به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، فیض کاشانی گفته که از زبان بیست گناه صادر میشود. هر کاری زحمت دارد ولی زبان بیزحمتترین عضو است و هیچ وقت درد نمیگیرد ولی درد میآورد. داریم: انسان پشت زبانش پنهان است. تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد. داریم: مصلحت انسان در این است که زبانش را کنترل کند. اگر خطبههای نماز جمعه کوتاه بشود اثرش بیشتر میشود. از امام پرسیدند که چرا نماز جمعه دو رکعت است. امام فرمود: چون دوتا خطبه در نماز جمعه داریم، خداوند دو رکعت نماز را کم کرده است که به مردم فشار نیاید.
گناهان زبان عبارتند از:
غیبت. وقتی پشت کسی حرفی را بزنید، این غیبت حساب میشود حتی اگر به خودش هم گفته باشید. اگر در جلوی طرف حرفی را زدهاید خوب است ولی این مجوزی نیست که پشت سرش هم آن حرف را بزنید.
کتمان شهادت یعنی سکوت بیجا. گاهی میدانید که طرف مواد مخدرمی فروشد ولی میگویید: به ما ربطی ندارد. او فامیل ماست و اگر ما بگوییم نانش قطع میشود. میدانید با این موادمخدر چند نفر معتاد شدهاند؟ اگر کسی حرف حق را نزند او هم گناه کرده است.
حرف دروغ و باطل: در سوره قلم در مورد سخن چینی آیه داریم. گاهی فردی حرف باطلی میزند و شما میگویید: صحیح است. اگر همهٔ مردم به باطل رای بدهند باطل حق نمیشود. مشورت معنایش این نیست که کدام اکثر هستند بلکه معنایش این است که کدام بهترهستند. مشورت از شورمی آید. یعنی حرف حق را از باطل جدا کن. پس اکثریت دلیل بر حقانیت نیست.
در اتاقی پنج نفر هستند. چهار نفر سیگاری هستند با نگاه دموکراتیک چون چهار نفر سیگاری هستند باید نفری که سیگار نمیکشد را بیرون کنند. اما اسلام میگوید که چون حق با هوای سالم است باید آنچهار نفر بیرون بروند. پس برای ما معیار حق است. حق خودش معیار دارد. در اسلام مرد سالاری و زن سالاری نداریم، ما حق سالار داریم. یک وقت همه درست میگویند و یک وقت همه اشتباه میگویند. ممکن است که در مجموعهٔ باطل حقی هم باشد مثلا فردی را اشتباه زندان کرده باشند. ممکن است که فردی مظلوم باشد ولی ظالم هم باشد یعنی وقتی به مظلوم فشار میآید او هم به دیگری ظلم میکند. همراهی با باطل، خشونت و لجاجت همه گناه است. بدعت هم یکی دیگر از گناهان زبان است. گاهی فردی میگوید: انشاءالله نمازت درست است. ما خیلی راحت حکم غلط و درست میدهیم بدون اینکه تخصص این کار را داشته باشیم. آیا شما به بیمار میگویید که این قرصها را بخور، انشاءالله خوب میشوی؟
گاهی سر سفره میگویند که این بچه است و نمیفهمد، این درست نیست. داریم که اگر پدر و مادری در جلوی چشم بچهای که در گهواره است آمیزش جنسی کند، اگر بچه دختر باشد زناکار و اگر پسر باشد زناکننده بار میآید. پس نگاه اثر دارد. اگر بچه نمیفهمد چطور میگویند: وقتی نوزاد به دنیا آمد، در گوش راست او اذان بگویید؟ حتی مرده میفهمد و الا به او تلقین نمیکردند. به مرده میگویند که بشنو، اگر فرشته آمد بگو: خدا و پیامبر و قرآن را قبول دارم. قرآن میگوید که هستی تسبیح میگوید، تو نمیفهمی. ما سمیعایم و بصیرایم و خوشایم، باش ما نامحرمان ما خاموشیم.
قرآن میفرماید: وقتی لب تکان میخورد دو فرشته عتید و رقیب مینویسند. در روز قیامت پرونده باز میشود و میفرماید: خودت بخوان بگو تو را چکار کنیم و انسان اقرار میکند. انسان وقتی پرونده را باز میکند میگوید: این چه پروندهای است؟ ریز و درشت را نوشته است.
ما حرف زدن را جزواعمال خودمان نمیدانیم و ِالا مواظب حرفهایمان بودیم. مشکل اصلی ما این است که قبل از حرف زدن فکر نمیکنیم. ما میخواهیم از قافله عقب نمانیم. یعنی میبینیم همه یک حرفی میزنند، ما هم حرف بیخودی میزنیم.
از گناهان دیگر زبان نفاق است. یعنی حرفی را میزنیم که در دلمان نیست. پیرمردی مُرد و مرید یکی از آیت اللهها بود. یکی از اعضای دفتر نوشت: خبر فوت را به آیت الله دادیم ایشان بشدت ناراحت شدند. و تسلیت گفتند. وقتی آقا میخواست این نوشته را امضا کند. گفت: من بشدت ناراحت نشدم. ایشان در سن 95 سالگی فوت کردهاند و این عمر طبیعیاش بوده است. دروغ نوشتن هم مثل دروغ گفتن است.
بشدت ناراحت شدم را عوض کردند و نوشتند آقا ناراحت شدند. آقا گفت: من ناراحت هم نشدم. آقا گفت بنویسید: خدا او را رحمت کند و به شما صبر بدهد. گاهی ما لجبازی میکنیم و میگوییم که او باید به من سلام کند یا رئیس اداره باید برای من بنویسید. گاهی شما میتوانید کار را درعرض ده دقیقه انجام بدهید. گاهی مادر شوهر حرفی میزند شما آن حرف را قورت بدهید تا زندگیتان بهم نخورد.
گاهی اوقات یک حرف هزاران مسئله را بالا و پایین میکند. مادری در شب عروسی از پسرش پرسید که مرا بیشتر دوست داری یا عروس را. این مادر تا آخر عمر یادش بود که پسرش گفته عروس را بیشتر دوست دارد. چرا مادر این سوال را میپرسید؟ گاهی اوقات سوالات بیخود است و جوابها فتنه میشود. همهٔ سوالات را نباید جواب داد. فرعون از حضرت موسی پرسید که پدر من کجاست؟ (مثلا میخواست که موسی بگوید روزگار پدر تو سیاه است) موسی دید که اگر بخواهد به این سوال جواب بدهد در آن فتنه است بنابراین گفت: ما چه کار به پدر تو داریم. خدا میداند که آنها کجا هستند. پس نباید همهٔ سوالات را جواب داد. در رژیم شاه، ساواک من را احضار کرد. از بچهها پرسیدم که بروم یا خیر؟ به من گفتند: برو ولی جواب منفی بده. سعی کنیم زود قول ندهیم. زیرا ممکن است که قولهای ما عملی نشود. چون همه چیز دست ما نیست.
پدر من بازاری بود و وقتی من طلبه شدم خیلیها او را توبیخ کردند و گفتند کارت اشتباه بود که او را دنبال آخوندی فرستادی، باید او را دنبال تجارت میفرستادی. وقتی من در نجف بودم پدرم پولی فرستاد که من به مکه بروم. زیرا داریم کسی که به مکه برود فقیر نمیشود. ما نان خشک همراه خودمان به سفر میبردیم زیرا سفر با ماشین زیاد طول میکشید. وقتی داشتم چهل تا نان میخریدم خواستم یک نان هم برای شام بخرم ولی با خودم گفتم کسی که چهل تا نان دارد گرسنه نمیخوابد. همان شب خواستم یکی از نانها را بعنوان غذا بخورم. نانها را دراتاق بغلی گذاشتم که خشک بشود. وقتی خواستم نانی برای شام بردارم صاحب اتاق در را بسته و رفته بود. شام نداشتم و گرسنه بودم. از اتاقهای دیگر مقداری نان خشک و مانده گرفتم و خوردم. با خودم گفتم که اشتباه من بود که گفتم حالا که چهل تا نان دارم گرسنه نمیخوابم. خدا خواست که من با داشتن چهل تا نان، گرسنه بمانم.
ما نباید بگوییم که در کامپیوتر نشان میدهد که هواپیما فلان ساعت مینشیند پس نیازی به خدا نیست. زیرا محاسبات دقیق نیست. گاهی در وزارتخانهای با دوهزار تا کامپیوتر یک کشتی آهن گم میشود و گاهی در میدان تره بار که یک کامپیوتر هم ندارند حتی یک گونی سیب زمینی هم گم نمیشود.
ما باید بدانیم حرفهایی که میزنیم جزو اعمال ماست و در جایی ثبت میشود. قرآن میفرماید: ما آثار عمل شما را هم مینویسیم. گاهی ما یک کلمه میگویم ولی سرنوشتی را عوض میکنیم. ما خیلی راحت حرف میزنیم، در مورد ایرانیها، امریکاییها، کاشانیها و... راحت حرف میزنیم. زبان از همهٔ اعضای بدن کوچکتراست ولی از همه اعضا پرخطرتر است.
منبع: فرهنگ نیوز