به گزارش خبرنگار اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، آیت الله شیخ حسین غفاری در سال 1297 در روستای آذرشهر دیده به جهان گشود. ایشان در محضر اساتیدی چون آیتالله سیدمحمدحجت کوهکمرهای، آیتالله مرعشینجفی، امام خمینی و علامه طباطبایی به کسب علم پرداخت. آیتالله غفاری پس از یازده سال راهی تهران شد و از سال 1340 به افشاگری مظالم رژیم شاه پرداخت و به خاطر جدیت در مبارزه بارها از سوی رژیم شاه دستگیر شد.
آیتالله غفاری از سال 1345تا 1350بخاطر سخنرانیهای روشنگرانه هر از گاهی به ساواک احضار و مورد اذیت و آزار جسمی و روانی قرار میگرفت که یک نمونه آن زمانی بود که رژیم به وارد کردن گوشتهای یخی منجمد از کشورهای غیر مسلمان برای مصرف داخلی اقدام کرد. به دنبال تحریم خرید و فروش و مصرف آن از سوی امام، شهید غفاری علنا در سخنرانیها و مجامع عمومی آن حکم را بیان میکرد. آخرین دستگیری او در تیر ماه 1353بود که منجر به شهادتش گردید.
مارکسیستها حق ندارند غذا را تقسیم و سالاد درست کنند
در این سالها که زندانهای کشور مملو از گروههای سیاسی و مذهبی مخالف رژیم مثل مارکسیستها، مجاهدین خلق و روحانیون آزاده بود، شهید غفاری با برخورد صحیح و منطقی خود توانست فضای زندان را تغییر داده و محبوبیت ویژهای نزد زندانیان پیدا کند. ایشان در زندان به مارکسیستها گفت: «ما به همان اندازه که با شاه مخالفیم، با شما نیز مخالف هستیم. از امروز که من اینجا هستم چون شما نجس هستید حق ندارید موقع تقسیم غذا دست به آن بزنید و سالاد درست کنید. ظرفها را حق ندارید بشویید. من به تنهایی غذا را تقسیم میکنم و سالاد را درست میکنم و ظرفها را خواهم شست. چون شما برای مارکس مبارزه میکنید و ما برای خدا، راه ما و شما دو مسیر جداگانه است. هم رژیم شاه و هم شما با ما دشمن هستید و روزی از پشت به ما خنجر خواهید زد و اگر دستانتان به ما برسد ما را تکه تکه میکنید».
در مقابل، کمونیستها و مجاهدین خلق او را بایکوت کردند و اجازه ندادند کسی با او تماس بگیرد، اما ایشان با روحیه قوی و افکار بلندی که داشت توانست برخی از بچههای مجاهدین خلق را که گول خورده بودند و در چنگ آنها گرفتار شده بودند، با صحبت و مذاکره خلاص کند و تنی چند از سران مارکسیستها را متقاعد کرد تا جایی که دسـت از عقایدشان برداشتند.
به دست گرفتن رهبری ورزش کردن در زندان
ایشان همچنین فعالیتهای ورزشی داخل زندان را که کمونیستها میداندار آن بودند، رهبری کرد و خود در جلوی صف ورزش شروع به دویدن کرد. آنها در موقع دویدن «هی هی» میگفتند اما آیتالله غفاری و بچه مسلمانها شروع به الله اکبر گفتن کردند. ایشان در نهایت، برنامه ورزش را هم از دست مارکسیستها و کمونیستها درآورد و هدایت میکرد. زمانی یکی از مارکسیستها گفت: «این آقای شیخ را از کجا آوردهاند که همه مفاهیم و آراء ما را باطل کرد؟ او یک نفری با کار کردنش همه تبلیغات ما را از بین برد».
شاه هم باید به من احترام بگذارد چه رسد به نوکر شاه!
در دادگاهی که برای محاکمه آیتالله غفاری تشکیل شد نماینده دادستان دادنامهاش را با نام شاه شروع کرد، سپس متهم یعنی شهید غفاری را یک روحانی جامد، افراطی و متعصب دانست. شهید غفاری از جای خود برخاست و فریاد زند: ساکت شو مرد! رئیس دادگاه با چکش پلاستیکی روی میز دادگاه زد و گفت: زندانی، ساکت باش. شهید غفاری گفت: اگر من میخواستم ساکت باشم اینجا چه کار میکردم؟!
سپس اجازات اجتهاد خود را که از مرحوم آیتالله حکیم و آیتالله حجت و دیگران به همراه داشت، به رئیس دادگاه نشان داد و گفت: آقایان حجت و حکیم به قدر این مردک نمیفهمیدند که به من گفتهاند: «یحرم علیک التقلید؛ (بر تو تقلید کردن حرام است). حالا این مرد به من میگوید روحانی به اصطلاح... ایشان باید همین جا حرفش را پس بگیرد تا من بقیه سؤالها را اگر خواستم جواب بدهم و الاّ هیچ یک را جواب نخواهم داد. این آقا باید مثل آدم صحبت کند. حق ندارد توهین بکند. مطابق قانون اساسی شاه هم موظف است به مجتهدین احترام بگذارد. شاه هم باید به من احترام بگذارد چه رسد به نوکر شاه».
دادستان سؤال کرد: نظر شما در مورد اعلیحضرت همایونی چیست؟ شهید غفاری گفت: ایشان و پدرش هر دو با کودتای انگلیسها به سر کار آمدند. وقتی پدرشان خواستههای آنها را تأمین نکرد، او را بردند و پسرش را به جایش آوردند الان هم آمریکا حامی شاه است. سپس وکیل شهید غفاری به عنوان دفاع از او گفت: موکل من پیر است هیچ غرض و مرضی نداشته است. او به سنی رسیده که نیاز به کمک دادگاه دارد.
شهید غفاری مجددا برخاست و گفت: آقای وکیل بنشین، چرا یاوه میگویی؟ پیرمرد کدام است؟ من عالماً و عامداً به این راه آمدهام. من برای دفاع از مشی حسین بن علی (ع) به این راه آمدهام، پیرمرد کدام است؟ پیرمرد خودت هستی، عقل از سرت گذشته است. درست است که شصت سال سن دارم ولی ده تای تو را حریف هستم. ساکت باش. مگر من چه کردهام که باید بگویم ببخشید؟ من هیچ اشتباهی مرتکب نشدهام و راهم را درست آمدهام. من مخالف نوکری بیگانگان هستم. من مخالف آزادی زنانی هستم که شاه مدعی آنها است. شاه توسط حکومت انگلیسیها به سر کار آمده است و او میخواهد روحانیت را به زانو در بیاورد.
شهید غفاری سپس شروع به بیان مستندات حقوقی مبنی بر غیر قانونی بودن حکومت شاه کرد و به سؤالهای رئیس دادگاه گوش نداد و یکسره حرف میزد. رئیس دادگاه به مأمورین اشاره کرد که او را ساکت کنند. آنها به زور او را روی صندلی نشاندند. وکیل مدافع صحبت خود را ادامه داد. این بار نیز شهید غفاری به آرامی راجع به غیر قانونی بودن مجلس، نبودن مجتهدان طراز اول در مجلس تا قوانین مشروعیت داشته باشد، فاسد و فاجر بودن حکومت و ... صحبت کرد. ایشان در پایان این دادگاه به هشت ماه زندان محکوم شد.
شهادت آیتالله غفاری بر اثر شکنجه در زندان
آیتالله غفاری در مدت محکومیت زندان خود بر اثر شکنجه و فشارهای وارده در تاریخ هفتم دی ماه 1353 به شهادت رسید. اداره ساواک دو روز پس از آن، در شانزدهم دی ماه خبر فوت ایشان را به خانواده وی اعلام و از آنان درخواست کرد که بی سر و صدا و بی آنکه به کسی چیزی بگویند برای تحویل جنازه به دادستانی ارتش مراجعه کنند. اما خانواده غفاری از امضای برگه فوت خودداری نمود و به همین دلیل اداره امنیت مجبور شد به منظور تدفین مخفیانه، جنازه او را شبانه به قم بفرستد، اما طلاب و مردم قم از موضوع باخبر شده و به طرز باشکوهی در تشییع جنازه او در صبح روز هفتم دیماه شرکت کردند.
در مسیر تشییع جنازه به سمت حرم حضرت معصومه (ع)، تعدادی از مراجع تقلید نیز به مردم پیوستند. حاضران در این مراسم شعارهایی نیز علیه حکومت سردادند که به دستگیری تعدادی از طلاب منجر شد. چند روز بعد، آیتاللهالعظمی گلپایگانی مراسم ختم باشکوهی را برای مرحوم آیتالله شیخحسین غفاری در مسجد اعظم قم برگزار کرد.
پای علمای ما را اره کردند
امام خمینی نیز در سخنرانی خود در تاریخ 13/8/57 پیرامون شهادت آیت الله غفاری فرمودند: «زجر ما این است که ما را حبس کردند یا زندان بردند یا زجر این است که پای بعضی از علماء را اره کردند (اشاره به آیتالله غفاری) آقا! توی روغن سوزاندند. زجر ما این است که 10 سال، 15 سال، 8 سال، 7 سال، علمای ما در حبس هستند».