دبیرکل جمعیت حامیان آزادی قدس شریف گفت: اردشير جي نزد پدر هويدا كه كاتب وحي بهاييها بود رفت و از او خواست كسي را براي سلطنت ايران معرفي كند كه شجاع و دلير بوده و در ضمن شيعه نباشد، هويدا نيز رضاخان بهايي يهوديالاصل را به او معرفي كرد.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، در ادامه دومین جلسه از سلسله همايشهاي آموزشي «جريانشناسي تاريخ معاصر» با عنوان «جریان فراماسونری» به همت مؤسسه ولاي منتظر(عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی (ره) و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی، با حضور دکتر شمسالدین رحمانی، دبیرکل جمعیت حامیان آزادی قدس شریف در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد.
بحث دیگر، بحث اعتقادات است، فراماسونها میگویند ما به خدا اعتقاد داریم.
فراماسونری شالوده نوعدوستی، فیلسوفی و طلبترقی است
فراماسونری شالوده نوعدوستی، فیلسوفی و طلبترقی است؛ یعنی آدم باید فیلسوفانه و عاقلانه در مورد مسائل فکر کند و اهل اخلاق و نوعدوستی و انسانیت باشد.
انسانیت و آدمیتِ سعدی را فروغی ميخواست به اسم آدمیتِ اومانیسم فراماسونری معنی کند و همچنين طلب ترقی؛ ترقی هم همان چیزی است که ما الگوی آن را اكنون در آمریکا میبینیم.
فراماسونري بايد این سه خصیصه را داشته باشد؛ بخش اول اين که باید فلسفی فکر کند. تقریبا اولین موضوعی که در تمام فلسفهها بحث می شود، وجود و عدم خداست، آیا خدا وجود دارد یا ندارد؟
ادعاي فراماسونها اين است كه به خدا اعتقاد دارند
فراماسونها در این مورد بحث میکنند و آخر سر هم اگرچه همه آنها اعتقاد ندارند، ولی میگویند ما از نظر استدلالی رسیدیم به اینکه خدا وجود دارد، چون میدانند که بشر نسبتاً خدا را میخواهد، ما از رفتارهایشان میفهمیم که اعتقاد ندارند، اما میگویند که ما به خدا اعتقاد داریم.
بلافاصله بعد از خدا، از نبوت انبیاء میگویند که ما کاری با انبياء نداریم. در لژهای ما، یهودی، مسیحی، زرتشتی و مسلمان همه هستند. در انواع اقسام اینها بحث درمیگیرد؛ با هم دچار اختلاف میشوند و وحدت از دست میرود.
اما واقعیت قضیه این است که خدایی که پیغمبر نداشته باشد به درد نمیخورد، یک خدایی هست که از نظر فکری و فلسفی شما به بودن او اعتقاد داريد، اما این خدایی که هست ميخواهد من چه کار کنم؟
این چه کار کنم را انبیاء میگویند، انبیاء اول میگویند قولوا لا اله الا الله تفلحوا، اما این را خدا گفته است. این محرمات را انجام نده، این کارهای درست را انجام بده، اینطور زندگی کن تا خدا بپسندد.
اگر پیغمبری نباشد خدا به چه درد میخورد؟ اين خدا از نظر فلسفي از این هم بزرگتر باشد، ولي به دردی نمیخورد.
رأيگيري، راهكار فراماسونها در موارد اخلاقي است
در پاسخ به اين سوال كه در موارد اخلاقي و نوعدوستانه چه كاري بايد انجام دهيم فراماسونها میگویند که رﺃی میگیریم، اگر اکثریت گفتند نماز بخوانيم، میخوانیم.
یک فراماسون، اگر جایی برود که اکثریت نماز میخوانند، میایستد و نماز میخواند، بعد اگر به مجلسی برود که اکثریت مشروب میخورند، آنجا میایستد و مشروب میخورد.
این آدم را هر دو طرف دوست دارند. همه میگویند که او خیلی خوب است، بعد به این خوب بودن میگویند آزاداندیشی؛ یعنی خیلی باز فکر میکند.
ترقيطلبي يعني تنظيم زندگي براساس تكنولوژي
ترقیطلبی هم یعنی زندگی بر اساس تکنولوژی و علم مادی باشد؛ علمی که از نیوتون شروع شد.
در کتابی که ژاک شابوي فرانسوی نوشته و سال 1386 انتشارات امیرکبیر آن را به فارسي چاپ کرده آنجایی که ميخواهد حرف G را كه يكي از آرمهاي فراماسونري است توضیح دهد ميگوید شاید حرف G حرف اول God است، شاید یکی از حروف ابجد(الف - ب - جیم) و شاید هم گنوس یونانی Gravity یا G جاذبه نیوتن باشد.
نیوتن جاذبه را به جای خدا گذاشت، خدای علمی؛ مثلا جاذبه خیلی خوب است، جاذبهای که همه جا هست، اما ما آن را نمیبینیم و نمیتوانیم با آن کاری کنیم، اما فراماسونها و نیوتن برای آن فرمول دارند.
نیوتن خدایی دارد، مثل خدایی که در اختیار فراماسونها است. علم در دست فراماسونها چنین نقش و چنین وضعی دارد، اینها با چنین اوضاع و احوالي کار خودشان را درست کردند. الآن این مجموعه را در ایران هم از نظر تاریخی و از نظر مفهومی یک نگاهی کنیم که اینجا چه شده است.
قرن هجدهم، قرن روشنفكري است
به قرن هجدهم، يعني از سال 1717 تا انتهاي قرن هجده ميگويند قرن روشنفکری، یعنی همین اندیشههای مادی که فراماسونها آنها را درست کردند.
در کتاب دایرةالمعارف فارسی كه به سرپرستی مرحوم دکتر غلامحسین مصاحب نوشته شده توضيح داده شده كه روشنفکری یعنی اندیشهای که از دکارت شروع میشود و همه چیز بر اساس عقل است.
بتهای روحانی و سنتی دیگر وجود ندارند و ما ميتوانيم همه چیز را ما با عقل خود بفهمیم، عقل هم بايد عقل اساتيد و روشنفکران دانشگاه باشد والا بقیه حق حرف زدن ندارند، اینها باید متابعت کنند و لذا شما حتی اگر برای مقطع فوقلیسانس بخواهید یک رساله ﺗﺄلیف کنید در مورد فراماسونری گیر نمیآید.
سراسر ایران کسی رسالهای در مورد فراماسونری در دانشگاهها ندیده و ﺗﺄلیف نشده است. میگویند این حرفهاي راجع به اسرائیل و یهود و مسائل سیاسی را ول کنید و بروید دنبال زندگیتان.
این روشنفکرها با آن فاوست و گوته و با این علم در ایران آمدند. سال 1717 تشکیلات فراماسونری درست شد و سال 1735 شروع کار نادرشاه در ایران است. نادرشاه خیلی برای ما جالب و مهم است، او دو کار خیلی بزرگ انجام داده است.
هدف نادرشاه حذف شيعيان از ايران بود
یکی اینکه میخواست کل شیعه را از ایران پاک کند. وقتي دشت مغان را از عثمانیها پس گرفت، عدهای كه از قبل برنامهریزی كرده بودند به او گفتند که شاه شود.
نادر گفت من به شرطی شاه میشوم که بحث شیعه و این حرفها نباشد، یک نفر اعتراض کرد كه او را همانجا کشتند، بقیه همه ﺗﺄیید کردند و نادر، شاه شد.
انگليسيها پس از خروج نادر شاه از هند وارد هندوستان شدند
كار ديگر نادر حمله به هندوستان بود كه به دنبال کوه نور و دریای نور به آنجا لشكر كشيد، تا نادر از هندوستان بیرون آمد، انگلیسها که یک قرن پشت هندوستان مانده بودند، وارد هندوستان شدند، چون آنها باید از دریا وارد خشکی میشدند و نمیتوانستند.
مشاوران مالی نادر تعدادي از یهودیهای مشهد بودند. سال 1747 میلادی (1160ه. ق) نادر به قتل رسيد و زندیه(1163 ه.ق) آغاز به كار كرد.
چهل سال بعد در سال 1789 انقلاب بزرگ فرانسه اتفاق افتاد و در 1793 میلادی (1208 ه.ق) بساط زندیه برچیده شد و قاجاریه آغاز به كار كرد.
ميرزا ابراهيمخان كلانتر يهودي زمينهساز سقوط زنديه و روي كار آمدن قاجار شد
در شیراز میرزا ابراهیمخان کلانتر، خان و کلانتر فارس بود كه این فرد یهودی است، ابراهیمخان به شدت مورد اعتماد لطفعلیخان زند بود. یک روز که لطفعلیخان زند به شکار رفته بود، زن و بچه و طلا و جواهر و همه چيز را به میرزا ابراهیم خان کلانتر سپرد.
او هم همه اینها را به آقا محمدخان قاجار داد و بساط زنديه را جمع کرد. سلسله قاجار تشكيل شد و هنگامي كه آقا محمدخان کنار رفت، میرزا ابراهیمخان در زمان فتحعلی شاه صدراعظم ایران شد.
چند وقت بعد فتحعلی شاه از قدرت ميرزا ابراهيمخان وحشت كرد و ترسيد كه او كودتا كند، اما از بعد فراماسونري بايد گفت كه میرزا ابراهیم کلانتر خواهرزادهای به نام میرزا صالح شیرازی داشت که یهودیالاصل بود.
جیمز موریه سفیر انگلیس در ایران كه میرزا صالح را به انگلستان ميبرد در اوايل قرن نوزدهم نفر دوم فراماسونری است.
میرزا صالح یکی از کثیفترین و خائنترین افراد دوران زندگیاش است، میگویند او اولین کسی است که با جیمز موریه و یا با یک نفر دیگر به آمریکا رفته و سفرنامه هم دارد. خانواده قوام، بچهها و نوه و نتیجههای میرزا ابراهیم کلانتر هستند.
پدر هويدا رضاخان را براي سلطنت به اردشير جي معرفي كرد
دوران قاجار بعد از 135 سال به پايان رسيد و رضاخان سر کار آمد. اسناد و مداركي وجود دارد كه رضاخان را اردشیر جی كه استاد فراماسونری است معرفي كرد.
اردشير جي كه از هند به ایران رفت و آمد داشت نزد عینالملک هویدا، پدر هویدا كه کاتب وحی بهاییها و علیمحمد باب بود ميرود و به او میگوید آدمی را پیدا کنید که رشید و شجاع بوده و ضمنا شیعه هم نباشد.
رضاشاه يهوديالاصل بهايي بوده است
عينالملك هم رضاخان را پیدا میکند و رضاخان میشود سردار سپه. آیا این به اين معنی نیست که رضاشاه بهایی بوده است؟
رضا شاه قبل از اینکه شاه شود، سردار سپه بوده و برای سرکوب مردم، بخصوص در تظاهرات مذهبی، افراد بهایی را میفرستاده است. اين مطالب را ميتوانيد در كتابهاي آقاي اميرقلي مجد و کتاب خاطرات امیر عباس هویدا و برادرش فریدون هویدا مشاهده كنيد.
امام بعد از 15 خرداد میگویند که به وعاظ گفتند در مورد شاه حرف نزنید، در مورد اسرائیل هم حرف نزنید، این چه سری است؟ چه ارتباطی بین شاه و اسرائیل است؟
ساواک میخواهد بگوید شاه یهودی است؟ اين مطالب را كه كنار هم ميگذاريم معلوم میشود که بله خانواده رضا شاه یهودیالاصل بودند.
کتابی در مورد بهاییها وجود دارد كه در آنجا توضیح میدهد چقدر از یهودیها، بهایی شدند. حدود دو سه هزار نفر از یهودیها اول در مشهد مسلمان شدند، بعد که علیمحمد باب آمد، اینها بهایی شدند.
ظاهرش اینطور بود که مسلمانها دارند بهایی میشوند، یعنی فراماسونری و بهاییت، برنامه یهود هستند و هدف این برنامه كه بسيار مفصل هم هست نابودی دین است.
وقتی ما در مورد یهودیها حرف میزنیم میگویند که نکند فاشیستی باشد، یهود هم یک دین است دیگر. یهودیت با مسیحیت خیلی تفاوت دارد، حالا در قرآن که تفاوتها هست و شیوهها و تحقیق خودش را دارد.
من شیوهها و منابع خود یهودیها را عرض می کنم. در تورات که کلید سند اصلی یهودیها و كتاب مقدسشان است آمده که خدا موجودی است که با حضرت یعقوب با پله نردبان نور پائین میآید و با حضرت یعقوب کشتی میگیرد و نمیتواند حضرت یعقوب را زمین بزند، خودشان هم که در نقاشيهايشان خدا را مثل یک آدم میکشند.
خدا در يهوديت يك موجود انساني است
مفهوم اومانیسم که خدا-انسان است برای تورات است، خدا یک موجود انسانی است. یهودیها كه با معجزه از وسط دریا رد شدند و معجزات حضرت موسي را در مصر ديدند، دو ماه و نیم بعد از عبور از دریا دور سامری جمع شدند و گوساله میپرستیدند.
هفتاد نفر از علمای آنها به حضرت موسی میگفتند خدایی که تو میگویی میروم از او وحی میگیرم کجاست؟ ما میخواهیم این خدا را ببینیم، این خدای یهود است.
به اعتقاد يهوديان بتپرستي را حضرت سليمان گسترش داده است
حضرت سلیمان را اینها میخواهند درست و دوباره تجدید کنند، اما حضرت سلیمان در تورات یک پادشاه است.
اهانتهای عجیبي به حضرت سليمان میکنند و میگویند ايشان حرمسرایی با 700 زن داشته كه بعضی از این زنها هم کافر بودهاند و برای این زنهای کافر بت درست میکرده و میگفتند که بتپرستی را حضرت سلیمان نعوذبالله گسترش داده است.
در مورد حضرت داوود از این بدتر را میگویند که دیگر مناسب اين جلسه نیست، آیا این میشود دین؟ این قابل احترام است؟ البته معني حرف من این نیست که مثل هیتلر و فاشیستها همه را بکشیم، اصلا اینطور نیست.
در اسلام برخورد با بدترین و کثیفترین آدمها داستان خودش را دارد. اینها هم تبلیغاتی است که آنها میکنند.
آن چیزی که ما باید به آن برسیم این است که این مفاهیم را بشناسیم و بدانیم که خدا انسان را خلق کرده و راه درست و غلط را پيش روي او قرار داده و در وجود خودمان هم فطرت را قرار داده است؛ عقل یک طرف و هوای نفس و غرایز هم یک طرف.
بعد هم به من آدمیزاد گفته که تو آزادی هر راهي را كه ميخواهي بروي. این آزادی است که در حوزه علمیه آزاد درس میخوانند و کار و تجارت هم آزاد است.
خانههاي كنوني، خانههاي بي حجاب يهودي و ماسوني است
در قديم خانه که میخواستند بسازند پدر خانه معمار یا بنایی را دعوت میکرد و میگفت میخواهم خانهاي بسازم که یک اتاقش اینجا باشد و آشپزخانهاش آنجا، در واقع هر كس خانه خود را درست میکرد.
اما الآن کسی نمیتواند خودش خانه درست کند، مگر همان یهودیهای پولدار، بقیه باید خانههای ساخته شده را بخرند، خانههای الان هم خانههای بیحجاب یهودی - ماسونی است. در خانههاي كنوني یک هال وسط است، دستشویی و آشپزخانه و اتاق خواب و ... هم دور این هال هستند.
آنها روي اين مسائل کار کردند، ولي ما کار نکردیم. در معماری، فرهنگ، نقاشی، خط و ادبیاتمان چقدر اینها کار کردند و ما کار نکردیم و لذا همینطور گرفتار هستیم.
بي توجهي نسبت به هشدار مقام معظم رهبري در مورد فرهنگ
چند سال است که رهبري میگویند: شبیخون فرهنگی، تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی و انگار نه انگار. همینطوری همه رد می شویم. خیال میکنیم که اگر در فیلمهایمان زن لخت نباشد و شرابخوری هم نشان ندهند، دیگر این فیلم درست میشود.
این اشتباه است، باید بگردیم و قضیه را بفهمیم، یک طرف اعتقاد دینی و اسلامی است که آدمیزاد خودش معنا را بفهمد و راهش را انتخاب کند.
یک طرف دنیای کفر است كه به زور باتوم برخورد ميكند. بوش در عراق میگويد که ما میخواهیم این مردم را آزاد کنیم. معنی آزادی چیست؟
معني آزادي آنها اين است كه به آنچه که ما گذاشتهایم رﺃی بدهید، اين آزادي سياسي آنها است كه اين هم آزادي نيست و الحمدلله انقلاب اسلامي در حال روشن كردن این مفاهیم است.