کشور ما هم اکنون وسط میدان جنگ فرهنگی است؛ جنگی که بدون آگاهی، تلاش، ایمان، صبر، مجاهده و تبلیغات گسترده جز نظارهگر به غنیمت بردن تمدن این سرزمین هیچ ثمره دیگری برای این نظام مقدس نخواهد داشت و از آن زمان که رهبری در زمینه جنگ نرم روشنگری کردند، همه در حد حرف اظهار تاسف کردند و یا اگر هم کاری کردند، کاری در شان این انقلاب و مردمش و یا کاری تاثیرگذار نکردند.
گروه باشگاه خبرنگاران «خبرگزاری دانشجو»، فاطمه محمدرضایی؛ شان و جایگاه فرهنگ در جامعه امروز دغدغه ای است که مدتهاست ذهنم را به خود مشغول کرده است؛ فرهنگی که با فداکاری کسانی به حیات خود ادامه میدهد که در حالت چراغ خاموش و بدون هیچ حمایت مادی و معنوی صرفا به خاطر احساس نیاز جهت زمینه سازی برای ظهور حضرت در حال تلاش و فعالیت هستند، اما دلیل این همه بی مهری -علی رغم تاکید مدام رهبری- نسبت به این مقوله چیست؟
در جامعه ما فرهنگ و مدیریت فرهنگی تعریف جامع و کاملی ندارد و هیچ خط مشی ای که شاخصه انقلاب اسلامی باشد در آن دیده نمیشود و هر چه هست سلیقه شخصی مدیران و فعالان به اصطلاح فرهنگی است که اظهار نظر ایشان گاهی با الهام از سخنان رهبری –البته آن هم نه در وقت مناسب و در برهه ای که شاید اصلا ایشان صرفا آن نظر را در همان شرایط خاص عنوان کردند- صورت میگیرد.
مدیریت ناقص فرهنگی جمهوری اسلامی اکنون از دو جبهه متناقض اشباع شده است که هیچ کدام هیچ کار مفیدی برای این انقلاب انجام نداده اند و کمتر کسی توانسته با حمایت ارگان های فرهنگی، موضوعات فرهنگی جامعه کنونی را مهندسی کرده و بعد از ایجاد زیرساخت لازم به کار فرهنگی تاثیرگذار بپردازد؛ این برای کسی که با فرهنگ آشناست و دغدغهی فرهنگ را دارد، دردناک است که با فکر و ایده قدم در راه بگذارد و ناامید از ادامه راه منصرف شود.
هم اکنون بیشتر کسانی که خود را به نحوی فعال در عرصه فرهنگ میدانند – چه در جایگاه قدرت و مدیریت و چه در جایگاه یک دانشجوی ساده – بیشترشان دیدگاه های جنبی و نظرات تخصصی مقام معظم رهبری راجع به تمام ابعاد فرهنگ مد نظرشان نیست، در حد شنیدن و احسنت گفتن بله ولی در سطح عمل کردن و دست به کار شدن خیر.
هرجا مدیری نیت به انجام کار فرهنگی کند، بنا به دلایل سیاسی از انجامش منصرف شده و هرجا هم که دانشجویی آستین همت خود را بالا زده و آنجایی که به موانع و مشکلات خورده، جا زده و بهانه آورده که حضرت آقا(دامت برکاته) فرمودند که «اول تحصیل!» و اینجاست که متوجه میشویم هدف اگر در جامعه ما فرهنگ بود و اگر مدیریت فرهنگی بر مدیریت سیاسی و سیاسی بازی های جامعه کنونی سایه می افکند، هرگز به اینجا نمیرسیدیم که رهبری بگویند: «فرهنگ مظلوم است.»
کشور ما هم اکنون وسط میدان جنگ فرهنگی است؛ جنگی که بدون آگاهی، تلاش، ایمان، صبر، مجاهده و تبلیغات گسترده جز نظاره گر به غنیمت بردن تمدن این سرزمین هیچ ثمرهی دیگری برای این نظام مقدس نخواهد داشت.
از آن زمان که رهبری در زمینه جنگ نرم روشنگری کردند، همه در حد حرف اظهار تاسف کردند و یا اگر هم کاری کردند، کارِ در شان این انقلاب و مردمش و کار تاثیرگذار نکردند؛ هیچکدام راه کار جدی برای مقابله ارائه ندادند که امیدوارم همه گیر شدن ماهواره و بدتر از آن عدم برخورد صحیح با دارندگان آن از نظر مخالفان نظر بنده راهکار مقابله با جنگ نرم نباشد!
مطمئناً جنگی که در آن اصول و مواضع طرفِ تهدید شده هنوز مشخص و مبین و قابل اجرا نیست و مدیریت بحران و توجه به نیاز کنونی هنوز صورت نگرفته است، جنگِ نابرابری است به لطف راه بری و موقعیت شناسی مقام معظم رهبری و یاری امامِ عصر تاکنون ما را بر زمین نزده است.
نکته جالب توجه در مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی، عدم داشتن موضوعیت فرهنگ برای خود حزب اللهی و حتی رسانه های حزب اللهی پیرو تفکر رهبری است که در بیشتر رسانه ها فرهنگ الویت ندارد و کارِ فرهنگی در الویت نیست و اصل سرویس سیاسی است و موضوعات سیاسی.
همانطور که میدانید یکی از نقوش رسانه ها، بزرگ کردن یک اتفاق کوچک و یا کوچک کردن یک اتفاق بزرگ است که این اعمال بنا بر خط مشی کلی آن رسانه صورت میگیرد؛ بنابراین باید متوجه شده باشید که در اکثر رسانه های مهم ما در موضوع فرهنگ کم کاری شده است، چرا یکی از رسانه های مدعی، آثار انقلابی و تاثیرگذار انقلاب را بزرگ نمیکند و آن را ترویج نمیدهد. (سازمان صدا و سیما را از این قاعده فاکنور بگیرید!) این بحث قابل تعمیم در خودِ افراد جامعه هم هست؛ چرا که تا خود ِ فرد دغدغهمند فرهنگ نباشد، اگر کاری هم بکند فرهنگی از آب در نمیآید و مثل اینکه خودت کتاب نخوانی و به دیگران خواندن فلان کتاب را توصیه کنی..!
حال اگر به عنوان مثال به باشگاه های ورزشی، یکی از فراگیرترین نهادهای اجتماعی امروز جامعه نگاه کنیم؛ عنوان اکثریت این باشگاه ها فرهنگی-ورزشی است، اما دریغ از کوچکترین کار فرهنگی در سطح همان باشگاه و هوادارانش چه برسد در سطح کلی و فرهنگ سازی برای اکثریت جامعه ورزشی.
این باشگاه ها به جای اینکه فرهنگ سازی کنند، فرهنگ و ادب و شان اجتماعی جوانان این سرزمین را از ریشه نابود میکنند و این دلیل مدیریت ناصحیح مدیران غیرفوتبالی است، وگرنه چرا خانواده های اصیل و فرهنگی از گرایش فرزندانشان به ورزش هایی همانند فوتبال واهمه دارند؟!
اگر مدیریت صحیح فرهنگی در باشگاهی با ابزار و شاخص های مدون بود – که مطمئنا اگر هم باشد در اولویت نیست – دیگر دلیلی بر مقاومت بر نظرات ذکرشده وجود نداشت.
و بحث آخر که بسیار مهم می باشد، به خواب رفتن روح آرمان گرایانه من و شمایی است که همت برخاستن، تلاش کردن و پی تمام ناملایمات به تن خود مالیدن را، نداریم، شاید هم نمیخواهیم که داشته باشیم؛ چرا که راه طولانی است و طاقت فرسا و ثمره تلاش به هیچ عنوان در آغاز راه چیده نمیشود! و به قول وحید جلیلی «بیشترِ ما به جای اینکه تحلیل گر شویم، داریم به سمت تحلیل گیر شدن پیش میرویم و همین قدرت ارائهی راهکار را از ما گرفته است و چه قدر درد آور است که متفکرترین و متخصص ترین فعال فرهنگی جهان، راه بَرَت باشد و مدام راه تاریک را برایت روشن نماید و تو هنوز در حالِ درجا زدن باشی و تصمیمت را نگرفته باشی...»