به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، گفتوگویی با سید محمد حسینی وزیر ارشاد دولت دهم صورت گرفته است که متن کامل آن در ادامه میآید:
* چطور شد که شما وزیر ارشاد شدید؟
آشنایی من با آقای احمدینژاد به دوران مجلس پنجم برمیگردد، با پایان یافتن مجلس پنجم مدتی پنجشنبهها به جامعه اسلامی مهندسین میرفتم و برای نشریه «جام» مطلب مینوشتم. آقایان باهنر، دانش جعفری، موسیپور، محبیان، ثمره هاشمی و احمدینژاد هم در آنجا بودند. آنجا ارتباط نزدیک تری پیدا کردیم و بیشتر با هم آشنا شدیم. بعد هم که در صدا و سیما مسؤولیت داشتم، گاهی اوقات با ایشان و دوستانشان رفت و آمد و ارتباط داشتیم. وقتی هم که ایشان شهردار شد، پیشنهاد دادند که به شهرداری بروم. شهرداری را بیشتر یک مرکز ارائه خدمات عمومی میدانستم و فکر میکردم در دیگر مراکز فرهنگی و علمی بیشتر میتوان خدمت کرد و با روحیاتم سازگارتر است، لذا به شهرداری نرفتم.
سال 84 که ایشان رییس جمهور شد در وزارت علوم معاون حقوقی و پارلمانی شدم. آن زمان ایشان با کار من بیشتر آشنا شدند، به ویژه دورانی که ریاست دانشگاه پیام نور را به عهده گرفتم به واسطه استقلالی که در دانشگاه بود مستقیم به ایشان گزارش میدادیم و ایشان در جریان کار قرار میگرفتند. لذا در دولت دهم، بحث وزارت ارشاد مطرح شد. البته فکر میکردم که در همان وزارت علوم مشغول بشوم ولی این گونه تشخیص دادند.
* تصور این بود که شما به وزارت علوم میروید؟
بله ابتدا این تصور وجود داشت ولی ترجیح آقای رئیس جمهور وزارت ارشاد بود. به هر حال سابقه فعالیتهای فرهنگی و هنری قبل و بعد از انقلاب داشتم و در صدا و سیما نیز کار کرده بودم به این جهت این مسوولیت خطیر را پذیرفتم. خیلیها من را بر حذر میداشتند که کار دشواری است و انتظارات و توقعات زیادی در این وزارت خانه وجود دارد. به یاری خدا کار را شروع کردیم؛ در این چهار سال هم اقدامات مفید و مؤثری انجام شد و در همه زمینهها شاهد رشد و توسعه کمی و ارتقا کیفی بودیم. در مجموع شاکر الطاف الهی هستم که کارنامه قابل قبولی ارائه شد. تقریبا همه کارهایی که در گذشته انجام میشد، همچون جشنوارهها، نمایشگاهها، برنامههای فرهنگی، هنری و قرآنی را ادامه دادیم، و نه تنها کاری تعطیل نشد بلکه کارهای جدیدی را تعریف و شروع کردیم. تا زمانی که بودیم با وجودی که سال 91 دوران سختی از جهت اعتباری و مالی داشتیم ولی سعی کردیم همه برنامهها را اجرا کنیم چون فکر میکردیم اجرای این برنامهها باعث رونق فعالیتهای فرهنگی و هنری میشود.
برای مسئولان ساده است که یک نمایشگاه یا جشنوارهای تعطیل شود ولی این عدم برگزاری تبعات منفی فراوان دارد. کتابی که باید ارایه بشود و بازیهای رایانهای، نرمافزارها و رسانههای دیجیتالی که باید معرفی بشود یا مطبوعاتی که باید به مردم عرضه بشود اگر این کار انجام نشود، زیانش برای تولیدکنندگان و افراد و گروههایی است که با اینها مرتبط هستند. برخی شعار میدهند که برپایی نمایشگاهها و جشنوارهها و دیگر مراسم فرهنگ و هنر را دولتی میکند در حالی که این برنامه به فعالیتهای بخش غیردولتی رونق میبخشد. در واقع دولت باید حمایت کند یعنی حمایت وظیفه دولتی و حاکمیتی است که بیاید بستری را فراهم بکند افراد مختلف و بخش خصوصی بیایند کارشان را ارایه بدهند و دیگران بشناسند و مورد استفاده قرار دهند. فکر میکنم در این چهار سال در مجموع کارهای متنوع و خوبی انجام شد.
* شما برای وزیر شدن با مشایی دیداری داشتید؟
قبل از اعلام رسمی وزارت تنها با آقای دکتر احمدینژاد و کمیتهای که فکر کنم آقایان شیخ الاسلام و ثمره هاشمی و یک نفر دیگر بودند گفتگو کردم و بهطور اجمال برنامهها و دیدگاههای خود را بیان داشتم. البته با آقای مشایی از زمانی که در صدا و سیما مسئولیت داشتم کم و بیش آشنایی داشتم. ستادی داشتیم به نام شوراهای عالی سازمان و مرتب جلساتی با حضور آقای دکتر لاریجانی و مدیران شبکههای تلویزیونی و رادیویی و دیگر بخشها برگزار میشد و با آقای مشایی هم که از مدیران رادیویی بود از آن زمان آشنا شدم.
* شما هم مدیر احمدینژاد و هم مدیر لاریجانی بودید به کدام یک از اینها نزدیکترید؟
مقایسه کار سختی است من در انتخابات سال 84 از لاریجانی حمایت کردم. از نزدیک با ایشان آشنایی داشتم. توانمندی ایشان را در اداره امور و بحرانها و حوادث دوران دوم خرداد و اتفاقاتی که رخ میداد مثل کنفرانس برلین و جاهای دیگر دیده بودم. صدا و سیما آن دوران مأمنی برای نیروهایی متعهد بود که در دوم خرداد آنان را کنار گذاشته بودند. بعد هم جایی بود که روشنگری میکرد. ما این روحیات را از لاریجانی سراغ داشتیم و قدرت تصمیم گیری و اقدام را از نزدیک از لاریجانی میدیدیم و نسبت به آقای احمدینژاد این شناخت را نداشتیم. لذا به طور طبیعی از لاریجانی حمایت کردم. البته جمع بندی شورای هماهنگی نیروهای انقلاب هم از میان کاندیداهای مطرح آقای لاریجانی بود. هم از جهت تشکیلاتی و هم از جهت شناخت فردی نسبت به لاریجانی ایشان را ترجیح میدادم. تصور بر این بود که ایشان میتواند موثر و موفق باشد و در مسیر منویات مقام معظم رهبری حرکت نماید. اما ایشان انتخاب نشد و نتوانست پایگاه مردمی لازم را کسب بکند و رای بیاورد اما آقای احمدینژاد هم یک نیروی ولایتمدار و ارزشی محسوب میشد و به اذعان همگان، کارنامه موفقی در شهرداری داشت و رضایت نسبی مردم را توانسته بود جلب کند. لذا خود را ملزم به حمایت و کمک میدانستیم. لذا اصولگرایانی هم که به دیگر کاندیداهای از جمله دکتر لاریجانی و قالیباف رای داده بودند، به دولت احمدینژاد کمک کردند.
اینکه در دولت نهم بحث وزارت من مطرح نبود، شاید به این دلیل بود که در ستاد لاریجانی بودم و توقعی هم نداشتم که در این رده مسؤولیت داشته باشم. در وزارت علوم به عنوان معاون و بعدها قائم مقام و نیز رئیس دانشگاه پیام نور خدمت کردم. بعد، کارنامه را که دیدند به این جمع بندی رسیدند که توان اداره یک وزارت خانه را دارم. به هر حال از اول کار بنده اینگونه بود، یعنی پله پله و مرحله به مرحله مسئولیتهایی را عهدهدار شدم. این طور نبود که برخیها فکر کنند یک شبه به موقعیتی رسیده باشم. از اول انقلاب در کارهای فرهنگی جهاد سازندگی بودم. بعد در جبهه در عین اینکه یک رزمنده بودم و اسلحه به دست میگرفتم، هر زمانی که عملیاتی نبود کار فرهنگی میکردم، از تبلیغ و تدریس تا نوشتن مطالبی که در روحیه بخشی به رزمندگان مؤثر بود. بعد از جنگ عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و سپس رایزن فرهنگی در خارج از کشور و بعد از آن نماینده مجلس و نیز معاون سازمان صدا و سیما شدم. مرحله به مرحله پیش رفتم و همیشه هم دیگران تشخیص دادند که میتوانم مسوولیتی را برعهده بگیرم.
در هر صورت هر کدام از آقایان لاریجانی و احمدینژاد ویژگیهایی دارند که در جای خود قابل بحث است. آقای احمدینژاد نشان داد که تأثیرگذاری و ارتباط مردمیاش خیلی گستردهتر و بیشتر است. شاید به همین خاطر توانست در سال 84 و88 رای بالایی را کسب کند.
لاریجانی هم در بین خواص جامعه و نخبگان، مقبولیت بیشتری داشت و هنوز هم دارد اما آن ارتباط مردمی که احمدینژاد برقرار کرد، آقای لاریجانی در سال 84 به این حد موفق نشد. البته امیدوار بودم وقتی به دولت میآیم بتوانم این ارتباط بین افرادی مانند لاریجانی و احمدینژاد را بیشتر کنم. یعنی اگر در مواردی رابطه گرم و صمیمی نیست به سهم خود کمک به بهبود روابط کنم. در جاهای دیگر هم همین طور، مثلا با ریاست قوه قضاییه یا با علما و روحانیت و نیروهای بسیج و سپاه و نهادهای مختلف که ارتباطات گستردهای داشتم، فکر میکردم میتوانم نقش آفرینی کنم. ولی وارد دولت که شدم یکی از ضعفهای دولت همین بود که انگار آن عزم و اراده جدی برای تعامل با دیگران وجود نداشت لذا نتوانستم در این زمینه کمکی بکنم. فکر میکنم تنشهایی که بین دولت و مجلس ایجاد شد، میتوانست به وجود نیاید. حتی اگر یکدیگر را قبول نداشته باشند قانون اساسی به گونهای است که باید این تعامل برقرار باشد. دولت نمیتواند به تنهایی بار سنگین اداره کشور را برعهده بگیرد، مجلس و دستگاههای نظارتی باید همراهی کنند. هرجا مانعی ایجاد شود کار پیش نمیرود. علاقه داشتم این هماهنگی و انسجام بیشتر باشد. شاید یکی از دلایلی که انتخابات سال 92 به نفع اصولگرایان نشد همین بود. در این سالها همکاری لازم وجود نداشت و تفرقه و تخریب یکدیگر جایگزین همکاری و انسجام شده بود. بخشی از جامعه هم از این اختلاف نظرها ناراحت بود و به سمت کاندیدای دیگری رفتند.
* بسیاری معتقدند که رای آوردن روحانی «نه» به احمدینژاد یا «نه» به اصولگراها بود. شما این را تایید میکنید؟
بیش از اینکه نقاط قوت، برجستگی و توانمندیهایی را در تیم دکتر روحانی ببینیم باید ضعفهایی که در میان اصولگرایان بود را مد نظر داشته باشیم. یکی از اشکالات همین اختلافات بود. مشکلات اقتصادی هم که در یکی دو سال منتهی به انتخابات به وجود آمد و بخش عمده آن ناشی از تحریمها بود و سایر عوامل دست به دست هم داد تا این شرایط رقم بخورد. معنای این شرایط هم این نیست که رقبای اصولگرایان پایگاه وسیع مردمی داشته باشند. آقای روحانی با کمتر از 51 درصد رای آورد یعنی علی رغم همه اتفاقاتی که رخ داد اصولگرایان پایگاه اجتماعی خود را از دست ندادهاند. 250 هزار رای در کل کشور رای بالایی نیست. حتما اگر کاندیداهای اصولگرایان و طرفداران آنها در انتخابات بهتر عمل میکردند قطعا در مرحله اول نتیجه نهایی نمیشد.
در سال 84 هم وضع مشابهی داشتیم. در مرحله اول هاشمی رای بیشتری داشت ولی بعد که اصولگرایان متحد شدند و از احمدینژاد حمایت کردند در مرحله دوم رای احمدینژاد از هاشمی هم بیشتر شد.
* یعنی اگر روحانی به مرحله دوم میرفت رای نمیآورد؟
نمیخواهم این را بگویم! ولی به هر حال همگرایی اصولگرایان میتوانست فضا را تحت تأثیر قرار دهد. الان هم فضا به گونهای نیست که بگوییم اصولگرایان در کشور پایگاه ندارند. دلیلش هم انتخابات شوراها است که همزمان با انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد و در بیشتر شهرها از جمله کلانشهرها نیروهای اصولگرا اکثریت را به دست آوردند به رغم اینکه لیستهای متعدد داشتند که این ضعف و اشکال بود. اصلاح طلبان و کارگزاران غالبا یک لیست واحد داشتند اما اصولگرایان لیستهای متعدد داشتند. با وجود این در غالب شهرها اکثریت را به دست آوردند. میخواهم بگویم اصولگرایان پایگاه وسیعی دارند که باید بازنگری کنند و ضعفهایشان را بپذیرند. احمدینژاد، دولت و مجلس هیچ کس نمیتواند خودش را مبرا بداند. فکر میکنم همه با شدت و ضعف در اینکه این اختلافات تشدید شد نقش داشتند. با تعدد کاندیداها تا روزهای پایانی و در مناظره علیه هم صحبت کردن، طبیعی است که عدهای رویگردان بشوند در حالی که در جبهه اصلاح طلبان علیرغم اختلافات جدی که با هم دارند آقای عارف حاضر شد کنار برود و کاندیدای واحد انتخاب کردند. اختلافاتی که آنها دارند کمتر از اختلافات و جداییهایی بین اصولگرایان نیست، بلکه اختلافات بین آنها بیشتر هم هست ولی تدبیر کردند و مصلحت خودشان را بررسی کردند و به جمع بندی واحد رسیدند.
الان فرصتی است که بازنگری و بازسازی انجام بشود و ضعفهایی که در گذشته بوده، معلوم بشود. به جای اینکه فرافکنی کنیم و دیگران را مقصر بدانیم، هر گروه، جریان سیاسی و تفکری از اصولگرایان بنشینند و خودشان را واکاوی بکنند و اشکلاتشان را مشخص بکنند و بعد بیایند برای دورههای بعد ببینند، چه میشود کرد که با این مشکلات مواجه نشوند. نمیگویم تشکلها و جبهههای اصولگرایی از دیدگاه و آرمانهای خود دست بردارند اما به هر حال میشود یک ائتلافی انجام داد. ائتلافی که هر کسی بیاید از آن 100 درصدی که مد نظرش هست تنزل بکند و منافع جمعی را در نظر بگیرد. قطعا فرصت برای اصولگرایانی که درست عمل کنند فراهم میشود تا در آینده بتوانند با اقبال مردمی مواجه شوند و در پیشبرد اهداف انقلاب بکوشند.
* نگاه شما به ائتلاف تاکتیکی است؟
نه. این یک عبرت تاریخی است که باید از آن درس بگیریم. اختلافات منجر به این شد که دولت در اختیار دیگران قرار بگیرد. همان مسالهای که قبلا در مورد اصلاح طلبان رخ داد. در شورای شهر اول آنقدر اختلافاتشان تشدید شد که مردم از آنان رویگردان شدند و به اصولگرایان روی آوردند. مردم هم آرامش و هم کار را میخواهند. یکی از اشکالات دوره دوم خرداد این بود که آنان بحثهای سیاسی را در جامعه خیلی پررنگ کرده بودند و به دنبال خدمت رسانی به مردم نبودند به رغم اینکه رهبر معظم انقلاب در این باره تاکید فراوانی داشتند. یعنی کار جدی انجام نمیدادند و تنش را در جامعه افزایش میدادند لذا مردم روی گردان شدند. اصولگرایان در سالهای اخیر خدمات فراوانی به مردم ارائه کردند ولی از نظر اختلافات درونی همچون اصلاحطلبان در سالهای 80 به بعد عمل کردند. برای نمونه حادثهای که در مجلس رخ داد و رییس دو قوه در مقابل هم قرار گرفتند، (حادثه بهمن ماه سال 91 در صحن علنی مجلس) هیچ برندهای نداشت و بازی باخت ـ باخت بود. این به زیان هر دو طرف شد. هم به زیان احمدینژاد و هم به زیان لاریجانی تمام شد و هم به زیان اصولگرایان شد.
الان راهش این است که ما ضعفهای خودمان را شناسایی بکنیم و بعد بگردیم و فرمولی مورد توافق بیابیم که چگونه میشود در چنین شرایطی هر کسی ساز خودش را نزند. این باید تلنگر و هشداری به اصولگرایان باشد که دیگر این مسأله تکرار نشود.
به نظر میرسد که این تنازل برای ائتلاف که گفتید صرفا تاکتیکی است و نیاز به تنازل تئوریک در گروههای مختلف اصولگرا از نظر نوع نگرش به مسائل سیاسی داریم.
بالاخره این گروهها باید از خواستههای صد در صدیشان کوتاه بیایند. باید تاکید کنیم بر مشترکات با در نظر گرفتن آن به توافق برسیم و گرنه هر کسی بخواهد صد در صد نظراتش تامین بشود، هیچگاه توافقی انجام نمیشود. بالاخره یک بخشی از بحثها تئوریک و یک بخشی عملیاتی و اجرایی است و مسائل مختلفی است که باید در جای خود بررسی بشود. خوشبختانه اطلاع دارم اکنون جلساتی در گوشه و کنار تشکیل میشود و خود گروههای سیاسی در حال آسیبشناسی این دوره هستند که چه شد به این مرحله رسیدیم. این خود نتایج خوبی را به همراه خواهد داشت.
* یکی از مسایل حاشیه ساز دولت دهم خانه نشینی 11 روزه احمدینژاد بود. شما چه روایت ناگفتهای از این خانه نشینی دارید؟ اقدامی هم کردید؟
سخن گفتن در این باره را در حال حاضر به مصلحت نمیدانم ولی به جهت اصرار دوستان اشارهای به موضوع میکنم. در سفر استانی کردستان که بودیم از طریقی خبردار شدم که ایشان (احمدینژاد) قرار است بعد از بازگشت از این سفر در دفتر کارشان حاضر نشوند. همانجا که بودیم سعی کردم فرصتی پیش بیاید که با ایشان صحبت کنم و نظر خودم را بگویم که این تصمیم تبعات منفی غیر قابل جبرانی خواهد داشت. برنامههای سفر به گونهای بود که نتوانستم صحبت کنم و برگشتیم تهران. از همان روز پنجشنبه که به تهران برگشتیم چون احتمال میدادم به ایشان دسترسی نداشته باشم که حضوری صحبت کنم، با افراد موثر و دوستان نزدیک احمدینژاد از جمله آقای مشایی، تلفنی صحبت کردم و گفتم که اگر این تصمیم عملی بشود، بسیار آسیب وارد میکند و به هیچ وجه قابل قبول نیست. آنها هم گفتند که ما داریم صحبت میکنیم و ما هم نظر شما را داریم. ولی خب متاسفانه این اتفاق رخ داد. من چون برنامه سفر به شهرستانهای یزد و کرمان را داشتم، نتوانستم بلافاصله با آقای احمدینژاد صحبت کنم. روزهای اول فکر میکردیم مساله زود حل و تمام میشود. روز سه شنبه یکی از علما از روی دلسوزی یک تعداد کتاب فرستاده بود و گفته بود: «این کتابها مروج عرفانهای نوظهور و کاذب است.» بعد که من کتابها را دیدم متوجه شدم همه در نقد عرفانهای نوظهور است. دیگران کتاب را برایشان برده بودند و ایشان هم بدون اینکه نگاه کنند برای ما فرستاده بودند. گاهی اوقات اطلاعات نادرست داده میشد لذا کار سخت میشد فرصتی فراهم شد تا با احمدینژاد در منزلشان صحبت کنیم. آنجا ایشان مشغول صحبت بودند و گلایههایی از وضعیت کشور داشتند و موارد متعددی را مطرح میکردند. چند نفر دیگر از اعضای دولت هم آنجا بودند. من وارد صحبت شدم و حرف ایشان را قطع کردم و گفتم که به هر حال ما آمدهایم که صحبت کنیم، حرفهای شما به جای خودش، قرار است ما هم صحبت کنیم. ایشان داشت ماجرایی را تعریف میکرد گفت بگذار این موضوع تمام بشود. بعد که تمام شد به من گفتند که خب، حالا شما بفرمایید ارشاد کنید! من هم نکاتی که به ذهنم میرسید از جمله تبعات این موضوع را مطرح کردم.
با توجه بهشناختی که از ایشان داشتیم و ارادتی که به رهبری ابراز میداشتند و در جلسات اعلام میکردند، خلاصه بحث ما این بود که بازتاب بیرونی این کار به نوعی فاصله گرفتن و زاویه داشتن تلقی میشود. ایشان با قاطعیت این مطلب را رد میکردند و میگفتند من همین دیشب خدمت مقام معظم رهبری بودم و جلسه داشتیم و اگر بر فرض هم شائبهای پیش بیاید و برخی احساس کنند نسبت به جایگاه رهبری و بحث ولایت فقیه مسالهای ایجاد شده، من بعدا در مورد ولایت فقیه و جایگاه آن صحبت میکنم و مساله حل میشود. من آنجا اشاره کردم که با یک سخنرانی نمیشود این مساله را جبران کرد و گفتم اگر شما امروز در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی شرکت بکنید بهتر از این است که صبر کنید فردا در جلسه هیأت دولت شرکت کنید. دیگر دوستان هرکدام مطلب متین و مستدلی را بیان داشتند که بیانگر دلسوزی و تعهد آنان و پایبندی و وفاداری به رهبر فرزانه انقلاب بود.
به هر حال روز شنبه که در استان هرمزگان مراسم روز ملی خلیج فارس را داشتیم، ایشان پیام داد و موضوع فیصله یافت اما به هر صورت این واقعه به دولت و جایگاه احمدینژاد یک لطمه بسیار جدی وارد کرد. اعضای دولت هم از این موضوع سخت ناراحت بودند چون یکی از افتخارات دولت این بود که پیرو رهبر معظم انقلاب است و نمیخواستند چنین مسالهای در کارنامه دولت ثبت بشود. جزئیات مفصلتر است و این اجمالی از موضوع بود که پرداختن به این موضوع و ذکر جزئیات ضرورتی ندارد.
* چه کسانی احمدینژاد را به این تصمیم رساندند؟
هیچ کس به ظاهر نگفت که ما تشویق کردیم. با هر کسی که صحبت میکردم همه میگفتند که ما مخالف این کار هستیم. در همان کردستان آقای رحیمی چند بار تلاش کردند و صحبت هم کردند ولی ایشان (احمدینژاد) نظر خودشان را داشتند.
وقتی احمدینژاد به جلسه هیات دولت آمد درباره جایگاه ولایت فقیه صحبت کرد اما درباره مصداق آن و ولی فقیه صحبت نکرد.
در خصوص مفهوم و مصداق هر دو صحبت کرد. در دولت هم بحثهای مختلفی که مطرح میشد ایشان بارها ارادت خودشان را به رهبری عزیز اعلام میکرد و عملا هم میدیدیم حتی در برخی موارد که نظر دیگری داشت نظر مقام معظم رهبری را ترجیح میداد. البته طوری نبود که در جامعه آن را مطرح کند که فلان موضوع خلاف نظر شخصی من است یا نهایتا در برخی مسائل سکوت میکرد. به هر حال وجود اختلاف نظر در برخی مسائل کلان کشور تا حدودی طبیعی است اما یکی از دغدغههای جدی ایشان همواره این است که آسیبی به رهبر معظم انقلاب وارد نشود. بعد از دوران ریاست جمهوری هم ایشان وفاداری و ارادت و تبعیت خود را اعلام میکند ولی اینکه چرا در آن مقطع ایشان به این جمع بندی رسید باید خودشان صحبت کنند. ما هیچ موقع نتوانستیم دلیل قانع کنندهای داشته باشیم.
* اداره دانشگاه پیام نور سختتر بود یا وزارت ارشاد؟
هر کدام ویژگیهای خاص خودشان را دارند. در دانشگاه و وزارت علوم تقریبا کار معلوم بود. ما با قشر اساتید دانشگاه، دانشجویان و در نهایت کارمندان ارتباط داشتیم. سه گروهی که کار خودشان را انجام میدادند. اگرچه اوایل کار اصطکاکهایی وجود داشت و طیفهای افراطی در دانشگاهها بودند ولی بالاخره کار با وزارت ارشاد متفاوت بود. وزارت ارشاد تنوع فراوانی دارد، طیفهای گوناگونی در آن هستند. در هر قشر و گروهی افراد نظرات خیلی متفاوتی دارند. همه اینها هم تریبون دارند، افراد معروفی در جامعه هستند، از یک خبرنگار تا یک بازیگر، شاعر و هنرمند. بلافاصله حرفهای خود را میزنند که بازتاب وسیعی دارد. لذا کار کردن در این وزارتخانه، پیچیدگیهای خاص خودش را دارد.
در بحثهای فرهنگی همیشه اختلاف نظر است. یک عده شبه روشنفکر در کشور داریم که اینها یک توقعات خاصی دارند. میخواستند هیچ نظارتی وجود نداشته باشد. هیچ گونه ممیزی در کتاب و تئاتر و سینما نباشد و آزاد باشند که هر چه خواستند ارایه بدهند. ما میدیدم برخی از کتابها چه مضامینی دارد. در برخی از تئاترها چه حرکات و حرفهایی میخواهد گفته بشود. بعضی از فیلمها مروج چه ایدههایی است. آنچه که عبور از مرزهای اخلاقی و اعتقادی جامعه بود و با منافع ملی ما سازگاری نداشت. بعضی افراد که قبله آمالشان غرب است، میخواستند همان فرهنگ و ناهنجاریها که در غرب هست اینجا هم باشد. حتی دوربین به اتاق خواب افراد برود و آنجا را هم روی پرده سینما نشان بدهد!
از آن طرف هم نگاههایی وجود داشت که مثلا میگفتند ما از دست شما راضی نمیشویم مگر اینکه موسیقی را کلا تعطیل کنید. میگفتیم به هر حال نظر مقام معظم رهبری و امام راحل این نیست. در حضور امام سرودای شهید مطهر را اجرا کردند که با همان ابزار موسیقی بود. نظر شما به صورت فردی میتواند برای خودتان محترم باشد اما نباید از ما توقع داشته باشید که این نظر را به صورت حکومتی اجرا کنیم.
لذا حرکت متعادل بین این دو فاصله زیاد افراط و تفریط، کار سختی بود و گاهی از هر دو طرف مورد هجمه بودیم. اختلاف نظر هم در کار وجود داشت مثلا یک فیلم واحد را 10نفر نگاه میکردند پنج نفر میگفتند این فیلم صد در صد آموزنده، مفید و موثر است و حتما باید پخش بشود و پنج نفر میگفتند نباید پخش بشود. حتی در مورد فیلمهایی نظیر قلادههای طلا اختلاف وجود داشت. فیلمی که به باور ما صددرصد میتواند داستان فتنه را برملا و روشنگری کند اما در مقابل افراد دلسوز و مسئولانی داشتیم که مخالف آن بودند و حتی تا آخر هم ایستادند و مخالفت کردند و با اکران در جشنواره هم موافق نبودند که با پیگیریهای صورت گرفته هم در جشنواره و هم به طور عمومی اکران شد.
* منظورتان دستگاههای امنیتی است؟
بله. برخی فکر میکردند که برای کشور مناسب نیست. دشواری کار در این بود که همیشه مواجه با افراط و تفریط بودیم. البته نمیخواهم بگویم همیشه کار ما بیعیب و نقص بود. اشکالاتی در کار ما هم بود. نمایشگاهی بر پا میشود و 450 هزار عنوان کتاب در این نمایشگاه عرضه میشود، نیمی از کتابها تقریبا داخلی و 50 درصد آن از خارج میآید. حالا در یک اقدامی با این عظمت و گستردگی و آثار مثبت مثلا موردی پیش آمده که دو کتاب از دست افراد در رفته است. دقت نکردهاند و کتاب ارائه شده است و البته بلافاصله جمع شده است. حالا فرض کنیم در مورد دو کتاب دقت نکردند و عرضه شد، دو کتاب چند درصد 450 هزار کتاب میشود؟ همین دو کتاب را بردند خدمت یکی از آقایان بعد ایشان صحبت کرد و گفت: «این وزارت اضلال است وزارت ارشاد نیست.» یعنی همه آن زحمات، کارها و تلاشها، همه اینها نادیده گرفته میشد به خاطر اینکه در جایی اشکالی وجود دارد. یا مثلا یکی از علما از روی دلسوزی یک تعداد کتاب فرستاده بود و گفته بود: «این کتابها مروج عرفانهای نوظهور و کاذب است.» بعد که من کتابها را دیدم متوجه شدم همه در نقد عرفانهای نوظهور است. دیگران کتاب را برایشان برده بودند و ایشان هم بدون اینکه نگاه کنند برای ما فرستاده بودند. گاهی اوقات اطلاعات نادرست داده میشد لذا کار سخت میشد.
عدهای از شبه روشنفکرانی هم که از ابتدای انقلاب بر سر سفره انقلاب بودهاند از سوی صدا و سیما، ارشاد و دستگاههای دیگر حمایت شدهاند ولی معمولا ژست اپوزیسیون هم داشتند و همه چیز را نقد و نفی میکردند، الان هم برخی از آنها میدان دار شدهاند به این عنوان که در دوره 8 ساله به آنان فرصت و مجالی داده نشده است. در حالی که ما سعی میکردیم که جذب حداکثری مدنظر رهبری را داشته باشیم. این طور نبوده که بخواهیم هنرمندان را طرد کنیم. ما افراد معاند را کمتر از پنج درصد و غیرقابل جذب میدانستیم ولی بقیه را با وجود اینکه برخی از آنان در ماجرای فتنه فعال بودند، بهخاطر کارهای هنری تشویق کردیم، میدان دادیم، حمایت کردیم و حتی به برخی از آنها جایزه دادیم تا آن مسیر را ادامه ندهند. میگفتیم تحت تاثیر عواطف و احساسات موضعی گرفتند، شعاری دادند، حرفی زدند ولی باید آنان را جذب کنیم. هدف ما این نبود که به اینها میدان ندهیم ولی شما ببینید حالا اینها فرصت پیدا میکنند و شروع میکنند علیه آن دوره جوسازی کردن و میگویند دوره سیاهی و تلخی بود. کجا تلخ بوده؟ کارهای فراوانی انجام شد و محدودیتی هم وجود نداشته است. لذا این هم مسالهای بود که ما در این دوره با آن مواجه بودیم.
برخی ادعاهایی میکردند، مطالبی مینوشتند و غالبا دم از اخلاق میزدند اما بسیار بد اخلاقی میکردند. حرفهایی میزدند که هیچ مبنایی نداشت. یادم هست در دوره مهاجرانی و استیضاح وی یکی از کارهایی که میکرد همین مغلطه و فضاسازی و سفسطه و بود. مثلا میگفتند فلانی سیمین بهبهانی را با سیمین دانشور اشتباه گرفته است، در حالی که اصلا کسی اسم از آنان نیاورده بود ولی به گونهای مطرح میکرد که انگار مخالفان وی هیچ اطلاعی ندارند. حالا بعد از گذشت این همه سال برخی از همین شبه روشنفکرها میآیند حرفهای آن زمان مهاجرانی را نشخوار میکنند که بله مسئولانی بودهاند که از فرهنگ و ادب هیچ اطلاعی و آشنایی نداشتند. ذرهای انصاف را رعایت نمیکنند و از همه ابزارهای نادرست و تهمتهای ناروا بهره میگیرند برای اینکه اهداف خود را پیش ببرند.
* یکی از انتقاداتی که به شما میشود این است که میگویند در این دوره وزارت ارشاد مروج ابتذال بود. برخی فیلمهایی که شما مجوز دادید در سینماهای حوزه هنری اکران نشد یا برخی از فیلمها مروج خیانت بود و یا وارد حوزه مسائل خصوصی خانواده میشد. تحلیلی وجود دارد که میگوید حساب این فیلمها از شخص شما جداست و مجموعه تحت مسؤولیتتان به نوعی خودسرانه عمل میکرد. نظر شما چیست؟
ببینید! برخی ضعفها وجود داشته است. طبیعی است که در مجموعه عریض و طویلی مانند وزارت ارشاد ممکن است اشکالاتی در گوشه و کنار هم پیدا بشود اما رویکرد کلی این نبوده است که فیلمی ساخته بشود که مروج خیانت باشد. اصل بر این بوده است که اگر فیلمی میخواهد به آسیبهای اجتماعی اشاره کند جنبه درس آموزی و عبرت آموزی داشته باشد. در این مدت هم دهها فیلم مناسب و خوبی ساخته شده است که انگار عدهای تعمد دارند که نادیده گرفته شود. شما آثاری که مورد حمایت در این دوره قرار گرفت را با دورههای قبل مقایسه کنید. فیلمهایی که درباره دفاع مقدس و موضوعات ارزشی و مسایل جهانی است و بیانگر جنایات آمریکا و صهیونیسم است افزایش یافت، این رویکرد نشان میدهد که یک عزم و ارادهای وجود داشت که به سمتی حرکت کنیم که فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی خودمان را ترویج کنیم. در گذشته داشتیم مواردی که معاونت سینمایی و بنیاد فارابی فیلمی ساخته بود، سرمایه گذاری کرده بود ولی بهخاطر مضمون آن ناگزیر متوقفش کرده بود، چون امکان نمایش آن نبود. حوزه هنری و نیروی انتظامی و دستگاههای دیگر نیز چنین فیلمهایی ساخته بودند که قابل اکران نبود.
حداقل در این دوره سرمایه گذاری نسبت به فیلمهایی بود که مفید و مناسب باشند. ممکن است فیلم ضعفی هم داشته یا اشکالی در آن وجود داشته باشد اما اشکال اغلب از لحاظ شکلی و تکنیکی بوده کمتر شده است که از نظر محتوایی اشکال بگیرند. اینکه سالی صد فیلم ساخته میشود و دو سه فیلم اشکال داشته باشند خیلی با وضعی که از گذشته تاکنون بر سینمای کشور حاکم بوده است عجیب نیست، البته همان چند مورد هم گاهی با یک اصلاح جزئی اگر انجام میشد مسألهساز نبود. مثلا اگر در فیلم «دموکراسی در روز روشن» یک جمله از آن حذف میشد دیگر حساسیتها روی آن کم میشد. همیشه که نباید توقع داشت وزیر بیاید وارد ریز مسایل شود، بالاخره شوراهایی تعیین کردیم، شورای صدور پروانه و اکران آنها این دقتها را انجام میدادند. گاهی اوقات ممکن است آنها اشتباهی میکردند و بازتابهای وسیعی داشت، خصوصا اینکه بهخاطر اختلافات سیاسی و طیفی عدهای به این مسائل دامن میزدند درحالی که در خصوص فیلمهای به مراتب مسئلهدارتر در گذشته سکوت کرده بودند.
یک نکته اضافه کنم. خیلی وقتها مبنای ارزیابی و قضاوت فیلمهایی بود که در جشنواره ارایه میشد در حالی که غالبا بعد از جشنواره هم مجدد بازبینی و ارزیابی میشد و خیلی وقتها فیلمهایی که اکران میشد با آن چیزی که در جشنواره نمایش داده شده بود متفاوت بود. ضعفهایی که داشت گرفته میشد. یک تفکری بود که میگفتند جشنواره چون متعلق به خواص است و خود هنرمندان هستند، اگر دقت هم نکردیم، اشکالی ندارد و بعدا برای اکران، جداگانه اصلاح میکنیم که خودش مساله ساز میشد. حتی به فیلمی مجوز اکران ندادیم اما صرف اینکه در جشنواره اکران شد کلی به ما حمله کردند که این فیلم چرا پخش شده در حالی که پخش نشد، توقیف شد.
برخی از دوستان ما میخواستند این ژست را بگیرند و بگویند که ما فیلم توقیفی نداشتیم ولی ما فیلم توقیفی هم داشتیم حتی از برخی از کارگردانهای معروفی که کارهای ارزشی و دفاع مقدسی انجام داده بودند اما فیلمی ساخته بودند که همراهی با فتنه بود لذا اجازه اکران نیافت. یا یکی از بازیگران مشهور فیلمی ساخته بود که مجوز پخش ندادیم چون که موجب برداشت نادرست در مورد دفاع مقدس بود و اشکالاتی به آن وارد بود و محتوای آن بسیار تلخ بود. نمیخواهم بگویم آن بازیگر سوء نیتی داشته است ولی کسی اگر آن فیلم را میدید این تصور را پیدا میکرد که انگار رزمندگان عامل مصیبت و گرفتاری شدهاند. در نتیجه مجوز اکران داده نشد و آن هنرمند عزیز هنوز هم ناراحت است.
* مدیریت سینمایی کشور دست افرادی بود که عضو هیأت اسلامی هنرمندان بودند و انتظار و توقعی که از این مدیریت میرفت بسیار بیشتر از گذشته بود. چرا این انتظار برآورده نشد؟ از سویی معضل بزرگ وفاداران به گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه فرهنگ را در چه میبینید؟ برخی از آنان مستقل فعالیت میکنند و قائلند کار کردن برای انقلاب در جمهوری اسلامی در حوزه فرهنگ بسیار سختتر از کار کردن ضد انقلاب در جمهوری اسلامی در این حوزه است.
یکی از انتقادات همین بود. این دوستان به عنوان نیروهای مسلمان سینما شناخته میشدند. علما و نیروهای ارزشی هم میگفتند که انتظاری که از شما داریم از دولتهای قبلی نداشتیم. گاهی اوقات به خاطر توقعات بیشتر این انتقادات مطرح میشد. اگر کارهایی که در گذشته شده است را با این دوره مقایسه کنیم چه بسا انتقادات بیشتری به آنها وارد باشد، مخصوصا در قیاس با دوران اصلاحات. در دیگر زمینهها هم شاهد اهمالکاری و به قول خودشان تساهل و تسامح بودیم مثلا در آن دوره کتابهایی حتی به روستاها فرستاده بودند که مروج تفکر غرب و عرفانهای نوظهور بود.
یکی از اشکالاتی که دوستان ما در مدیریت سینمایی داشتند این بود که خودشان همه سینماگر بودند و برخی از آنها مدیریت قوی نداشتند. من از ابتدا ترجیح میدادم که فردی غیر سینماگر مسوولیت (معاونت سینمایی) را به عهده بگیرد. این یکی از اشکالات بود. اشکال دیگر این بود که وقتی که یک جمع سینماگر مسؤولیت را به عهده گرفتند و از گذشته هم اختلاف نظرهایی با دیگران داشتند، از همان روز اول عدهای در مقابل آنان موضع گرفتند و دیگر این اختلافات تشدید شد و هر کاری کردیم که این مسأله پایان پیدا کند نشد. برخی رسانهها هم به این موضوع دامن میزدند و هر کار مثبتی هم که انجام میشد آنها منفی جلوه میدادند و موجب میشد چنین تصوراتی ایجاد شود.
البته نقاط مثبت در این دوره زیاد است. فیلمهای خوب تاریخی، خانوادگی، کودک و... ساخته شد و اینها را باید در نظر داشته باشیم. کار وزارت ارشاد هم فقط سینما نیست. سینما یکی از بخشهای کاری ما بود. در قسمتهای دیگر نظیر هنرهای تجسمی، تئاتر، موسیقی، اقدامات قرآنی و سازمانهای متعددی که وابسته به وزارت ارشاد هستند معمولا نادیده گرفته شدند و کمتر به این موضوعات و فعالیتهای گستردهای که انجام شد توجهی صورت گرفت.
برای تقویت جبهه فرهنگی انقلاب که ما تجربه عینی و ملموسی در این دوره داشتیم میشود راهکارهایی را در نظر گرفت که شرایط بهتری را داشته باشیم. ما سعی کردیم علیرغم محدودیتهای اعتباری کمک و حمایت کنیم. البته گاهی این بروکراسی و سیستم اداری موجب کندی کارها میشد. یک راهکار همان اجرایی شدن مهندسی فرهنگی است که در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شده و مراحل نهاییاش را طی کرده است. اگر این سند ابلاغ بشود و همه خود را موظف به عمل بدانند، نه اینکه صرفا یک سند باشد، اگر مانند نقشه جامع علمی کشور مورد توجه قرار گیرد اتفاقات خوبی در حوزه فرهنگ و هنر رخ خواهد داد.
مسأله دیگر هم این است که بالاخره نیروها باید کار خودشان را انجام بدهند یعنی نیازها را در نظر بگیرند و در عین حال که میخواهند آثاری تولید کنند که با افکار و اندیشه اسلام ناب هماهنگی دارد، هر مقدار بتوانند حرفهایتر، فنیتر و دقیقتر و پرچاذبهتر ارائه کنند حتما میتواند تأثیر بیشتری داشته باشد. ما هم تجربه کردهایم که آثار ارزنده هم برای داخل و هم برای خارج از کشور جاذبه بیشتری دارد. خوشبختانه الان نیروهای مستعد فراوانی در کشور وجود دارند که اگر از ظرفیت و توان آنان استفاده بشود فکر میکنم که میتوانیم نیازهای داخل و خارج از کشور را تامین کنیم.
* آقای شمقدری (معاون سابق سینمایی) انتخاب شما بود؟
با آقای شمقدری ارتباط و تعاملی نداشتم و ایشان را به عنوان کارگردان مسلمان میشناختم که دغدغه ساخت فیلمهای ارزشی در سینمای ایران دارد. حضور وی در این سمت با معرفی و نظر دکتر احمدینژاد بود. آقای احمدینژاد با شناخت بیشتری که داشت پیشنهاد داد و بعد هم مسؤولیت به وی واگذار شد.
* چند نفر از مدیران وزارت ارشاد، به شما معرفی و به این شکل مسؤول شدند؟
به ندرت اتفاق افتاد. آقای شمقدری را هم میشناختیم نه اینکه نشناسیم اما سابقه آشنایی از نزدیک نداشتیم. یاشناختی از آقای شاه آبادی از قبل نداشتیم ولی یکی از دوستان از خارج از دولت وی را معرفی کرد و یک مدت ایشان به عنوان مشاور و بعد قائم مقام هنری مشغول شد و بعد که دیدیم توان کاری دارد مسؤولیت دادیم. این طور نبود که همه نیروها را از قبل شناخت گستردهای داشته باشیم.
* معاون مطبوعاتی را خودتان انتخاب کردید؟
معاونت مطبوعاتی از اهمیت و حساسیت بالایی برخوردار بود. در دولت بارها بحث رسانهها مطرح میشد. میبایست کسی معاون باشد که تصور نکنند از منافع دولت حمایت نمیکند. فردی باشد که از این جهت هیچ دغدغهای وجود نداشته باشد. لذا باشناختی که از آقای محمدزاده در زمان وزارت پیدا کرده بودم که در دولت رفت و آمد میکرد و میدانستم که اعضای دولت و رییس جمهور ایشان را میشناسند انتخاب صورت گرفت. ایشان هم کارهای خوبی در دوره مسؤولیت انجام دادند که رضایت اصحاب رسانه را به همراه داشت.
منبع: جهان نیوز