين مسئله بسيار دلسوزتر از دانشگاه هستند.