گروه اقتصادی «خبرگزاری دانشجو»؛ سال 76 دوران سازندگی به پایان رسیده بود. دولت اصلاحات سکان هدایت کشور را به دست گرفته بود. شعار توسعه سیاسی بر سر زبان همه کابینه هفتم بود. اولویت آزادی! بود. آزادی سیاسی فرهنگی و اجتماعی.
توسعه اقتصادی سهمی در دولت اصلاحات نداشت. همه چیز بوی سیاست می داد. اما آیا همه مردم به توسعه سیاسی نیازمند بودند؟ و آیا مردم تنها به توسعه سیاسی نیازمند بودند؟ آیا تعطیل کردن اقتصاد در کشوری که مدت زمان زیادی از جنگ در آن نگذشته بود کار صحیحی بود؟
مردم در انتخابات 76 خسته از سال ها سیاست تعدیل اقتصادی و اجرای سیاست های لیبرالی به دبنال تغییر در راهبرد و روش سیاست های اقتصادی بودند اما خیلی زود روشن می شود یک بخشی از مدیریت جریان اصلاحات، عمدتاً در دست همان مجریان گفتمان سازندگی است و همان تکنوکرات هایی که تحت عنوان کارگزاران اجتماع کرده بودند، گلوگاه های اصلی اداره کشور را در دوره اصلاحات هم برعهده دارند.
اصلاح طلبان که با ترفند نقد دوران سازندگی به قدرت رسیده بودند به گونه ای رفتار می کردند که مردم به این باور برسند که نقادان جریان دوره سازندگی می توانند این پتانسیل نارضایتی و در واقع مطالبه عمومی مردم را مدیریت کنند و آنها را از وضعیت نابسامان عدالت اقتصادی و اجتماعی که در دوران سازندگی ایجاد شده خارج کنند.
بعد از دوران سازندگی که محرومان و مستضعفان متضررین اصلی آن بودند به دنبال اجرای سیاست های غیر از سیاست های دوران سازندگی بودند.
در دوران سازندگی اجرای سیاست تعدیل اقتصادی سبب شده بود محرومان و مستضعفان که صاحبان اصلی انقلاب بودند دچار خسران شدیدی شوند. این بخش از جامعه متاثر از اجرای سیاست های لیبرالی به فراموشی سپرده شده بودند. شکاف طبقاتی شدید در جامعه شکل گرفته بود. فقرا فقیرتر شده بودند و اغنیا ثروتمندتر.
انتخاب دوران اصلاحت نه به دوران سازندگی بود. طبقه متوسط و ضعیف به دنبال راهی برای تغییر سیاست ها بودند و اصلاح طلبان با انتقاد از دوران سازندگی این گونه القا کرده بودند که به دنبال تغییرند.
اگر چه در بخش سیاسی نیز توانستند تغییر ایجاد کنند اما در بخش اقتصادی همان سیاست های لیبرالی ادامه یافت. عدالت اقتصادی سهمی در اجرای سیاست ها نداشت. همه چیز حول محور سیاست می چرخید.
یکی دیگر از اشتراکات دوران اصلاحات با دوران سازندگی این بود که هیچ کدام دغدغه عدالت و کمک به محرومان را نداشتند.
دغدغه ای که سهم بزرگی در وقوع انقلاب داشت. دغدغه ای که امام (ره) بارها همواره بر آن تاکید داشتند.
از سوی دیگر رانت خواری، فساد اقتصادی و اداری که از دوران سازندگی بنا نهاده شده بود نیز در دوران اصلاحات ادامه یافت. بزرگتر شدن بخش دولتی سبب شد فساد در سیستم مدیریتی کشور رسوخ کند و دفاع غلط از مدیران مفسد باعث شد لکه های فساد تبدیل به شبکه های فساد شود.
این شبکه های فساد موجب شده بود فاصله طبقاتی در دوران اصلاحات بیشتر شده که در آن یک گروه خاص صاحب اکثریت منابع مادی می شدند و یک اکثریت بسیار دچار یک فقر فراگیر.
اگر بخواهیم تحلیل مشخصی از هشت سال اصلاحات ارائه دهیم می توان گفت: در دوران اصلاحات اقتصاد بر اساس برنامهای لیبرالی دنبال شد که اگر چه تلاطمهای زیادی در کشور ایجاد نکرد اما همانند دوران سازندگی، توجه به محرومان و مستضعفان نیز به ورطه فراموشی سپرده شد.
در این میان اما ابلاغ فرمانی از سوی رهبر انقلاب نشان داد که مشکل بزرگتری در کشور وجود دارد. مشکلی به نام فساد اقتصادی و ابلاغ فرمان به نام فرمان هشت ماده ای مبارزه با فساد.
فساد اقتصادی یکی دیگر از چالش های دوران اصلاحات بود، ریخت و پاش ها و اختلاس ها و رشوهها چهره اقتصاد کشور را سیاه و تیره و اعتماد مردم را سلب کرده بود.
به گفته مردوخی دبیر وقت هیات امنای صندوق ذخیره ارزی در دولت اصلاحات برای برداشت بیحساب و غیرقانونی از صندوق ذخیره ارزی، مسابقه گذاشته بودند و شرکتهای صوری بسیاری ایجاد شدند که در پناه شهرت سیاسی صاحبانش برای وام های خارج از روال قانونی از بانکهای عامل فشار زیادی می آوردند.
فساد اقتصادی تنها سبب سودهای باد آورده نمی شد مهمترین تاثیر آن بدبینی محرومان، مستضعفان و افراد کم درآمدی بود که از این فساد در رنج بودند و آن را به پای انقلاب می گذاشتند.
در نهایت اینکه با نزدیک شدن به پایان ریاست خاتمی بر قوه مجریه، وی که فهمیده بود فرصت چندانی را برای نشان دادن عملکرد اقتصادی دولت خود ندارد، کابینه خود را مامور کرد تا هر روزه به افتتاح کارخانجات، سدها، پروژه های انتقال آب، پروژه های نفتی مشغول شوند تا کارنامه خود را نهایی کنند و از ناکامی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که به آن نسبت داده می شود، تا حدودی بکاهند.
اگر بخواهیم در یک جمله نقاط ضعف دیگر دولت اصلاحات را بیان کنیم می توان از برنامه ناموفق خصوصی سازی و ادامه پرداخت یارانه ها و ناتوانی در حذف آنها نام برد.
کم توجهی به محرومان و مستضعفان جامعه و عدم ارائه برنامه برای این قشر از جامعه ضعفی بود که تمامی نقاط قوت این دولت را به حاشیه می برد چرا که این انقلاب برای مستضعفین بود.