سید احمد خمینی در رنجنامه نامه خود خطاب به آیت الله منتظری آورده است: نامههاي جنابعالي به امام بيش از دوسال است دل امام را خون كرده است ...
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ رنجنامه سید احمد خمینی نامه سرگشاده وی به آیت الله منتظری است که پس از عزل وي توسط امام راحل منتشر شد.
مرحوم سید احمد خمینی در این نامه سرگشاده و مفصل کوشیده است تا به صورت جزیی، حتی کوچک ترین انحرافات و ناراستی های کلامی و رفتاری اقای منتظری و اطرافیان آن را نیز بدون پاسخ نگذارد، لذا در مقدمه رنجنامه خویش آورده است:
مسلم است پس از اين نوشته، حرف و حديثها و تهمت ها از طرف همان طيفي كه در اين نامه از آن سخن رفته است آسودهام نگذارند
نوشتهاي كه در پيش روي داريد اشاره اي است به علل و عوامل و ريشههاي مسائلي كه عدم توجه به آنها و نصايح مكرر حضرت امام موجب واقعه تلخ قائم مقام رهبري گرديد. و در ادامه نیز هدف خود از نگاشتن این سند تاریخی را «ادای دین به امام راحل» وصف میکند:
گرچه نگارش اين نامه براي كسي كه عمري به جنابعالي عشق ورزيده است بسيار سخت و باورنكردني است ولي فقط براي اداي دين خود به امام ـ كه مظلوم است ـ و همچنين براي خدمت به مردم كه مشتاقانه طالب حقيقتند، به چنين نوشته اي دست زده ام ... . ملاك نوشته من رضايت حق است و روشن شدن حقيقت و قدر مسلم اين است كه پس از اين نوشته حرف و حديثها و تهمت ها از طرف همان طيفي كه در اين نامه از آن سخن رفته است آسوده ام نگذارند ولي چه باك، هر چه در باره من بگويند پذيرايم ولي ناسزا مطالب اين نامه را تغيير نخواهد داد.
سید احمد در بخش دیگری از نامه خویش به برکنار نشدن یک شبه آقای منتظری اشاره دارد و عکس العمل امام راحل بعد از عزل مرحوم منتظری را یادآور میشود: «چه بسا نسل معاصر و آيندگان براساس ناآگاهي تصور كنند كه جنابعالي را يك شبه و بدون مقدمه كنار گذاشته اند، در حاليكه به هيچ وجه اين گونه نبوده است. ذكر اين نكته در بيان تلخي حادثه كافي است كه حضرت امام روحي فداه پس از كنار گذاشتن شما ظرف چند ساعت چندين بار گريستند و بارها فرمودند كه لحظه اي از آقاي منتظري غافل نيستم ولي چه كنم كه مصلحت نظام ايجاب مي كرد كه ايشان كنار بروند. نامه من به شما تا اندازه اي حقيقت را روشن مي كند و گمان مي كنم كسي به مطالعه گوشه هايي از دهها نامه و سند به نتيجه اي غير از آنچه من رسيده ام برسد.»
سید احمد در نامه چنین بیان میکند:
مدت مديدي بود تصميم داشتم مسائلي را خدمتتان عرض كنم نه وقتم اجازه ميداد و نه حال و ذهنيت جنابعالي را مساعد براي تحليل واقعيات ميدانستم، ولي واقعيات تلختر از زهري كه اتفاق افتاد، زمينه را فراهم ساخت و من نيز احساس تكليف بيشتر ميكنم و با اجازه شما بدون مقدمه و تعارفات معموله به سراغ اصل مطلب ميروم كه مقصر در اين واقعه كيست؟
شما راجع به هر كسي كه بگوييد با شما ميانهاي نداشته است، در باره من چنين چيزي نميتوانيد بگوييد؛ چرا كه از وقتي كه خودم را شناختم، مريد و مروج شما بودم، اگر شما هميشه امام را ترويج مي كرديد من هم هميشه بعد از امام شما را ترويج مينمودم ...
در سال 58 من قائممقامی رهبری شما را به خیال این که رضای خدای در آن است عنوان نمودم.
حضرت آیتالله!
باور نمیکردم روزی بیاید که ناچار باشم نامهای تلخ برایتان بنویسم، ولی از آنجایی که هنوز مانند سال 58 بر عقیده خود پابرجایم که امام مظلوم است، لازم ديدم با چند جمله اي در مورد شما و مواضع شما، جنابعالي را خسته كنم.
امروز كه اين نامه را براي شما مي نويسم قلبم آرام و مطمئن است كه وظيفه دوستي و ارادت و صداقت را تا آنجا كه در توان داشته ام انجام دادهام و از آنجا كه هر روز احتمال ميدادم بواسطه برخوردها و مواضع شما اين حادثه اتفاق بيافتد صريحاً و بدفعات به آقاي هادي هاشمي داماد حضرتعالي گفتم كه اگر قضايا به همين شكل ادامه پيدا كند، علي الظاهر امام تحمل نخواهند كرد و مصلحت نظام را بر همه چيز و همه كس مقدم مي دارند.
و همين پيغام را به شما دادم ولي هيچ گونه فايده اي نكرد و من مطمئنم كه آقاي هادي هاشمي به اين نتيجه رسيده بود كه امام و نظام چاره اي ندارند جز اين كه دنبال آقاي منتظري بدوند و چرا آقاي منتظري آنچه را كه مايل است نگويد؟ پس بايد بگويد و امام هم بايد قبول كند، كه اين حرف را از لابلاي چند ساعت بحث با او درآوردم.
من براي اين كه حادثه پيش نيايد بارها فقط و فقط براي ديدن آقا هادي به قم آمدم و با او در تمام زمينه ها بخصوص اين قضيه تلخ صبحت كردم و بازگشتم و به او گفتم كه اين كار من صرفاً براي دوستي و علاقه به آقا است؛ يك مرتبه فكر نكنيد از موضع ضعف است. او مي گفت مي دانم ولي من مي فهميدم كه اين گونه فكر نميكرد و معتقد بود ما از روي احتياج اين گونه برخورد مي كنيم؛ چرا كه حضرتعالي را نميشود كنار گذاشت پس چرا او و طيف آقا مهدي از دهان حضرتعالي مسائلشان را حل نكنند؟
امام ظرف فلزي هستند و منتظري ظرف شيشهاي
حضرت آيت الله!
من به آقاي هادي هاشمي در يكي از ملاقاتهاي چند ساعتهام گفتم كه آقاي منتظري مانند ظرف شيشهاي ميماند و امام ظرف فلزيند، اگر به هم بخورند ايشان خرد ميشود. به ايشان بگوييد امام نشان داده است كه در مقابل مصلحت نظام و اسلام از هيچ چيزي نميگذرند، ولي متأسفانه بعداً كه از ايشان پرسيدم كه به آقاي منتظري گفتي؟ گفت نه مطلب تند بود...
گفتم حرفهای ایشان به ضرر خودشان است، در آینده صحبتهای ایشان را کنار صحبتهای امام میگذارند و به عنوان مخالف امام نمیگذارند ایشان پا بگیرد.
حضرت آیتالله منتظری: قبل از انقلاب همه غیر از امام از منافقین دفاع میکردیم (دفاع از بازرگان و باند ایشان که مسألهای نبود) نامه شما و آقای طالقانی و آقای مطهری در دفاع از منافقین به حضرت امام و پشتیبانی تمامی دستاندکاران مبارزه از آنان چیزی نیست که مخفی باشد.
در سفری که قصد داشتم نجف خدمت امام برسم با یکی از دوستان ملاقات کردم. ایشان به من گفت به امام بگویید تأیید از مجاهدین را هر چه سریعتر انجام دهند که دیر میشود و عقب میمانیم، خدمت امام مطلب را عرض کردم، امام فرمودند: «آقایان منتظری و طالقانی و مطهری هم مرا تشویق به دفاع از آنان کردند ولی شماها متوجه نیستید. اینها شماها را بازی دادهاند آنها به اسلام ما معتقد نیستند، دوستان خارج کشور هم در این مورد به من فشار آوردهاند ولی آنها هم کلاه سرشان رفته است».
تقریبا تمامی دوستداران شما هرگز حاضر نیستند امام و اهداف امام را رها کنند و شما را بگیرند، یعنی شما را «بخاطر امام» دوست دارند
... آن دسته از مقلدین امام که دوستدار شمایند، بعد از امام یا از شما تقلید میکنند و یا از غیر شما و این از آنجا نشأت میگیرد که در زمان امام دوستیشان با شما یا به خاطر خدمتهای ارزنده شما به اسلام و امام است و یا به خاطر خودتان است.
دوستدران شما که روحانیون خوب و مردم و طلبههای مخلص انقلابند و سختیها و مرارتها کشیدهاند، نزدیک به تمام آنان هرگز حاضر نیستند امام و اهداف امام را رها کنند و شما را بگیرند، یعنی شما را «بخاطر امام» دوست دارند.
حضرت آيت الله منتظري!
یک دسته از مقلدین امام هستند كه شما را منهاي امام دوست دارند و شما را رها نميكنند، خود قضاوت بفرماييد كه اين دسته چه تعدادي را تشكيل مي دهند. آيا با اين دسته ميتوانيد به مبارزات خود ادامه دهيد يا خواه ناخواه جذب آنها ميشويد و آنها هر گونه كه مايل باشند شما را هدايت مي كنند؟
خداوند انشاءلله شما را هدایت خواهد کرد در صورتي است كه يكي دوسال دست به هيچ كار غير معقولي نزنيد و كاملاً در خط امام باشيد و از ليبرالها و منافقين فاصله بگيريد
متأسفانه شما امروز اين گونه گشتهايد؛ يعني نه مقلدين ساير حضرات آيات، مراجع بزرگوار را داريد نه دوستان امام را، كه بدون امام شدهايد، ماندهايد تنها به تعدادي افراد ناباب كه اگر دقيق عمل نكنيد رفته ايد.
از آنجا كه در شما صفا و پاكي را سراغ دارم، معتقدم خداوند شما را هدايت و حفظ ميكند و از امام انشاء الله فاصله نميگيريد و دوباره دوستان خوب قديم خود را جذب خواهيد كرد كه انشاءالله اين گونه بشود، البته اين در صورتي است كه يكي دوسال دست به هيچ كار غير معقولي نزنيد و كاملاً در خط امام باشيد و از ليبرالها و منافقين فاصله بگيريد و از آخوندهاي مرتجعي كه تا ديروز وهابيتان ميدانستند و احتمالاً امروز از غلاه اميرالمؤمنين و نيز از افرادي كه تا ديروز سبك سرتان ميخواندند، ولي امروز مبارزي خستگي ناپذير، جداً جدا شويد...
من فعلاً تنها خطر شما را منافقین و لیبرالهای بیدین و مرفهین بیدرد نمیدانم، من علاوه بر آنها خطر را در آخوندهای بدجنس متحجری میدانم که در نجف امام را متهم به تارکالصلوه بودن کردند و پانزده سال خون به دل امام کردند، حواستان جمع باشد.
بخشی از نامه امام به مجلس خبرگان که گویی فقط برای شما نوشته شده
قبل از بحث در مورد نامه هاي جنابعالي به امام و بررسي نامه ها و نوارها و مصاحبات آقاي مهدي هاشمي، نظر شما را به قسمتي از پيام امام خطاب به مجلس خبرگان كه تيرماه سال 62 صادر گرديد جلب مي كنم. اين پيام بيش از سه سال قبل از دستگيري آقا مهدي است، گويي فقط براي شما نوشته اند و گويي تنها كسي كه گوش به آن نداده است شماييد. توجه بفرماييد:
سند شماره 1: «بايد بدانيد كه تبهكاران و جنايت پيشگان بيش از هر كس چشم طمع به شما دوخته ند و با اشخاص منحرف نفوذي در بيوت شما با چهرههاي صددرصد اسلامي و انقلابي ممكن است خداي نخواسته فاجعه به بار آورند و با يك عمل انحرافي نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به اسلام و جمهوري اسلامي سيلي زنند.
الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجيل تصميم گيري خصوصاً امور مهمه؛ و بايد بدانيد و ميدانيد كه انسان از اشتباه و خطا مأمون نيست. به مجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگرديد و اقرار به خطا كنيد كه آن كمال انساني است و توجيه و پافشاري در امر خطا و نقص، و از شيطان است. در امور مهمه با كارشناسان مشورت كنيد وجانب احتياط را مراعات نماييد.»
نامههاي جنابعالي به امام كه بيش از دوسال است دل امام را خون كرده است
گويي امام 5 سال بعد را مي خوانده است و كانون خطر را دقيقاً از 5 سال قبل نشانه رفته است. آيا خدا را خوش مي آيد شما گوش به حرف چنين مرد زيرك و باهوشي ندهيد؟
اما پرداختن به اعترافات مهدي هاشمي و نامه هاي جنابعالي به امام كه بيش از دوسال است دل امام را خون كرده است و امام بنا به مصلحت اسلام و نظام با خاري در چشم و استخواني در گلو صبر كرده است، را به اميد خدا شروع مي كنم.
قدر مسلم اين است كه شما در جريان حساسيت مردم و مسئولين روي قضيه مهدي هاشمي بوديد و با وجود قرار گرفتن در مظان تهمت و عليرغم هشدارها و تذكرات دوستانه همه ما بخصوص حضرت امام مسئله او را جدي نمي دانستيد و متأثر از القائات مهدي هاشمي و آقا هادي هاشمي عمل ميكرديد.
مهدي هاشمي در صفحه 20 جلد اول پروند خود آورده است:
سند شماره 2: «ه: از يكسال قبل از بازداشتم رفت وآمد مسئولين محترم جمهوري اسلامي خدمت آقا شروع شد و همه آنان نسبت به سوابق من قبل از انقلاب و نقاط ضعف بعد از انقلاب خدمت آقا صحبتهايي را مطرح ميساختند؛ از قبيل رابطه با ساواك، جمع كردن نيروهاي تندرو، داشتن اسلحه و مهمات، جريان آقاي شمس آبادي و... اين روند چندين ماه به طول انجاميد و حضرت آيت الله منتظري همچنان در مقابل صحبتهاي آنان مقاومت مي كردند.
من از اخبار رفت و آمدها توسط اخوي كه در جلسات آنان حضور داشت مطلع ميشدم و سعي نمودم با نوشتن گزارشاتي خدمت آقا تحليلهاي غلط انحرافي را در جهت جلب نظر ايشان به خودم و انتقاد از مسئولين كشوري و اين كه منشأ اين بدگوئيها، حسد آنان و ناراحتي ايشان از من است را القاءكنم تا بلكه نظر حمايت معظم له از خود را تقويت كرده باشم. اخوي نيز سهم مؤثري داشت و او نيز همين تحليلها را حضوراً با آقا مطرح مي ساخت.»
اين مسئله نشان ميدهد كه امام از يك سال قبل از دستگيري مهدي هاشمي تلاش ميفرمودند كه شما را از اين چاهي كه برايتان كنده بودند نجات دهند، ولي متأسفانه شما به دفاع از مهدي هاشمي آن قدر اصرار ورزيديد كه حضرت امام براي شما نامهاي بسيار خوب و محترمانه و در عين حال هشدار دهنده از خطري كه از ناحيه مهدي هاشمي شما را تهديد ميكرد، نوشتند که متن دستخط مبارک حضرت امام ضمیمه است.
«... خطر بسيار مهم از ناحيه انتساب آقاي سيد مهدي هاشمي است به شما ... میخواهم عرض کنم ايشان متهم به جنايات بسيار از قبيل قتل مباشره يا تسبيباً و امثال آن مي باشند و چنين شخصي ولو مبري باشد ارتباطش موجب شكستن قداست مقام جنابعالي است كه بر همه حفظش واجب و مؤكد است.
آنچه مسلم است و در آن پافشاری دارم رسیدگی به وضعیت و موارد اتهام اوست، رسیدگی به خانه تیمی و انباشتن اسلحه آن هم با پول ملت به اسم کمک به سازمانهای به اصطلاح آزادیبخش. اصولاً یک همچو اعمالی بدون دخالت دولت جرم است و ایشان صلاحیت این امر را ولو واقعاً برای این سازمانها باشد، ندارد و دخالت در حکومت است.
آنچه از شما ميخواهم در رتبه اول پيشنهاد مستقيم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسيدگي به اين امر است و اگر براي شما محذور دارد به طوري كه تكليف شرعي از شما ساقط است، سكوت است، حتي در محافل خصوصي دفاع از يك همچو شخصي كه خطر براي حيثيت شما است و احتمال فساد و خونريزي بي گناهان است سم قاتل است.
آزادي بيرويه چند صد نفر منافق به دستور هيئتي كه با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزديها را بالا برده است
آنچه مسلم است و مايه تأسف، حُسن ظن جنابعالي به اعمال و افعال و گفتهها و نوشتهها است كه به مجرد وصول، شما ترتيب اثر ميدهيد و در مجمع عمومي صحبت ميكنيد و به قوه قضائيه و غيره سفارش ميدهيد.
و من از شما كه دوست صميمي سابق و حال من هستيد و مورد علاقه ملت، تقاضا مي كنم كه با اشخاص صالح آشنا به امور كشور مشورت نماييد، پس از آن ترتيب اثر بدهيد تا خداي نخواسته لطمه به حيثيت شما كه برگشت به حيثيت جمهوري است نخورد. آزادي بي رويه چند صد نفر منافق به دستور هيئتي كه با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزديها را بالا برده است ـ ترحم بر پلنگ تيزدندان ستمكاري بود بر گوسفندان.
من تأكيد ميكنم كه شما دامن خود را از ارتباط به سيد مهدي پاك كنيد كه اين راه بهتر است و الا هيچ عكس العملي در رسيدگي به امر او از خود نشان ندهيد كه رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام، حتمي است. سلامت وتوفيق جنابعالي را خواستارم.»
12 مهرماه 65 ؛ روح الله الموسوي الخميني
مهدي هاشمي در بازجويي (صفحه 33) نوشته است:
سند شماره 7: «روز آخري كه قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفي كنم آقا مرا احضار فرمودند و گفتند حضرت امام نامهاي براي من نوشتهاند و قمستي از آن را كه در باره من بود خواندند، بعد اضافه كردند كه من هم يك نامه براي امام نوشتم و آن قسمتي كه درباره من بود را برايم خواندند. بعداً گفتند: «امام با نامه خودشان خواب را از چشم من گرفته اند، من هم نامه اي نوشتم كه خواب را از چشم امام بگيرد.»
حضرت آقاي منتظري، نامه امام را آوردم تا همه توجه كنند كه كجاي نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ نامه اي به اين خوبي كه سراپا از شما تجليل است و كاملاً پدرانه و دلسوزانه، چرا خواب را از شما گرفته است؟ اين مطلب را شما شفاهاً هم به من گفتيد كه من هم نامه اي نوشتم تا خواب را از چشم آقا بگيرم. ميدانيد كجاي نامه خواب را از چشم شما گرفته است؟ تنها آن جايي كه امام فرمودند رسيدگي به امر جنايات مورد اتهام حتمي است...
حال، قسمتهایی از نامه شما در جواب این نامه خوب امام را میآورم و در بارهاش چند کلمهای مینویسم. البته نامه 9 صفحهای شما که در تاریخ 17/7/65 نوشتید موجب تعجب شد. یکی از این جهت که چرا در برابر امام مسلمین که استاد شما هم بودهاند اینقدر نپخته و گستاخانه حرف زدهاید و دیگر از سادگی شما که بعداً معلوم خواهد شد.
در این نامه که 5 روز بعد از نامه حضرت امام نوشتهاید در دفاع از نوع برخورد تند خود با مسئولین آوردهاید:
سند شماره 5: «میگویند اگر این صحبتها نبود (یعنی صحبتهای علیه مسئولین) معلوم نبود چه میشد و عکسالعمل مردم در برابر کجیهای و بی عدالتیها که میبینند چه بود».
راستی حضرت آیتالله چه کسانی به شما میگفتند اگر این صحبتها نبود مردم ممکن بود علیه بیعدالتیها قیام میکردند؟ آیا غیر از مهدی هاشمی و طیفش افراد دیگری بودند؟
مهدي هاشمي در صفحه 27 پرونده خود مي نويسد:
سند شماره 6: «خلاصه کلام این که آخرين و خطرناكترين انديشه انحرافي من اين بود كه با موقعيتي كه نزد فقيه عاليقدر براي خودم درست كرده ام و اعتماد مطلق بيت ايشان را كسب كرده بودم، انتقام بي مهريها و كم لطفيهايي كه مسئولين نسبت به من اعمال كرده و قصد حذف كامل مرا از صحنه دارند بگيرم. در اين رهگذر از توطئهگري، افشاگري، تهمت زدن، جوسازي، ايجاد بدبيني دريغ نميورزيدم.»