گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»_عبدالحمید ثامنی؛ انتخابات 24 خرداد در حالی پایان یافت که حجت الاسلام حسن روحانی با شعار اعتدال و البته با حمایت جناب هاشمی و خاتمی توانست با 7/50 ردای ریاست جمهوری را بر تن کند. نتیجه ای که آنقدر برای اصلاحطلبان باور نکردنی بود که سهیلا جلودار زاده چند روز پس از انتخابات طی مصاحبهای عنوان کرد که اصلاح طلبان وضعیت امروز را در خواب هم نمیدیدند اما انتخابات ریاست جمهوری با برگزاری انتخابات چهارمین دوره شورای اسلامی شهر و روستا نیز همراه بود.
انتخاباتی که در اکثر شهر ها با پیروزی غاطبه ی اصولگرایان همراه بود اما نتیجه این انتخابات در تهران اوضاع دیگری داشت، اصول گرایان با استراتژی «هر چه می خواهد دل تنگت لیست بده» به رقابت اصلاح طلبانی رفتند که با یک لیست واحد وارد گود انتخابات شده بودند و طبیعی بود که در نهایت شورایی انتخاب خواهد شد سهم اصلاح طلبان کم پر رنگ نخواهد بود. شورایی که تقریبا بین دو جناح تقسیم شد که مجموعه این نتایج باعث شد تا اصلاح طلبان که تا دیروز حرف های پرطمطراق لزوم وحدت و تعامل سر می دادند توهمی در ذهن ایشان به وجود آید. این توهم که بیشتر توضیح داده خواهد شد در فاصله ی زمانی بین انتخاب رئیس شورای شهر تهران و شهردار تهران اوج و فرودی دفعی داشت. انتخاب لب مرزی احمد مسجد جامعی برای یک سال به عنوان ریاست شورا آغاز بود بر انبوه تحلیل های اصلاح طلبان که از فرط شادی در پوست خود نمیگنجیدند.
در این اثناء بود که مطرح شدن پروژه ی فتح سنگر به سنگر از سوی اصلاح طلبان کلید خورد. دیروز پاستور، امروز بهشت، و فردا بهارستان شاید مهم ترین موج رسانه ای بود که توسط مطبوعات این جریان در فضای رسانه ای پمپاژ شد. تئوری که اولین بار سعید حجاریان در دوران اصلاحات مطرح کرد. جایی که پس از پیروزی اصلاحطلبان در سال 76 و پیروزی دوسال بعد در مجلس ششم و سپس شوراها، این توهم به آن ها دست داد که میتوانند نهادهای دیگر را نیز فتح کنند اما این شعف و سرور و تئوری پردازی ها و استراتژی چیدن ها 5 روز بیشتر دوام نداشت که در نهایت با انتخاب محمد باقر قالیباف تبدیل به دعوای طرفداران دولت راستگویان با راستگو شد. همیشه توهم در عرصه سیاست را بایستی مقدمه ای برای یک شکست دانست. این توهم خود محبوب پنداری که در سال های دوران اصلاحات وجود داشت، چنان ضربه ای بر پیکره ی اصلاح طلبان زد که فرآیند شکست سنگر به سنگر از همان سال 82 با انتخابات مجلس هفتم شروع شد. اما هدف این مقاله بررسی بیشتر این تئوری است.
واژه سنگر که به طرز زیرکانه ای از ادبیات دفاع مقدس وام گرفته شده است مکانی امن است که نیروها دور از تیر رس دشمن می توانند به طراحی برای مقابله با دشمن و درگیری همزمان بپردازند. یعنی جایی است که نیروی های خودی فتح نموده اند و به تعبیری خاک آنان نام دارد اما بایستی که در عرصه ی سیاست و در جایی که رای مردم سنگر را به گروهی و جریانی امانت می دهند تعریف دیگری از سنگر داشت. اصولا در مردم سالاری دینی همه ی سنگر ها در اختیار مردم است که به اختیار خودشان و با راهنمایی های رهبری، فرماندهی سنگر را به جریان های درون نظام امانت می سپارند. حال اگر صاحب واقعی این سنگر ها را مردم بدانیم بایستی به این نکته توجه کنیم که وقتی اصلاح طلبان بعد از اینکه سنگری را به امانت از مردم می گیرند؛ آیا مردم این صاحبان اصلی، به تعهد آنان برای پیشبرد خواسته هایشان اعتماد می کنند؛ یا به تفکرات و تئوری هایی که اصلاح طلبان شعار پایبندی به آن را می دهند؟
اگر کمی ملموس تر به بحث بپردازیم، بایستی به تئوری های اصلاح طلبان و تطبیق آن ها به شرایط ثابت و متغیر کشور بپردازیم. شرایط ثابت همانا اعتقادات و آرمان های یک ملت و شرایط متغیر فراز و نشیب هایی است که بر سر رسیدن به آرمان ها طی می کنند.
طی کردن این فراز و نشیب ها و گذر از گردنه ها برای رسیدن به آرمان ها همان مواقعی است که باعث می شود مردم به تغییر تاکتیک ها رای دهند. یک روز در دوران سازندگی به دلیل خفقان سیاسی مردم به توسعه سیاسی اعتماد می کنند و یک روز به دلیل بی توجهی به مسئله ی مردم و عدالت که به دلیل غرق شدن در تلاش همه جانبه برای ضربه زدن به نظام در دوران اصلاحات به وجود آمد، به احمدی نژاد با شعار عدالت رای می دهند. و امسال هم به دلیل فشار تحریم ها و به مضیقه افتادن معیشتشان به اعتدال روحانی رای می دهند.
حال با این وضعیت که مردم و آرمان های انقلاب صاحبان اصلی سنگر هستند و هر 4 سال یک بار فرماندهان این سنگر ها را به دلیل تغییر تاکتیک تغییر می دهند فتح سنگربه سنگر شاید سخنی ناپخته باشد. بایستی کاوش کرد که شعار اصلی اصلاح طلبان که مبتنی بر گسترش جامعه ی مدنی، تحقق دمکراسی به معنای غربی آن و لیبرالیزه کردن فضای تنفس فرهنگی و تساهل و تسامح چه جایگاهی در دغدغه های مردمی به عنوان اصول ثابت و اعتقاداتشان دارد. یعنی اگر مردم سنگری را به امانت به عنصری اصلاح طلب می دهند به جای اینکه جامعه ی علوی را مقصود داشته باشند به دنبال بسط جامعه مدنی هستند؟ آیا مردم از دولت مطالبه دارند که بله بیاید و نقش مترسک را در عرصه فرهنگ بازی کند و بی خیال دین و ایمان مردم باشد؟ این سوالات جدی است که جواب بدیهی آن باعث می شود پرداختن به تئوری سنگر به سنگر به عنوان یک استراتژی عمیق مورد تردید قرار بگیرد.
بنابراین اگر به پروژه ی فتح سنگر به سنگر به عنوان افزایش قدرت فشار از پایین نگریسته شود می توان گفت فرهنگ حسینی غالب بر نظام اسلامی هنوز آنقدر جوشش دارد که اجازه ندهد اگر سنگری توسط مردم به اصلاح طلبان به امانت داده شد و دیدند که سنگر محل سوء استفاده آنان برای تاراج فرهنگ غنی کشور شود امانت دار را عزل کنند.
اما اگر فتح سنگ به سنگ را به عنوان راهی برای افزایش قدرت چانه زنی از بالا بدانیم این بار بایستی گفت که وقتی اصلاح طلبان سنگری به معنای واقعی کلمه که مبتنی بر آرمان های منتج از آرمان هایشان باشد، ندارند پس با امانت گرفتن سنگر هم راهی از پیش نخواهند برد کما اینکه همان زمان که همه ی سنگر ها را داشتند نتوانستند تئوری هایشان را پیاده کنند.