گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ میگرن داستان عجیبی ندارد گرچه روایتش نسبتا بدیع است و حتی می توان رد آن را در خلاصه ای که از داستانش امده پی گرفت؛ قصه این فیلم تو یه آپارتمان چند طبقه می گذره که وقتی در و باز می کنی و وارد ساختمون می شی و از طبقه اول و دوم اش می گذری، به طبقه سوم، می رسی به یه خونه که توش رعنای مترجم زبان با تنها دختر نه سالش زندگی می کنه که قصه شون زندگیه و...
این فیلم اولین فیلم بلند سینمایی مانلی شجاعی فرد پس از دستیار کارگردانی در فیلم ساکنین سرزمین سکوت (1382) است.
گوهر خیراندیش، سهیلا رضوی، افشین هاشمی، هنگامه قاضیانی، پانته آ بهرام، هدایت هاشمی، نیکی نصیریان، صفا آقاجانی، حسین سلیمانی، تورج فرامرزیان، نصرت دستمردی و با حضور افتخاری رضا کیانیان و شاهرخ فروتنیان در این فیلم به ایفای نقش پرداخته اند.
فیلم میگرن را می توان با در نظر گرفتن اینکه اولین تجربه سینمایی کاگردانش هست از این منظر به نقد و تحلیل گذاشت و مثلا ضعفهایش را با اغماض نگریست و به اصطلاح خیلی سخت نگرفت و بیشتر نکات مثبت و به اصطلاح نیمه پر لیوان را دید.
نگارنده هم همین قصد را دارد و با در نظر گرفتن جمیع جوانب و شرایط فیلم به این نکته اذعان دارد که فیلم میگرن توانسته در پرتو بازی های نسبتا خوب و فضا سازی قابل دفاع و میزانسن درستش در بعضی از فرازها حتی فارغ از فیلم اولی بودن هم اثر قابل دفاعی باشد و نمره خوبی بگیرد.
نکته شاخص در این باره بازی هنگامه قاضیانی و فضا سازی خوب فیلم در بعضی فرازهاست که البته در کنشمندی لطیف و آرام و نرم فیلم که میان کاراکترهای مختلفش پدید می آید بیشتر رنگ سینما می گیرد و به عنصر درام وفادارتر باقی می ماند.
به نظر می رسد کارگردان اتکای زیادی به بازی های بازیگرانش داشته و حساب ویژه ای روی آن باز کرده که عنصر درام و اکشن را به شکلی قابل توجه و جدی از داستانش حذف کرده و بنا را بر خرده کنش های شخصیتی گذاشته که با عناصری روحی-روانی مثل وسواس یا شک یا انزوا یا طرد شدگی خودخواسته یا ناخواسته اجتماعی کاراکترهای اصلی اش شکل می گیرد و موقعیتهای فرعی را پدید می آورد.
به قول یکی از دوستان منتقد تعداد فیلم های نوع «برش کوتاه» دارد در سینمای ایران در حال زیاد شدن هستند (به طور مثال می توانیم به فیلم های «تقاطع»، «دایره زنگی» و «لطفاً دور نزنیم» در سال های اخیر اشاره کنیم).
این می تواند موضوع یک پژوهش جامعه شناسی سینما قرار گیرد که ربط زیاد شدن این فیلم ها با شرایط اجتماعی را که در آن قرار داریم جستجو کند. از جمله مهم ترین عناصر مورد مطالعه در این پژوهش هم می تواند موضوع رویکردهای داستانی به زندگی آپارتمان نشینی در این آثار سینمایی باشد. سبکی از زندگی شهری امروز که آدم ها را همچون واحه هایی در بیابانی می سازد. همان قدر نزدیک به هم و همان قدر دور از هم.
نه تنها در مورد آدم های دو واحد کنار هم که حتی در مورد آدم های یک یک آن واحد ها در کنار هم. این می تواند زمینه گشایش یک بحث پسا ساختارگرایانه را هم ایجاد کند. اینکه چگونه این فرهنگ آپارتمان نشینی ایرانی تقابل های دو تایی نزدیک/ دور را واسازی کرده و چقدر مرزهای نزدیک و دور را ویران کرده و دوباره ساخته و دوباره ویران کرده و همین چند فیلم برش کوتاهی چگونه و چقدر این موضوع را وارد سینما کرده اند...
اما فیلم «میگرن» یک مشکل جدی دارد. اینکه نمی تواند آن جزئیات روزمرگی را که لازمه ی پرداخت این نوع فیلم است با پرداختی مبدعانه از کار دربیاورد. این است که آخرش به نمادی چون باز شدن پنجره و تابش نور و موسیقی محزون روی می آورد، این است که بالاخره به مردهای میان سال نیک سیرتی روی می آورد که در نهایت زن تنهای فیلم را از تنهایی در خواهند آورد، اینکه آدم هایش را به سرانجام لازم یک کار دراماتیک نمی رساند. این نه به معنای پایان واضح است، بلکه به معنای درآوردن درست همان سرگردانیی است که این آدم ها یا آخرش در آن می مانند یا بالاخره یک جوری خودشان را از آن خلاص می کنند...
و اینکه معلوم است کارگردانش دردآشناست، اما نمی داند چطور باید این دردها را در یک فیلم سینمایی بیان کرد که با همان مقدار تأثیر بر تماشاگر، روایتگر این دردهای آشنا باشد. یکی از راه حل های این مشکل به نظر من نزدیک تر شدن سینماگر ما به ادبیات است.
مگر او زن نیست؟ و مگر ما دست کم یک شاعر زن بزرگ در تاریخ ادبیاتمان نداشته ایم که روزمرگی های زندگی زنانه اش را این گونه تعریف کرده است: از تصویر «زندگی شاید/ یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد» به تصویر «زندگی شاید آن لحظه ی مسدودی است که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد» و در نهایت، به تصویر پری کوچک غمگینی رسیده است که زندگی صبح و مرگ شبش با یک بوسه معنا می یابد؟!
ولی با توجه به اینکه مدت زمانی از این فیلم، دچار ممیزی شده، طوری که بعضی داستانک هایش نیمه تمام مانده اند، همچنین، فیلم اول کارگردانی است که قبلاً تجربه ی مستقیمی هم در زمینه ی کارگردانی نداشته، می توانیم به خاطر دردآشنا بودنش و خلق لحظاتی تأثیرگذار نگاهی مشفقانه تر هم به فیلم داشته باشیم.
همانطور که گفتیم فیلم میگرن را می توان با در نظر گرفتن اینکه اولین تجربه سینمایی کاگردانش هست از این منظر به نقد و تحلیل گذاشت و مثلا ضعفهایش را با اغماض نگریست و به اصطلاح خیلی سخت نگرفت و بیشتر نکات مثبت و به اصطلاح نیمه پر لیوان را دید.
و اینکه با در نظر گرفتن جمیع جوانب و شرایط فیلم به این نکته اذعان داریم که فیلم میگرن توانسته در پرتو بازی های نسبتا خوب و فضا سازی قابل دفاع و میزانسن درستش در بعضی از فرازها حتی فارغ از فیلم اولی بودن هم اثر قابل دفاعی باشد و نمره خوبی بگیرد.
اما نکته اینجاست که این پرداخت سینمایی در تلفیق با عنصر مضمونی فیلم و واکاوی اجتماعی که مطمح نظر قرار داده تا چه حد توانسته به یک اثر یکدست و قابل قبول «سینما»یی منتهی شود.
اینکه یک فیلم، اولین اثر کارگردانش هست نهایتا نباید منجر به این شود که منتقذ فارغ از وظیفه دلسوزانه و متعهدانة نقد، صرفا به تعارف بسنده کند و به اصطلاح هوای فیلم اولی بودن کارگردان را داشته باشد.
و درست به همین دلیل است که به مانلی شجاعی فرد باید گفت، درام را بیش از فضاسازی جدی بگیرد و البته فضا سازی را جدی تر ازآن بگیرد که در میگرن گرفته!
چرا که «فضاسازی» عنصر زیبایی شناسانه و وجه «هنرورزانه» و سینماگرانه فیلم است و «درام»، «شریان حیات»ی فیلم.
و بالاخره اینکه میگرن به عنوان فیلم اول یک اثر قابل دفاع بود که می تواند مخاطب را برای دیدن اثر بعدی این فیلمساز منتظر و امیدوار باقی نگه دارد.
موقعیتی که بی تردید بخش قابل توجهی از آن متوجه و مدیون بازی بازیگران فیلم و البته هنگامه قاضیانی است.
اصلا هم نبايد اين کار را کرد. به چه دليل اين حرف رو مي زنيد؟