به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، در وبلاگ من انقلابیام آمده است؛ میگویند اگر خدا دوست داشته باشد کسی را، نشان میدهد به او آنچه را که دیگران توان دیدنش را ندارند؛ آنچه را که دیگران فقط شنیدهاند.
گمانم دوست داشتنی بودهایم برای خدا که تاریخ پر از بالا و پایین خود را در عرض همین چند سالی که از انقلابمان میگذرد نشانمان داده؛ آنچه در کتابها خوانده بودیم و به پایش گریسته بودیم و یا از شگفتیاش، سخت باور کرده بودیم آنرا، به نمایش درآمد برایمان و خود آنرا لمس کردیم؛ خودمان شدیم بازیگر قصههای تاریخ؛ قصههایی که حالا دیگر راحتتر باورمان میشود!
قیام و انقلاب و تشکیل نظام اسلامی و جنگ با بیگانه و... همه و همه قصههایی بود، شنیدههایی بود که دیدیم، چشیدیم و بازی کردیم آنها را...
اما برای من و هم نسلیهای من «قصه هشتاد و هشت» تفاوت میکند با بقیه ماجراها؛ هشتاد و هشتای که خیلیها آن را با «فتنه»اش به یاد دارند و ما با «نُهِ دی» اش.
هشتاد و هشتای که بعضی مُهر ننگ بازیگری در زمین «فتنه» اش را دارند بر پیشانی و بعضی هم جای مُهر سجده شکرِ بعد از «نُهِ دی»اش را...
هشتاد و هشت تفاوت میکند قصهاش برایمان، چون باید همزمان بازیگری میکردیم در قصهها و ماجراهایی که تاریخ تاب تحمل آنها را نداشت.
طرح و نقشه یهود و نصارا و پول نفت ابوسفیان، جنگ احزابی را به راه انداخته بود که این بار خوارج را بشورانند علیه علی و پشت به پشت هم بدهند و پایین بکشند پرچمش را...
شرک و کفر که ضرب شصتِ فرزندان سلمان را در بدرِ هشت سال دفاع مقدس تجربه کرده بودند، این بار برای قِتال با این قوم از راه دیگری وارد شدند؛ این بار پرچم سبز دادهاند به دست ایادی خود و سوار بر جَمَل کردهاند آنها را و به میدانِ نهروان فرستادهاند.
فکر همه جا را کرده بودند و به خیال خام خود در این جنگ احزابی که به راه انداختهاند عَلَم برافراشته اسلام محمدی (ص) را زمین خواهند زد؛ اما کور خوانده بودند و ندیده بودند و نفهمیده بودند خیلی چیزها...
اول از همه نشناخته بودند علیِ این دیار را؛ نفهمیده بودند این سیدِ شاگرد مکتب حیدر را؛ صلابت حیدری و فراست حسنی و شهامت حسینیِ این «سید علی حسینی» را نیاورده بودند در نقشههایشان گویا؛ که با هر خطابهاش میتواند به هم بریزد نقشههای چندساله و جنگ روانیهای معاویهها و ابن زیادها را...
و بعد از آن؛ نفهمیده بودند و نشناخته بودند فرزندان عاشوراییِ سلمان را؛ این تربیت شدگان هزار و چهارصد ساله و این ذخیره شدگان الهی برای آخرالزمان را...
و این نفهمیدنها بود که باعث شد یهود و نصارا و خوارج و اهل جمل و همه و همهشان جمع شوند در «عاشورا»!
این خیال باطلی بود که بخواهند علی را در محراب عاشورا از سر راه بردارند و پرچم محمد (ص) را در روز عاشورا به آتش بکشند! و همین خیال باطل بود که نابود کرد «فتنه» را.
آتش زبانه کشیده 8 ماههای را که میخواست به خیمههای عاشورای «حسین» برسد و کار را تمام کند، اما با سیلِ 9 دی علی اکبرهای حسین مواجه شد و در خندق فرزندان سلمان به دام افتاد و تباه شد و سیاه شد و از بین رفت.
و «9 دی» باطلی السحری شد بر دسیسههای یهود و نصارا؛ سیلی شد بر صورت خوارج کوفی و برگ برندهای شد در دستان فرزندان آخرالزمانی سلمان که دنیا بداند ما هستیم و نخواهیم گذاشت عاشورا تکرار شود! ما هستیم و تاب نخواهیم آورد کف و سوت زدنها و هلهله کردنهای حرملههای زمان را در عاشورا!