به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، حسین قدیانی در آخرین بروزرسانی وبلاگ «قطعه26» خود نوشت:
یک: چند روز پیش، برای «قطعه 26» کامنتی خصوصی آمده بود، ناشناس؛ «داداش حسین! خیلی وقت است عکس های خودت را در وبلاگ نمی گذاری… این مسئله + روح حاکم بر نوشته های چند وقت اخیرت نشان دهنده رگه هایی از اخلاص است… ما هم دوست داریم همیشه از خود بگذری و به خدا برسی…» و از این حرفها! جواب دادم؛ «اتفاقا حب الدنیا راس کل خطیئه»! جواب داد؛ «داری مسخره می کنی؟!» جواب دادم؛ «مشتی! اخلاص کجا بود؟! دارم کچل می شم… عکس چی بگذارم توی وبلاگ؟!»
دو: توی نیویورک، یکی از دوستان دیپلمات که سال ها به جبر کار، ساکن آمریکا بود، اول بار که مرا دید، بعد از مختصر سلام و علیکی گفت: شاید باورت نشود، اما جالب ترین خاطره من از وبلاگ «قطعه 26» دقیقا به حوادث 25 بهمن 89 برمی گردد. چند تا خبرگزاری و سایت را خوانده بودم و درب و داغان آمدم ببینم «قطعه 26» چی نوشته، دیدم نوشته؛ «راه های جلوگیری از ریزش مو»!! در آن گیر و دار، بی اعتنایی ات به دشمنی که آن همه رجز خوانده بود و 25 بهمن هم هیچ کاری نتوانست بکند، قشنگ ترین و خنده دارترین خاطره مرا از وبلاگ «قطعه 26» رقم زد. آن روز اداره بودم. یکی از همکاران گفت: «حسین قدیانی چی نوشته؟!» گفتم: «نوشته؛ مهمتر از اینکه چه شامپویی به سرتان می زنید، این است که هنگام استحمام، وقتی می خواهید به سرتان شامپو بزنید، این کار را نشسته انجام دهید. آب هم زیاد گرم نباشد، بهتر است…». اتفاقا متن تو درست بود! من اینجا زیاد مجله و بروشورهای تبلیغاتی به دستم می رسد. اغلب برای جبران ریزش مو، به 4 موردی که تو هم در نوشته ات نوشته بودی، استناد می کنند و…
سه: این نکته سوم، یه جورایی داخل پرانتز است. چندی پیش رهبر انقلاب در جمله ای حماسی و معنی دار فرمودند؛ «من دیپلمات نیستم. انقلابی ام». مع الاسف بعضی دوستان به جای دریافت باطن این جمله، فقط بسنده به ظاهر آن کردند؛ آنهم کاریکاتوری! نه فقط جان جمله را نگرفتند، بلکه زدند و جسم جمله را مجروح کردند. وبلاگی نوشت؛ «درس مهم رهبر انقلاب به دیپلمات ها و دیپلماسی». سایتی نوشت؛ «سیلی رهبر انقلابی بر گوش دیپلماسی». هفته نامه ای نیز بر همین سیاق چیزکی نوشت. من اما گمان ندارم که بر اساس جمله «آقا» بتوان دیپلمات ها را خوار کرد و دیپلماسی را تخفیف داد. حتما «آقا» دیپلمات نیست، چرا که «رهبر انقلاب» است و رهبر انقلاب باید هم «انقلابی» باشد. «من دیپلمات نیستم. انقلابی ام»، سیلی «آقا» بر گوش «آمریکا»، «مذاکره با آمریکا» و «قائلین به سازشکاری» است، نه دیپلمات ها و دیپلماسی. دیپلمات ها به اقتضای شغل شان یعنی دیپلماسی، مجبور به رعایت پاره ای آداب و قواعدند؛ اجباری که نه ملت دارد، نه ولایت. بنده خدا سعید جلیلی که وسط گفت و گو با «1 + 5» نمی تواند داد بزند؛ «مرگ بر آمریکا»، اما وقتی مذاکره کننده های هسته ای ما از حقانیت ملت ایران در اشل اتو کشیده دفاع انقلابی می کنند، یعنی همان «مرگ بر آمریکا». ما یک «مرگ بر آمریکای لخت» داریم، یک «مرگ بر آمریکای با لباس». اولی را ملت و ولایت می گویند، دومی را دیپلمات ها… و هر جفتش با کلاس است. ما هم دیپلمات خوب داریم، هم دیپلمات بد. شگفتا که هم دیپلمات انقلابی داریم، هم دیپلمات قلابی. «شیخ دیپلمات» یک دیپلمات قلابی است، اما سعید جلیلی قطعا یک دیپلمات انقلابی است. در نقد شیخ دیپلمات، فکر کنم هنوز هم عالی ترین جمله از آن رئیس محترم مجلس شورای اسلامی باشد. باری علی لاریجانی گفته بود؛ «زمان حسن روحانی، ما در غلتان به غرب داده بودیم در عوض آب نبات!» آن روزها البته هنوز از بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی رونمایی نشده بود، و الا ایشان این استعداد را داشتند که همان زمان هم سخنرانی محکم علی لاریجانی را بهم بزنند!
حالا یا بهم بزنند یا بگویند؛ «برو بابا! این حرف های انقلابی به شما نیامده!!» نگران نباشید! می گشتند و یک دلیل علیل برای کارشان پیدا می کردند! البته بعدا هواشناسی می کردند و اگر دیدند لازم آمده، کار اخلال گران را محکوم می کردند!! اصولا غبارآلودتر کردن فضا، اصلی ترین هنر جبهه های سیاسی است. جبهه های سیاسی، برای خودشان که باشد، حاضر به جمع کردن و جذب کردن هر نوع یاری ولو یار در سمساری هستند، لیکن به جبهه ولایت فقیه که می رسد، بخیل و تنگ نظر می شوند!! برای خودشان دنبال عده و عده می گردند، اما برای جبهه انقلاب اسلامی 300 هزار شهید، علی الدوام قائل به دفع اند!! برای خودشان رای جمع می کنند، لیکن با وجود همه ادعاهای ولایت مدارانه، همین که به جبهه «سیدعلی» می رسد، دریغ از یک وجب جا برای علی لاریجانی (رئیس مجلس همین نظام!) و دریغ از یک وجب جا برای قالیباف (مدیر توانمند و خدوم بوستان ولایت و پل صدر و تونل نیایش همین تهران!) جا که ندارند هیچ، علیه شان جبهه هم تشکیل می دهند، تا انقلاب اسلامی یک وقت مبادا بیش از این، دست نامحرمان و نااهلان -بخوانید دیگر اصول گرایان!- بیفتد!! مع الاسف همه حرف جبهه های ناپایدار سیاسی این است؛ «با ما باش، از ولایت فقیه و انقلاب اسلامی هم دفاع نکردی، نکردی… اما اگر 2 تا نقد محترمانه به ما داری، حالا هی برو از ولی فقیه و خون شهدا دفاع کن!!» پس «صورت کچل»، بهتر از «بصیرت کچل» است. بصیرت کچل یعنی چه؟! یعنی اینکه؛ «به ما چه در دعوای فلانی و بهمانی، چه کسی، چه اندازه مقصر است؟!…
مهم بغض بیشتر ما نسبت به یک کدام شان است. مهم نیست علی لاریجانی گفت: «تا ولایت فقیه هست، بن بست نداریم»، مهم این است که ما نسبت به خانواده لاریجانی، حتی اگر منصوب مهم «آقا» هم باشند، کلا بغض داریم… لذا شاید ما با «زنده باد بهار» کمی تا قسمتی مرز داشته باشیم، اما خب! مسئله این است؛ «زنده باد نوار!»… آری! ما چه کار داریم به ساختار و نظامات جمهوری اسلامی که یک طرف به بادش گرفته؟!… مهم این است که کاری به کار ساختمان جبهه ما ندارد!»«من انقلابی ام» یعنی من با انقلاب ام. با خون شهدا هستم. با ملت ام. «من انقلابی ام» یعنی من دغدغه انقلاب را دارم، نگران این جبهه و آن جبهه نیستم. «من انقلابی ام» یعنی اگر احزاب برای تیم خود دنبال بازیکن می گردند، من نیز برای انقلاب اسلامی دنبال یارکشی ام. «من انقلابی ام» یعنی من اهل جبهه و جنگ و چفیه و فکه و شلمچه و مقاومت هستم، نه جبهه ها. «من انقلابی ام» یعنی شان و مقام من از این جبهه بندی ها بالاتر است. «من انقلابی ام» یعنی وقتم را وقف دفاع از انقلاب اسلامی می کنم، نه این و آن. «من انقلابی ام» یعنی از انقلاب اسلامی درست دفاع می کنم، نه درشت. «من انقلابی ام» یعنی من «معیار» دارم… نه حب بی خود دارم، نه بغض بی خود. اگر معیار ما «ولی فقیه» است، پس چرا برخوردهای دوگانه؟! اگر «ملاک، حال فعلی افراد است»، پس چرا کاسبی با فتنه؟! گیرم اما «فتنه 88» ملاک باشد؛ قالیباف کمی دیر و لاریجانی کمی دیرتر، عاقبت هر چه بود، به صحنه آمدند و تا امروز در صحنه اند. مهم ترین ساکت فتنه، عرض شود که یکی دیگر است!! و هنوز به صحنه نیامده!! هم او که سکوتش الهام بخش وحدت فتنه و انحراف است!!
اما وقتی سخن می گوید، الهام بخش تفرقه می شود، حتی روز 22 بهمن!! با این همه باید سخنرانی یکی دیگر در یک کجای دیگر بهم بخورد!! چون گاهی معیار ما، به جای «علمدار»، به جای «یار»، می شود حب و بغض!! با حب و بغض، بصیرت ما کچل می شود، حتی اگر ریش مان توپی باشد!! و با حب و بغض، بصیرت ما کچل می شود، حتی اگر با بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی، عداوت بی مبنی داشته باشیم!! و به جای ریش توپی، مختصر ریش عاقلانه داشته باشیم!! آقای احمد توکلی! آیا مطالب سایت تان را می خوانید؟! هیچ می دانید از نظر سایت «الف»، اصلی ترین همکاران بی بی سی، نه زنجیره ای نویس های جاسوس، بلکه سپاه و شورای عالی امنیت ملی و دیگر نهادهای مقدس نظام اند؟! یعنی شما اعتقاد دارید که در جمهوری اسلامی، سانسور و فیلترینگ، نه تنها وجود دارد، بلکه بیداد نیز می کند؟! نظامی که سیمرغ های فجر خود را این چنین به اپوزیسیون نماها بذل و بخشش می کند و سانسور؟! نظامی که به مجرمین قطعی فتنه 88 رسما قلم و روزنامه و هفته نامه و ماهنامه و سایت و خبرگزاری می دهد و سانسور؟! نظامی که علنا متهمین فتنه را به دیده شدن در رسانه ملی اش دعوت می کند و سانسور؟! حالا ارگان ها و ارکان های مظلوم این نظام مظلوم تر، شدند همکاران اصل کاری بی بی سی؟! آنکه با بی بی سی دارد همکاری می کند، فکر کنم لانه در ستون سایت شما کرده، با این قلم زنجیره ای!!
چهار: عجب پرانتزی شد، پرانتز بالا! همین پرانتزهاست که آدم را کچل می کند! کچلی سر من اما ارثی است. یحتمل چاره ندارد. دیر یا زود باید وداع کنم با موهایم. دارند می ریزند! تازه، آنهایی شان هم که وفادار بمانند به کله ما، دیر یا زود سفید خواهند شد. هم الان چند تایی تار سپید دشت کرده ام! من اعتراف می کنم؛ یواش یواش باید تند تند با جوانی خداحافظی کنم. من کجا و اخلاص کجا؟! یواش یواش می ترسم عکسم را بگذارم در «قطعه ای از بهشت». البته قبول دارم؛ کچلی به بعضی ها می آید، نیز قبول دارم که کچلی برای بعضی ها، بلند شدن بخت و پیشانی است، اما قیافه آدمی بسته به موی آدمی است. تعارف که نداریم! گاهی دکتر علفی می روم و حنا و سدر و مورد -حالا یا مودر یا مورد!- و زرده تخم مرغ را می گذارم روی سرم، چند ساعت! مادربزرگ برایم می گذارد. گاهی مادرم. راستش را بخواهی 26 درصد به نشانه استحباب که سنت پیامبر دین مان است، شونصد درصد برای اینکه دیرتر از اینکه هستم کچل تر شوم!! چند روز پیش مادرم برایم حنا گذاشت. این رنگ ملایم مایل به سرخ را دوست دارم! ملایم و همچین بفهمی نفهمی است! موهایم را تابلو نکرده، اما به وضوح می بینم که تقویت شده اند. القصه! حنا داشت جذب موهایم می شد که چشمم افتاد به عکس بابااکبر. جوان تر از من، خوشگل تر از من، بی هیچ دغدغه ای، حتی دغدغه بابت ریزش مو! حنابندان شهید، با خون سرخش است در بهشت.
پنج: با آدمی سخن می گوید تغییرات ظاهرش. کچلی آدم را زشت می کند، الا آنکه به مدد تجربه، زیبا کند خود را. من اما اگر چه انسان زمان فتنه نیستم، لیکن دوباره برگردیم به آن مقطع، ناظر بر روزگار، باز هم «پرسه در مه» را خواهم نوشت و باز هم از جناب شهردار انتقاد خواهم کرد. منتهی بغضی نسبت به ایشان ندارم. تعصب بی خود ندارم. من چون انقلابی ام، از شهردار محترم تهران تمجید می کنم که تصویر کارگران تونل نیایش را روی در و دیوار شهر زده اند با این عنوان؛ «ما تونل نیایش را ساختیم». «مردمی نژاد» به حرف نیست، به عمل است. من چون انقلابی ام، هر چند اختلاف افکنی را محکوم می کنم، اما از سخنان رئیس محترم مجلس، حتی در روز یکشنبه کذایی نیز، آنجا که از نظامات نظام و ولایت فقیه و قانون و ساختارهای اساسی دفاع کردند، تشکر می کنم. طرفه حکایت اینجاست؛ تو وقتی بی مبنی، با این و آن، جبهه بندی می کنی، آن روز که با مبنی، نقد این و آن لازم آید، کار را خراب می کنی!! افکار عمومی می گوید؛ «از کجا معلوم نقد امروزشان هم حکایت سخنرانی بهم زدن شان، نوار رو کردن شان، قیل و قال بی خودشان و منم منم بی دلیل شان، باری به هر جهت و از روی حب و بغض نباشد؟؟!!» آری! تفکر ناپایدار برآمده از حب و بغض، بخواهد یا نخواهد، هم افزایی دارد با فتنه و انحراف، چرا که راه اصولی مقابله را غبارآلود و مشوش می کند. بگذریم که وقتی انحراف می بیند در هر ماجرایی دارد قسر درمی رود و همیشه خدا همه چیز سر این و آن خراب می شود، در بهارنمایی خود مصمم تر می شود… و چرا نشود؟!
شش: اگر معیار نقد من «ولی امر» است، خط کش مدح من نیز «آقا» است. با همین عیار، زنده باد آن وزیری که خدمتش الهام بخش وحدت است. زنده باد آن نماینده مجلسی که «وکیل الخدمت» است، نه «وکیل الدولت». من چون انقلابی ام، فقط به فرود آرام دولت فکر نمی کنم، یک مقدار خیلی بیشتر به فراز خود انقلاب اسلامی فکر می کنم… و اگر انقلاب نباشد، می خواهم دولت نباشد. من چون انقلابی ام، فاش می گویم که خدمات کم و زیاد دولت در برابر عظمت نام انقلاب اسلامی، عمارتی بسیار بسیار بسیار کوچک است. خواه دولت هر که می خواهد باشد! من چون انقلابی ام فاش می گویم که اگر هر دولتی به فرود آرام نیاز دارد، این نگاه مصالحه جویانه باید شامل حال دیگر قوا نیز بشود. اگر قرار است قوه مجریه درک شود، چرا علیه قوای دیگر، نوار پخش شود؟! مگر شهردار تهران، شهردار تل آویو است؟! مگر مجلس، سنای آمریکاست؟! مگر دستگاه قضایی نباید درک شود؟! مگر سپاه و بسیج و 22 بهمن و 9 دی و علیرضا و آرمیتا و خون 300 هزار شهید نباید درک شود؟! من چون انقلابی ام فاش می گویم که هرگز اختلاس فلان هزار میلیاردی نباید درک شود؛ اخلاص و وحدت اما به موازات هم باید درک شود. من چون انقلابی ام، حالا می فهمم که از ورای کدام آیندهنگری، «آقا» می گفتند؛ فلانی باعث «اختلاف و سرخوردگی» می شود؟!… خلاصه کنم قسمت اخبار ناخوش امروز را می شود همین «اختلاف و سرخوردگی».
من اینک ناچارم از تجربه مدد بگیرم. اولین جرقه سفرهای استانی در این مملکت توسط دولت مستقر زده نشد؛ توسط حاج عبدالله والی زده شد. هنوز از به ثمر رسیدن انقلاب، چند روزی نگذشته بود که بسیاری «شهید بعد از اینها» رفتند مناطق محروم، رفتند «کهنوج» تا با خان و خان گزیدگی و فقر و فساد و تبعیض مبارزه کنند. آن زمان که پدر شهیدم با شماری از دوستانش به سفر استانی کهنوج رفت، هنوز دولت مستعجل مهندس بازرگان تشکیل نشده بود، چه رسد به دولت مستقر!! من دولتی نیستم. من انقلابی ام. بهار نازنین 35 سال است که برای من زنده شده. «بهار ضرار» درست کرده اند برابر «بهار انقلاب». «بهار انقلاب»، ناب است. جز بهار انقلاب، بهار دیگری عطر «یوسف زهرا» ندارد. بهار، شکوفه اختلاس ندارد. پرستوی منیت ندارد. من چون انقلابی ام فاش می گویم؛ جرقه سفرهای استانی به معنای حکومتی آن، اول بار توسط رهبر معظم انقلاب زده شد. این، «آقا» بود که همراه اعضای بلندپایه هیات دولت های هاشمی و خاتمی، نیز احمدی نژاد، به این استان و آن استان می رفتند. گفت: «بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد».
هفت: ما یک ساده زیستی داریم، یک نمایش ساده زیستی. ما یک عدالت محوری داریم، یک نمایش عدالت محوری. عدالت محوری اگر به دفاع از عناصر مسئله دار و تقابل با نهادهای قانونی نظام منجر شود، منیت محوری است، نه عدالت محوری. ساده زیستی اگر آلوده به تجمل تخلف بزرگ مالی اطرافیان افراطی گردد، انحراف محوری است، نه مردم محوری. معیشت محوری اگر به معنای گروگان گرفتن اقتصاد ملت باشد و به یک پیامک مجازی بند باشد، ندانم محوری است، نه کار محوری. ترجیح من بر این است؛ رئیس جمهورم یک ماشین بالاتر از پراید سوار شود، -همچنان که جبهه های مدعی ساده زیستی، خیلی بالاترش را سوار می شوند!!- اما وقتی قیمت پراید 22 میلیون شد، به جای «زنده باد بهار»، پاسخگو باشد و به مشکلات مردم رسیدگی کند! نخیر! اشتباه نشود. ساده زیستی برای من قطعا ملاک است، اما به شرط آنکه واقعا ساده زیستی باشد… و دست آخر به ساده فرض کردن مردم ختم نشود! خراب نشود! از وادی خدمت، به قهقرای منیت دچار نشود! کار دولت، تبدیل به انکار خدمات انقلاب نشود! باعث انکار زحمات دیگر قوا نشود! من چون انقلابی ام فاش می گویم که این دولت و آن دولت، ما را «هسته ای» نکرد. انقلاب و روح الله و حضرت ماه و آه بلند و دور و دراز خانواده شهدای هسته ای، ما را هسته ای کرد. مقاومت و پایمردی امام چفیه به دوش ما نبود، خاتمی، آب نبات هم تحویل احمدی نژاد نمی داد؛ در غلتان غنی سازی پیشکش!!… (بر خامنه ای، نائب امام عصر، فرزند فاطمه، سلاله بهار، خلاصه ظهور، علمدار عباس نگهدار، علوی تبار، نور علی نور، انقلابی، مقتدر، هوشیار، غیور… بر رهبر حکیم عاشوراییان، صلوات) حالا اما تجربه به من می گوید؛ رای سوم تیر 84 و 22 خرداد 88 درست، اما 27 خرداد 84 متاثر از تفکر ناپایدار حب و بغضی، خشت اول را چون کج نهادیم، باید هم تماشا کنیم «ثریای انحراف» را.
باشد که پند بگیریم تا دوباره نگوییم؛ «از ماست که بر ماست!» باشد که زیبایی تجربه، زشتی چهره مان را جبران کند! و الا با منیت، حتی «حنای بصیرت» هم رنگی ندارد! خوش سخن گفت «حضرت آقا»؛ «آفت بصیرت، غرور است». وای به حال آفت 3 ی تیر!! آیا ما چون انقلابی هستیم، باید لنگ رای مان باشیم یا دلداده بیعت مان؟! دلداده 3 ی تیر یا دلداده 9 دی؟! 3 ی تیر رای مان درست بود، دل ما اما با آن «چهارشنبه خدایی» است. بگذار واضح تر سخن بگویم؛ آنکه امتحان خود را همچنان دارد بد پس می دهد، علی لاریجانی و قالیباف نیستند، کسان دیگری اند! یکیشان فتنه را چسبیده، یکیشان انحراف را! من اما چون انقلابیام، به «رئیس جمهور دست بالا» فکر می کنم. همان که «آقا» گفت. رئیسجمهور همان به کارآمدی نظام را بالا ببرد، نه آمار منازعه را. ساختار را محکم کند. ساختارشکنی نکند. فقط ساده زیست نباشد؛ مدیریت هم بلد باشد. تجربه به من می گوید؛ رئیس جمهور بعدی باید بشکند این فضای 2 قطبی را. «فضای من و دشمنان من»، فضای دل خواه فتنه و انحراف است. تمدید «فضای تضاد»، درمان ما نیست. تشدید درد می کند فقط. رای را درست باید داد، نه درشت! رای را به کار باید داد، نه شعار! رای را به بصیرت باید داد، نه حب و بغض! رای را به معیار باید داد، به عیار، به یار… به افزایش کارآمدی، نه امتداد فضای داد و بیداد.