ما در حوزه علوم فني از سوي دشمن تحریم میشویم اما در حوزه علوم انساني از سوي نهادهاي رسمي حكومت تحریم می شویم؛ علوم انساني ...
به گزارش خبرنگار علمي «خبرگزاري دانشجو»، حسن عباسي در نشست بخش تحول علوم انساني نمايشگاه قرآن به بحث در خصوص «انسان در علوم انساني اقتدار آفرين» به بحث پرداخت كه بخش اول متن كامل سخنراني ايشان به شرح ذيل است:
تسليت عرض ميكنم شهادت مولا الموحدين حضرت علي (ع) خدمت شما عزيزان.
پيرو مبحثي كه در دو جمعه گذشته نسبت به «علوم انساني اقتدار آفرين» در ساختار جامعه علمي امروز و پروژه كلاني كه در نظام مقدس جمهوري اسلامي تحت عنوان «تحول علوم انساني» مورد بررسي قرار گرفته است، امشب سعي ميكنم به صورت اجمالي و مختصر موضوع انسان در علوم انساني اقتدارآفرين را به مباحثه بگذارم؛ از اين حيث كه موضوع علوم انساني، خود انسان است و يكي از مشكلات كليدي ما عدم تعريف انسان است و علوم انساني بايستي طبيعتا پاسخگوي مفهوم انسان و مناسبات مربوطه اش باشد.
مهمترين مشكل امروز علوم انساني؛ عدم توجه به اثر و توليد عمومي و اجتماعی علوم انساني
امروز به نظر ميرسد كه علوم پزشكي و علوم فني كاربرديتر و موثرترند به دليل اينكه محصول گرا هستند و اصطلاحا ساز و كارشان اين گونه است كه به محصول توجه ميكنند، ما ميدانيم كسي كه در رشته هاي مختلف مهندسي درس ميخواند به يك محصول ميرسد، كسي كه پزشك است در تخصصهاي مختلف، توليدش توليد سلامت جسمي است؛ اما در مورد علوم انساني چنين نتيجه و چنين سازوكاري را نميبينيم؛ يعني براي ما در علوم انساني محصول مطرح نيست اسير يك مقولهاي به نام علم براي علم هستيم و مهمترين مشكلي كه امروز در علوم انساني خودش را نشان ميدهد اين است كه هيچ كس به توليد و اثر عمومي و اجتماعي علوم انساني توجه ندارد؛ مثلا در رشته حقوق كه فرد شغل مشخصي دارد و معلوم است كسي كه فارغ التحصيل ميشود مشخص است حوزه كاري اش يا وكالت است يا اينكه قاضي ميشود و يا در دفاتر مشاوره حقوقي مشغول به كار ميشود؛ لذا در بين عوام حقوق را از نظر مشخص بودن سازوگار معين رشته پزشكي علوم انساني ميدانند.
يعني همانند كسي كه پزشكي مي خواند از ابتدا تكليفش با خودش معلوم است و مي داند كه كارش در جامعه چيست؛ اما در حوزه علوم انساني كسي نميداند كه اگر مديريت خواند در كجا بايد مشغول به كار شود و يا محصول كار كسي كه مديريت خواند چيست؟ اين وضعيت در مورد كسي كه رشتههاي علوم عقلي را دنبال ميكند با همين شدت و ضعف مطرح است.
كسي نميداند كه يك جامعه شناس در كجا و چگونه از نتايج تحقيقاتش استفاده مي شود و اساسا يك جامعه شناس غير از معلم شدن در يك دبيرستان و استاد دانشگاهي چه كار ديگري از او برميآيد يا در علوم سياسي به صورت ظاهر اين است كه اگر كسي جامعه شناسي سياسي يا علوم سياسي خواند بايد حزب تشكيل دهد و يا كسي كه مديريت ميخواند بعد از اتمام تحصيلاتش بايد مدير يك دستگاه شود.
مثل انتظاري كه از يك پزشك ميرود كه وقتي تحصيلاتش تمام شد يك مطبي بزند و در بيمارستان به طبابت بپردازد، اين گونه نيست كسي كه فارغ التحصيل مديريت شد فردا به هر كجا كه مراجعه كرد يك پست مديريتي برايش آماده باشد يا كسي كه علوم سياسي خوانده در يك حركت حزبي موقعيتي برايش قائل باشند و يا كسي كه روابط بين الملل ميخواند سفير شود.
چه مي شود كه وزرا و معاونين وزارت خارجه ما را پزشكها و غيرمتخصصها تشكيل ميدهند؟
اگر به تاريخ 33 انقلاب اسلامي نگاه كنيم وزراي امور خارجه ما و معاونينشان بي ارتباط ترين رشته تحصيلي را نسبت به شغل و پستي كه تصاحب كردهاند داشتهاند؛ يعني شما از نظر تخصص نگاه كنيد ميبينيد كه در يك دوره طولاني بيش از دو سوم تا سه چهارم دوره وزارت امور خارجه ما مسئوليت كار به عهده كساني بوده است كه اصلا تخصص شان روابط بين الملل و علم ديپلماسي نبوده است.
يك دوره طولاني كه يك پزشك اطفال حدود 16 سال وزير امور خارجه بود، يك دوره هشت ساله يك متخصص علوم تربيتي وزير امور خارجه بود و اخيرا هم كه رئيس سابق سازمان انرژي اتمي و رئيس اسبق دانشگاه شريف سكان دار سياست خارجي ما شده است؛ پس اساسا هيچ اميدي نيست كه كسي كه روابط بين الملل يا ديپلماسي ميخواند بتواند يك روز معاون وزير و يا وزير امور خارجه شود.
اگر شما همين وضعيت را در مورد كساني كه تا الان كرسي وزارت كشور را از اوايل انقلاب تا به امروز عهده دار بوده اند بندازيد بيارتباط ترين رشته را با موضوعات سياسي داشته اند؛ يعني كسي كه علوم سياسي خوانده باشد يا فارغ التحصيل علوم سياسي با گرايش انديشه اسلامي باشد در وزارت كشور جاي ندارد؛ اما بر عكس هيچ وقت شما نميبينيد كه در وزارت بهداشت و درمان مثلا يك فارغ التحصيل علم سياست به عنوان وزير بهداشت انتخاب كنند. اگر امروز شما بشنويد كه رئيس جمهوري يك متخصص علوم سياسي را به عنوان وزير بهداشتش معرفي كرده است همه تعجب ميكنند هم مسئولين دولتي، هم نمايندگان مجلس و هم مردم تعجب ميكنند كه چه ارتباطي دارد يك نفر فارغالتحصيل علوم سياسي بيايد بشود وزير بهداشت.
اما هيچ كس در عمر 33 ساله انقلاب اسلامي از خودش نپرسيده است كه چرا مثلا در زمان ابتداي پيروزي انقلاب در دولت موقت يك دندانپزشك از نهضت آزادي وزير امور خارجه شد يا بعدا در يك مدت طولاني ديگر يك پزشك اطفال وزير امور خارجه بايد باشد.
اين سوال مطرح ميشود كه علوم پزشكي چه ربطي به سياست خارجي دارد؛ لذا حوزههاي تخصصي علوم انساني حوزه هاي است كه هر كسي اين امكان را دارد كه آنجا كار را دست بگيرد.
شبهه اي كه بعد از ورود آرنولد به سياست مطرح كردم
خاطرم هست كه زماني كه آرنولد، هنرپيشه فيلمهاي اكشن هاليوودي بعد از يك دوره طولاني بازيگري -در ادامه حركت رونالد ريگان كه از هاليوود وارد سياست شد و رئيس جمهور امريكا شد- به عنوان فرماندار ايالاتي كاليفرنيا انتخاب شد، براي يك برنامه تلويزيوني خارج از كشور اين شبهه را مطرح كردم كه چطور ميشود، مديريت عرصه سياسي و فرمانداري يك ايالاتي كه يكي از بزرگترين ايالات امريكا است را كسي كه سياست را نخوانده است و از عالم هنرپيشگي وارد اين فضا شده است، به دست مي گيرد.
چطور ميشود كه با راي مردم يك هنرپيشه سياستمدار مي شود با راي مردم يك پزشك وزير امور خارجه ميشود و سكان سياست را به عهده ميگيرد؟
شبههاي كه من مطرح كردم اين بود كه آيا ميشود يك نفر با راي و تأييد مردم - چه در ايران و چه در امريكا - جراح قلب شود؟
كسي كه بخواهد كشور را اداره كند بايد علم سياست را بداند و حداقل ده دوازده سال در اين رشته درس خوانده باشد، كسي كه بخواهد فرماندار يك ايالات و يا استاندار شود نيز بايد سياست را بداند تا بتواند انسانها را مديريت كند و نظام احزاب را پيگيري كند و مناسبات اجتماعي را رقم بزند يك آدم بيتخصص را در دمكراسي وارد ميكنيم و به راي ميگذاريم يا در شوراي شهرها نگاه ميكنيد كه يكسري كشتيگير و كاراتهباز و پينگپونگ بازي كه در المپيك يك مدال آورده است در شوراي شهر راي ميآورد و اين سوال مطرح ميشود كه آيا اين آدم قواعد شوراي شهر را ميداند؟ آيا اين آدم ميخواهد يك شهر را مديريت كند؟
اين بلا و مصيبت هم در جامعه ماست و هم در آن كشوري كه مدعي دموكراسي (آمريكا) است، اين يكي از خصوصيات دموكراسي است در اين جا نميخواهم خصوصيات دموكراسي را مطرح كنم كه چطور آدم ها با راي مردم انتخاب ميشوند؛ يعني آدمهاي مشهور ورزشكار و هنرمند و يا چهرههاي شاخص خودشان را به راي مردم ميگذارند كه مردم متخصص باشند.
هيچ كس نميتواند به اين سوالات پاسخ دهد كه آيا در ايالات متحده و يا كاليفرنيا مي شود يك آدم ناآگاه به علم پزشكي را چون مشهور است، براي پزشك شدن به راي مردم گذاشت؟
همچنان كه براي كسب تخصص در پزشكي و شكافتن سينه دوازده سال تخصص نياز است، جراحي سياست و اقتصاد و فرهنگ يك كشور هم حداقل 12 سال تحصيل نياز دارد آن جراح با قلب يك انسان سروكار دارد، اما آنجا سرنوشت 70 ميليون نفر و يا 100 ميليون نفر مطرح است.
آيا مي شود به مردم گفت بين اين چند نفر يك نفر را به عنوان جراح انتخاب كنيد و از فردا اين فرد وارد اتاق عمل شود و كارش را شروع كند؟
آن دكتر 12 سال درس خوانده براي اينكه كار مربوط به تحصيلش را انجام دهد؛ نه به درد وزارت امور خارجه و نه به درد وزارت كشور مي خورد؛ ولي تا زماني كه در جامعه ما چنين فرهنگي است كه مردم تمكين ميكنند به اينكه يك پزشك وزير امور خارجه شود يا يك مهندس وزير كشور شود ولي هيچ گاه طلب نميكنند كه يك مهندس و يا روحاني و يا يك متخصص علوم انساني از دانشگاهها وزير بهداشت شود، علوم انساني ما دچار تحول نخواهد شد؛ چون جايگاه علوم انساني جايگاه ويژهاي نيست.
براي علوم انساني برخلاف علوم موشكي، فضايي و اتمي به هيچ وجه حاضر نيستيم حداقل هزينهها را داشته باشيم
امروز علم اقتدار آفرين فني موشكي ساختهايم، سيستم فضايي ايجاد كرده ايم، انرژي اتمي توليد كردهايم اما نكتهاي كه در اين موضوع هست اين است كه 60 سال تكنولوژي فضايي، موشكي و اتمي ما از غربيها عقبتر است.
60 سال پيش آنها آدم به فضا فرستادند يا آپولو را به روي كره ماه نشاندند، در دهه 70 انرژي اتمي را توليد كردند و هيروشيما را با آن زدند؛ سختي كار اين بود كه آنها ابداع كردند ما كار ساخته شده و توليد شده را دنبال كرديم بودجه هاي محرمانه غيرقابل محاسبه را در اختيار آنان گذاشتيم چون ميخواستيم به اين علوم برسيم؛ تا سرحد تحريمهاي جدي و احتمال حمله نظامي و تا سه قطع نامه در شوراي امنيت براي همين پرونده هستهاي رفتيم، اما براي علوم انساني به هيچ وجه حاضر نيستيم حداقل هزينهها را داشته باشيم.
سياستگذاري ما در علوم انساني بيشتر به يك جوك شبيه است
لذا تا چنين فرهنگي وجود دارد تحول در علوم انساني بيشتر به يك شوخي و جوك شبيه است، علم فني غربيها را كه قبلا آن راه را رفتهاند حالا ما با هزار و يك صلوات امكانات امروزي به آن رسيدهايم و اين علوم را كپي كردهايم اما در كشور بالاترين ارج و قرب را به آنها اختصاص مي دهيم كه البته خيلي خوب است و بايد باشد و نظام بيشتر از اين هم بايد در آن هزينه كند؛ اينكه در پژوهشگاه رويان در راه تحقيقات زيستي گوسفند رويان توليد ميشود خيلي خوب است، اما باز هم اين مسيري است كه غربيها رفتهاند و چيز جديدي ابداع نكرده ايم؛ یعنی سياستگذاري ما در علوم انساني بيشتر به يك جوك شبيه است.
ما ارزشي براي كسي كه علوم انساني را توليد ميكند قائل نيستيم چون علوم انساني حساسيت برانگيز است، الان اگر در جامعه اسلامي راجع به علم سياست، اقتصاد، روابط بين الملل، فلسفه و فقه و حقوق حرف جديدي بزنيد زمين و زمان شما را تكوير ميكنند، بايد اين حرفها را دركنج كتابخانههاي شخصي گذاشت و بدون بودجه حكومتي و دولتي و رسمي آن را دنبال كرد.
در علوم فني از سوي دشمن تحریم میشویم اما در حوزه علوم انساني از سوي نهادهاي رسمي حكومت
نظام و هيچ بخشي از آن یعنی نه حوزه و نه دانشگاه در نظريههايي که امروز در حوزه علوم انسانی توليد ميشود يا اگر فرض كنيم که توليد میشود، مسئوليت و نقشي نداشته بلكه عامل كنترل كننده بوده است.
در علوم انساني خط قرمز وجود دارد، نهادهاي مختلفي در حكومت وظيفهشان اين است كه كساني را كه ميخواهند حرف ديني توليد كنند را محدود كنند، مثلاً در جمهوري اسلامي خط قرمز، تفكر انديشه صدرايي است، اگر كسي بخواهد علم انساني توليد كند كه خارج از چهارچوب حكمت متعاليه ملاصدرا باشد، نمیتواند؛ زیرا از لحظهاي كه معلوم شود شما علمي توليد ميكنيد كه يك جاهايي با انديشه ملاصدرا زاويه دارد با خط قرمز مواجه ميشوید.
نهادهاي مختلفي در جمهوري اسلامي، رسمي و غير رسمي، آشكارا و مخفی، عامل محدوديت شما ميشوند. ما در حوزه علوم فني از سوي دشمن تحریم میشویم اما در حوزه علوم انساني از سوي نهادهاي رسمي حكومت تحریم می شویم. علوم انساني حد دارد، شما زماني ميتوانيد علوم انساني توليد كنيد كه در چهارچوب انديشهاي صدرایی باشد و در تعارض با انديشه صدا و سيما قرار نگيرد.
انديشه صدرايي امروز در چهارچوب رسمي جمهوري اسلامي، العياذبالله حكم قرآن را دارد. حساسيت روي آن بسيار زياد است و اين شعار كلي علوم انساني در جامعه ماست.
دانش آموخته علوم انساني نمی تواند وزير صنعت، وزير مسكن، وزير بهداشت و درمان شود، اما یک دانش آموخته پزشكي و یا فني مجوز آن را دارد که وزير امور خارجه و یا وزير كشور شود. در کشور ما یک هنرمند و یا ورزشکار با راي مردم ميتواند متخصص اداره كشور و اداره جامعه شود اما با وجود حتي دهميليون راي دور از ذهن است اگر كسي باور كند كه همین ورزشکار و یا هنرمند جراح شود.
علوم فني و علوم پزشكي مقدس نيستند اما در علوم انساني خط قرمز مقدس وجود دارد
ما براي علوم فني بيحساب و كتاب خرج ميكنيم و در صحنه بين الملل جلوي تعدي دشمن و زورگويي و اينكه بخواهد ما را تحريم كند ميايستيم، اما در علوم انساني نه تنها کمک نميكنيم بلكه خط قرمز ميگذاريم. علوم فني و علوم پزشكي مقدس نيستند اما در علوم انساني خط قرمز مقدس وجود دارد.
امروز در علوم انساني نقد آراء مثلاً مرحوم شهيد مطهري، نقد پيامبر تلقي ميشود؛ چون امام راحل گفتهاند انديشه شهيد مطهري خوب است و مقام معظم رهبري جوانان را به پيگيري انديشههاي شهيد مطهري(ره) توصيه كردهاند. معناي اين حرف اين طور تلقي شده است كه ديگر هيچ كس در هیچ شرایطی حق ندارد انديشه هاي شهيد مطهري را نقد كند.
به یاد دارم زماني دولت سازندگي را نقد ميكرديم به دلیل آنکه در صدد نهادینه کردن ليبراليسم بود. ما به نقد سياستهايی پرداختیم كه چند هفته پيش مقام معظم رهبري آن ها را نقد کردند و آن هم این بود که سياست وازكتومي و كاهش جمعيت تا سال 71-70 خوب بوده و از آنجا به بعد اعمال آن سیاست کار درستی نبوده است تا جایی که امروز نظام به جايي رسيده است كه التماس ميكند مردم بچهدار شوند.
ما درصدد نقد مباحثی بودیم که سال گذشته هم مقام معظم رهبری در ديدار با خبرگان رهبري در شهریور ماه آن را مطرح کردند، ایشان فرمودند که بانكداري بدون ربا امروز دچار مشكل شده است. باید در قم كرسي آزادانديشي فقهي بگذاريد و اين مسئله را حل كنيد. این قضیه را در اسلامداري پياده نكنيد؛ يعني هنوز ما علم فقهي متناسب با این موضوع را نداريم بلكه بايد با برگزاري كرسيهاي آزاد انديشي در قم به توليد علم فقهي آن بپردازيم.
نقد ما به دولت سازندگي آن زمان اين بود كه چرا ربا را شيوع ميدهيد و به تعداد بانک ها هر روز اضافه می شود. در دوره اصلاحات هم، همین نقدها را به حركت ليبراليستي داشتیم. مسئولینی كه هميشه به حرف آقا و امام استناد ميكردند در پاسخ به ما گفتند كه مگر امام نفرموده است که نهضت زنده است تا فلاني زنده است و مگر مقام معظم رهبري نفرمودند هيچ كس براي من فلاني نميشود، پس شما چرا انسانهای مقدسی را كه امام و آقا اين طور در موردشان صحبت کرده اند را نقد ميكنيد.
مشكل ما اين است كه این موارد در جامعه خیلی دیر مطرح می شود. همين انتقادات و صحبت هایی كه 10 يا 20 سال بعد مقام معظم رهبري علنا مطرح ميكنند، همان روز كه ما شاهد آن انحراف هستيم بايد در جامعه مطرح كنيم. اكنون شما يك حزباللهي، بسيجي و یا متدينی را ميشناسيد كه رئيس دولت سازندگي و رئيس دولت اصلاحات را نقد نكند؟ چرا این كه امام فرمودند نهضت زنده است تا فلاني زنده است و مقام معظم رهبري فرمودند که هيچ كس براي من فلاني نميشود به فراموشی سپرده شد؛ يعني این موارد از جمله خط قرمزهايي است كه بعضي از مديران و عناصر خودي از كلام رهبرانمان به زعم خود استخراج می کنند.
اینکه آقا فرمودند شهید مطهری را مطالعه کنید آیا به معنی آن است که آثار مطهری قابل نقد نیست؟
حضرت آقا در ديدار با دانشجويان فرمودند: شهيد مطهري را مطالعه كنيد. آيا ایشان فرمودند شهيد مطهري قابل نقد نيست؟ تحريم در علوم انسانی توسط خارجي ها اعمال نمی شود بلکه ما بواسطه عناصر داخلی در این حوزه تحریم می شویم. دانش آموخته علوم انسانی تلاشش در دوران تحصیل این بوده كه فقط معلم و يا استاد دانشگاه شود. او نمیداند که با توجه به تخصصش كجا بايد بكارگيري شود، چون تخصص هاي ديگر ميتوانند جایگزین تخصص او شوند. همیشه این طور بوده است که فارغالتحصيل رشته تجربي در دبيرستان ميتواند علوم انساني شركت كند و یا فارغالتحصيل رشته فني، هنرستاني و رياضي هم ميتوانسته است علوم انسانی شركت كند.
وقتي سياستگذاري و روانشناسي اجتماعي نسبت به علوم انساني به اين منوال است، تحول در علوم انساني بيشتر به يك شوخي و جوك شبيه است، مگر آنكه كساني كه عمرشان را در علوم انساني صرف ميكنند اين خط قرمزها را بشكنند و اين محدوديتها را كنار بگذارند.
وزارت بهداشت اگر بشنود که يك مجتهد در حد مرجع تقليد را به عنوان وزیر بهداشت گذاشتهاند، نمی تواند تحمل کند و البته در حکومت ما چنین چیزی اتفاق نخواهد افتاد؛ اما اگر اين كار انجام شود، مطمئن باشيد همه وزارت بهداشتيها از بيمارستان بيرون ميآيند و راهپيمايي ميكنند. اگر يك مهندس و یا يك متخصص علم مديريت، دكتراي جامعه شناسي، علوم سياسي يا فلسفه را به عنوان وزیر بهداشت انتخاب کردند و وزارت بهداشتیها تجمع و راهپیمایی نکردند، آن موقع هم باقی دانش آموخته های علوم انساني ميتوانند اعتراض نكنند كه چرا وزیر امور خارجه فردی غير متخصص علوم انساني و علوم ديپلماسي است.
اگر ما پیوسته بگوييم تحول در علوم انساني اما رفتارمان در نظام مديريتي چيز ديگري باشد، تحول در علوم انسانی رخ نخواهد داد
اين ها نكاتي است كه مقدمات تحول در علوم انساني را فراهم می کند، چون آن زمان است که علوم انسانی شأن و جايگاه خود را نشان ميدهد. با حلوا حلوا كردن دهان شيرين نميشود، اگر ما پیوسته بگوييم تحول در علوم انساني اما رفتارمان در نظام مديريتي چيز ديگري باشد، تحول در علوم انسانی رخ نخواهد داد.
همانند علوم مهندسي و پزشكي بايد نتيجه علوم انساني هم مشخص باشد
همايشهايي كه در چند سال گذشته در حوزه علوم انساني برگزار ميشود با موضوعاتی است چون: اسلام و سكولاريزم؛ يعني همايشهايي كه نه تنها هیچ فایده ای برای دنيا و آخرت ندارد بلکه مشكلي را هم حل نميكند. فضا به سمتی رفته است که گفته می شود در حوزه علوم انساني فقط همايشهايي با محوريت اسلام و سكولاريزم برگزار كنيد، مبادا همايشهايي برگزار كنيد كه ضريب نفوذ و تاثير ربای سازمان يافته كه توسط اركان خود حكومت يعني دولت، مجلس و جاهاي ديگر قانونگذاري شده و مديريت ميشود را برگزار كنيد و به نقد آن ها بپردازید.
لذا اولين كسي كه ميتواند در علوم انساني تحول ايجاد كند كسي است كه زير بار سياست هاي غلطي كه امروز در حوزه علوم انساني گذاشته شده است نرود. براي اين منظور همان طور كه انتظار داريم يك مهندس، يك سد را بسازد و ما نتيجه كارش را ببينيم و یا آن پزشك در اتاق عمل برود و جراحي كند و نتيجه كارش كه بهبود جسم بيمار است را ببينيم، باید علوم انساني هم نتيجهاش مشخص باشد و ما آن را ببینیم.
علوم انساني بايد به 3 سوال پاسخ دهد، چون انسان موضوع بحث آن ميباشد. اولا اينكه انسان كيست؟ ثانيا مناسبات اجتماعي اين انسان در زمان تشكيل اجتماع چيست؟ اين انسان چگونه ميتواند زندگي كند؟ فرهنگ اين انسان، مناسبات، سياست و اقتصادش چیست؟ دنياي اين انسان چگونه آباد ميشود؟ ثالثا انسان آخرتي دارد، آخرتش چگونه آباد ميشود؟ علوم انساني امروز به اين 3 پرسش پاسخ نميدهد. اگر بگوييم كه تهران چيست، شما يك نقشه تهران را باز ميكنيد و ميگوييد اين نقشه تهران است، اگر بگوييم اتومبيل پيكان، پژو و سمند و پرايد چيست سريع ميگوييد اين پك فني پيكان، پژو، سمند و پرايد است؛ يعني هر پديدهاي نقشهاش مشخص است.
نقشه انسان در علوم انساني كجاست؟ غربيها 3-2 نقشه دارند. نقشهاي كه آقاي فرويد، اريك اريكسون و آقاي ژان پياژه تعریف کرده اند. اينها در رشته روانشناسي کار كردهاند و نقشهاي كه براي انسان تهيه كردهاند و نگاهي كه به انسان داشتهاند بسیار سخيف است.
نگاه غربيها از گذشته به انسان، حيوان بوده است. از زمان ارسطو كه میگفت انسان، حيوان ناطق بوده و بعد شده حيوان مدنيالطبع، زمان الكسيس كارل هم انسان، حيوان ناشناخته بوده است. اخيرا فرانسوا دورتيه كتابي تحت عنوان انسان، حيوان شگفتانگيز نوشته است كه امروز مبنای درسی كساني است كه در دانشكده علوم اجتماعي، انسانشناسي ميخوانند. در اينجا انسان يكبار حيوان مدنيالطبع، يكبار حيوان ناطق، يكبار حيوان شگفتانگيز، يكبار حيوان ناشناخته و در كل انسان، حيوان معرفی شده است. فرويد ميگويد انسان، حيوان غير قابل اعتماد است؛ چون يك بعد rasional دارد و يك بعد irasional، يك بعد استدلالي دارد و يك بعد غير استدلالي. بعد غيراستدلالي يا غريزي يا شهواني و احساسياش بر بعد عقلانياش حاكم است.
لذا از اين منظر انسان اصلاحپذير نيست و متاسفانه این نقشهاي كه او براي انسان ترسيم كرده است مبناي شناخت انسان امروز می شود. اریکسون و پیاژه هم، این موضوع را با تفاوت اندکی مطرح می کنند. يعني نگاه فرويد نسبت به انسان (psycho sexual) جنسي، نگاه اريكسون (psycho social) اجتماعي و نگاه آقاي پياژه (psycho cognitive) شناختي است.
اساسا مفهومي كه به انسان داده اند كلمهاي است به نام anthropus و به اين كلمه anthropology ميگويند و اين جا به غلط به انسان شناسی ترجمه شده است.
وقتي نگاهي به نقشه انسان در قرآن ميكنيم تمام مراحل انسان از مرحله ماقبل نطفهگذاري تا مرحله تولد در مورد جسم او كاملا مطرح شده است. مهمتر از جسم انسان كه بشر امروز غربي توانسته جزئيات آن را در مرحله جنيني رصد كند، مرحله نفس و روح انسان است.
حيرتانگيز است كه در فارسي فقط يك كلمه به نام دل داريم و غربيها نیز يك كلمه دارند به نام mind، اما قرآن 4 مفهوم به نام صدر، شقاف، قلب و فواد دارد. جای تعجب است است كه قرآن از كلمهاي به نام ذهن استفاده نكرده و به جاي آن از فواد استفاده كرده است، ولي هزار سال است كه فيلسوفان مسلمان اسير مفهومي به نام ذهن و وجود ذهني بودهاند.
الان اگر همين را شما در علوم انساني مطرح كنيد كه در قرآن ذهن مهم نيست، اما فواد هست، قلب و صدر و شقاف هست، ميگويند چون 20 عالم بزرگ در طول هزار سال گذشته از كندي و فخررازي و ابنسينا و فارابي تا به امروز از كلمه ذهن و وجود ذهني ياد كردهاند، شما چه حقی داريد بگوييد در قرآن ذهن وجود ندارد! مگر تعداد ركعتهاي نماز هم در قرآن آمده است! ميبينيد چطور مغالطه ميكنند.
اولين پرسشي كه باید در تحول علوم انساني پاسخ داد؟
پس اولين پرسشي كه علوم انساني بايد پاسخ بدهد اين است كه انسان كيست؟ آنها ميگويند انسان چيست، اما ما ميگوييم انسان كيست؟ كيستي انسان با چيستي انسان خلط شده است. چيستي انسان يعني همين بعد مادي انسان كه در باز كردن پرونده DNA و مناسبات ژنتيكي رقم خورده است، اما انساني كه شما امروز ميشناسيد از حيث جسميتش با انساني كه قرآن ميگويد انسان كيست،خيلي فرق ميكند. گام نخست تحول در علوم انساني، رسيدن به اين پاسخ است كه انسان كيست و چيست، آن هم از منظر قرآن در مقايسه و تطبيق با نگاه ديگران.
دومين پرسشي كه باید در تحول علوم انساني پاسخ داد؟
پرسش دوم اين است كه با علوم انساني، علوم فنی و علوم پزشکی دنياي انسان چگونه آباد ميشود؟ اینکه آباداني علوم انساني؛ يعني علم اقتصاد، علم مديريت، علم حقوق، علم سياست، علم ارتباطات و مواردي از اين دسته براي دنياي انسان چگونه رقم ميخورد.
نيازهاي انسان امروز را علوم انساني امروز چگونه پاسخ داده است؟ بنده فقط به يك مورد اشاره ميكنم؛ چون مسئله من بوده و در چند سال گذشته سعي كردهام اين بخش را پیوسته مورد بررسي قرار دهم تا زوایای تاریک آن روشن شود. این موضوع، علم اقتصاد است.
تنها جايي كه در انقلاب اسلامي به هیچ وجه روحيه انقلابي ندارد
انساني كه مناسباتش را معيشتش رقم ميزند و براي خورد و خوراكش، براي سر پناه و هر چيز ديگرش نياز به معيشت و شغل و درآمد و رزق و موراد اين چنيني دارد، بيشترين جايي كه تمركز كرده، همين حوزه یعنی علم اقتصاد بوده است. علم اقتصاد غربي تعريفش چيست؟ تخصيص منابع محدود به نيازهاي نامحدود.
بيشترين سرمايهگذاري در غرب روی علم اقتصاد آن شده و در ايران نیز بيشترين توجه به اين رشته بوده است، اما الان ميبينيد 99 درصد مردم در خيابانهاي آمريكا تجمع کرده اند و ميگويند يك درصد جامعه حق ما را خورده است و این بر خلاف تعريف علم اقتصاد که معتقد است تخصيص منابع محدود به نيازهاي نامحدود است، می باشد.
همانطور که در جلسه قبل اشاره كردم اين بطري آب، منابع محدود است و نيازهاي آقايان و خانمهايي كه اينجا نشستهاند به نوشيدن آب نامحدود است؛ چطور ما اين را بين خانمها و آقايان تقسيم كنيم كه نسبت به نيازهاي نامحدود در تشنگي، اين منبع محدود كفاف دهد؟
حالا يك درصد آن جایي كه اين علم توليد شده است، آن جايي كه مينارد كينز دارند، ريكاردو دارند، فريدمن دارند، امروز آمار تياسن دارند، يك درصد، حق 99 درصد را خوردند؛ پس آن علم انساني نتوانسته است نيازها را خوب پاسخ دهد، نتوانسته است قواعدي توليد كند و تضمين كند كه مناسبات اجتماعي درست رقم ميخورد و الا جنبش والاستريت به وجود نميآمد، آمريكا 4 برابر بودجهاش يعني 16 تريلون دلار بدهي پيدا نميكرد و اتحاديه اروپا به مرحله فروپاشي نميرسيد.
گزارش امروز رسانهها چه بود؟ بورس ما از شرق تا غرب عالم امروز افت جدي داشته است. چه بلايي سر اقتصاد يونان و اسپانيا آمده است؟ در اسپانيا ريختهاند و مغازهها را غارت كردهاند، حالا مدام در ايران گرانفروشي كنند. بالاخره يك جا صبر مردم تمام ميشود، با همديگر در گرانفروشي رقابت ميكنند. هيچ كس هم هيچ علم انسانياي توليد نكرده كه چطور ميشود اين مناسبات را در علم اقتصاد اصلاح كرد. پس گل سر سبد علوم انساني در جامعه كاپيتاليستي يعني سرمايهگرايي و اقتصاد نتوانسته است نيازهاي آن جامعه را برطرف كند، پس چطور ميتواند درد جامعه ما در درمان كند.
جمهوري اسلامي از جايي زمين ميخورد كه اسمش بانك مركزي و وزارت اقتصاد است
علم انساني غربيها امروز پاسخ مناسبي به پرسش اول در مورد اينكه انسان چيست و كيست، نداده است. علم غربی بیان کرده انسان حيوان غير قابل اعتماد است. در تبيين دنياي انسان و مناسبات اجتماعي و روابط بين انسانها، گل سرسبد علوم غربی كه علم اقتصاد است، جامعه را طوري به فاجعه كشانده است که آن جامعه در حال فروپاشي است.
در حداكثر و در حد اعلايش اگر ما به علم انساني غربي ها تن در دهيم كه تن نميدهيم، عاقبتي كه منتظر ماست آن اتفاقي است كه در اسپانيا، يونان، ايتاليا، ايالات متحده، كانادا، انگليس و ساير كشورهاي غربي افتاده است، غير از اين نيست مطمئن باشيد. شما ببنيددر 5، 6 ماه گذشته چطور فتيله ارز و سكه و دلار و اينها بدون هيچ منطقي بالا و پايين ميشود.
بزرگترين اشتباه جمهوري اسلامي اين بود که بايد ابتداي انقلاب، كنار دست بانك مركزي، نهاد انقلابي صندوق درست ميكرد. تنها جايي كه در انقلاب اسلامي به هیچ وجه روحيهاي انقلابي ندارد بانك مركزي است و جمهوري اسلامي از جايي زمين ميخورد كه اسمش بانك مركزي و وزارت اقتصاد است.
رهبر معظم انقلاب در ماه رمضان بعد از فتنه در سال 88 در ديدار با اساتید دانشگاه فرمودند: علومي كه از غرب آمده است مال جامعهاي خودشان است و به درد ما نميخورد. اينجا مسئولان با علومي كه نبايد بیاموزند، تربیت ميشوند و با همین دانش کسب شده، مسئول دستگاههای دولتی می شوند و نتیجه اش را امروز در در وزارت اقتصاد ميبينيم.
كينز در مقالهاي در سال 1930 گفته است براي رشد اقتصادي غرب چاره جز رواج طمع و ربا را در جامعه نداریم. این سخن به ما قبل جنگ جهاني دوم بر می گردد در حالی که کینز را معمار اصلاح اقتصاد بعد از جنگ جهاني دوم قلمداد می كنند.
اکنون شيوع طمع در جامعه ما در قالب كاري است كه تلويزيون جمهوري اسلامي بواسطه تبليغات بازرگانياش انجام ميدهد كه زندگي مردم شده فلان خوردني توپي و موتوري. 82 سال بعد از جملهاي كه كينز گفت، امروز در حكومت اسلامي تلويزيون صبح تا شب در ماه رمضان برنامهاي اخلاقي را قطع ميكند و در بین آن مردم را به طمع دعوت ميكند.
خدا ميداند اگر بانک های جمهوري اسلامي تبليغ نكنند چه بودجهاي ذخيره ميشود و آن ها ميتوانند دردهاي زيادي از جامعه را درمان كنند. خدا ميداند توطئه صهيونيستي چیزی نیست جز آنکه براي عقيم كردن دختران از چيپس و پفك استفاده كند. آخر هزينهاي که برای اين تبليغات سيب زميني سرخ كرده و ذرت بو داده می شود از كجا ميآيد، كه هر ساعتي تلويزيون و راديوي جمهوري اسلامي را روشن ميكنيم مدل توپي و يا موتورياش تبليغ ميشود.
آنهايي كه فكر ميكنند كه چرا مراكز زنان و زايمان و نازايي اينقدر پرمشتري است بروند ببينند در 20 سال گذشته مهمترين خوراك و تنقلات دختران مملكت مدل توپياش بوده يا موتورياش. ازدواج كه در کشور ما سنش به تاخير افتاده و بعد از ازدواج هم كه خانم ها بچهدار نميشوند تا دكترا بگيرند و بعد هم كه تصمیم به بچه دار شدن می گیرند، تازه اول رفت و آمد در مطبهاي زنان و زايمان و نازايي است؛ يكي از دلايل اين موضوع تغذيهاي نامناسب هم می تواند باشد.
اصلي ترين درد جامعه ما چيست!؟
کینز، 82 سال قبل فرياد ميزند كه بايد طمع را رواج داد، ما در نمايشگاه قرآن مينشينيم و ميگوييم درد جامعهمان چيست؟ اين است كه رسانه ملي ما صبح تا شب مردم را به طمع دعوت ميكند. خدا ميداند كساني كه اين طور پيامهاي بازرگاني درست ميكنند و اين طور حرص و ولع و طمع را توليد ميكنند عاقبتشان چيست؟ اين ها اصحاب علي(ع) نيستند و نروند شبها قرآن به سر بگيرند، اين ها اصحاب کینز هستند.
سند مجمع تشخيص مصلحت نظام در باب الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت يك سند ضد قرآني است
جمله دوم كينز در مقالهاش اين است كه بايد ربا را در جامعه رواج داد. ميدانستيد مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام جمهوري اسلامي، سند رسمي 782 صفحه ای منتشر كرده است و در آن الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت كه رهبري درخواست كرده؛ يعني الگوي توسعهاي مطلوب براي جمهوري اسلامي را مكتب نئوكينزيها معرفی کرده است، مكتبي كه دو ركن دارد: طمع و ربا.
علم اقتدار آفرين يعني چه؟ يعني علمي كه به شما قدرت دهد جلوي دشمناني كه راه خدا را سد ميكنند، ائمه و انبياء را شهيد كردند، مقاومت كنيد، اما با علم چه كسي ميخواهيد جلوي آنها مقاومت كنيد؟ با علمي كه از ذهنهاي شيطاني تراوش كرده است؟ مگر در اين قرآن نفرموده ربا جنگ با خداست و اين سند مجمع تشخيص مصلحت نظام يك سند ضد قرآني است. 782 صفحه صغري و كبرا چيده شده است تا به صفحه 782 برسد و اگر كل اين 782 صفحه را بگرديد يك آيه يا روايت از ائمه(ع) نميبينيد.
جلسه پيش اشاره كردم ببنيم كدام علوم اقتدار زداست؟ آنجايي كه كينز 82 سال پيش رسماً اعلام كرده بايد ربا و طمع را رواج داد تا وضع اقتصاد خوب شود، مجمع تشخيص مصلحت نظام سند رسمي با پول بيتالمال تنظیم کرده كه ما بايد برويم سراغ كينز و 780 صفحه صغرا و كبرا ميچيند تا اين را اثبات كند و در صفحه 782 آن می نويسد كه الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت، الگوي توسعهاي مطلوب، نگاه نئوكينزی است.
اين تئوري را صدا و سیمای ما پياده ميكند. يك نفر در اين كشور عذرخواهي نكرد كه چرا رئيس بانك ملي اين مملكت كه از وضعيت خزانهاي كشور خبر داشت، از كشور بيرون رفت. اگر فرماندهان كلان نظام، خانهشان بيرون از مرزها باشد سازمانهاي امنيتي اهمیتی نميدهند؟ فرماندهان نظامي موقعيتشان مهمتر است يا مسئولان اقتصادي.
چطور دستگاههاي امنيتي و رئیس جمهور ما وقتي مثلاً آقاي كذا خانه و زندگياش در كانادا بوده، دو پاسپورتي بوده سکوت کردند؟ چطور به او اجازه دادند رئيس بانك مركزي شود؟ بخش عظیمی از تحريمها و فشارهايي كه امروز بر ما اعمال می شود از بابت اين است كه آقاي خاوري زمانی كه از ایران فرار كرد، سرويسهاي امنيتي غربي او را تحت فشار قرار دادند تا ببينند ذخاير ارزي ما چقدر است؟ ما چقدر ديگر از لحاظ اقتصادي دوام ميآوريم؟ دريغ از يك عذرخواهي در اين حكومت.
لذا علوم انساني اقتدارآفرين در مقابل علوم انساني اقتدار زداست. شما زمانی که موشك داريد اقتدار داريد، انرژي داريد اقتدار داريد، سوپر كامپيوتر داريد اقتدار داريد در غير اين صورت اقتدار را نداريد و عاملي نيست كه بخواهد اقتدارتان را بزدايد، اما علوم انساني مثل تيغ دو دم است، از اين سمت شما آن را داشته باشيد اقتدار داريد و اگر نوع ديگرش را داشته باشيد همان اقتداري را كه اکنون داريد از شما ميگيرد.
قرآن عامل ميخواهد
امروز علم اقتصادي كه در دانشگاههاي جمهوري اسلامي تدریس ميشود و با آن مسئولان بانك مركزي و مسئولان اقتصادي مشخص ميشوند اين اقتصادي است كه اينها خواندهاند. اي مردم عزيز اين اقتصاد ضدقرآن است و در اين قرآن يك حد الهي آمده است كه جنگ با خداست و آن حد هم «ربا» است و تفكر كينز يك جمله است: ربا و طمع را بايد رواج داد. قرآن نمايشگاه نميخواهد قرآن عامل ميخواهد.