گروه اندیشه «خبرگزاری دانشجو»- حامد طونی؛ همواره مغالطات به عنوان یکی از خطرات بزرگ در پیش روی متفکران و اندیشه ورزان وجود داشته و از جهتی می توان آن را همزاد با تاریخ برهان و استدلال و احتجاج دانست. در این مطلب به اصل موضوع «مغالطه» خواهیم پرداخت و ضمن تعریف آن بطور اجمالی به دسته بندی و تحدید انواع مغالطات می پردازیم.
خاستگاه «مغالطه» و نسبت آن با منطق
در ابتدا لفظ «سوفیست» در یونان باستان، دارای بار معنایی مثبت بود و به معنای حکیم، معلم و استاد بکار برده می شد، اما سوفیست ها در نیمه دوم قرن پنجم پیش از میلاد با مغالطات گسترده ای که در محاکم و سپس در دیگر حوزه های اندیشه انجام دادند، این لفظ را بدنام کرده و آغازگر اولین نهضت شکاکیت شدند.
یکی از مصادیق مهم و بارز تعالیم سوفیست ها، آموزش خطابه و سخن وری، به ویژه در محاکم قضایی و دادگاه ها بود. جریان از این قرار است که در یونان باستان، مدعی و متهم شخصا در دادگاه به دفاع از خود می پرداختند، نه به واسطه وکلای حرفه ای. لذا توفیق یا شکست ایشان تا حد زیادی منوط به مهارت¬شان در سخن وری و خطابه و اقناع مخاطبین بود.
البته شخص می توانست فرد متخصصی که در این زمینه توانایی دارد را اجیر کند تا در ازای مبلغی پول، نطق او را بنویسد و یا فنونی که لازم است را به او پرورش دهد تا در محکمه پیروز شود. وظیفه سوفسطائیان تعلیم همین فنون بود. (1) اما سوفیست ها رفته رفته به این تلقی رسیدند که در واقع و نفس الامر، دوگانه های حق و باطل، و راست ودروغ وجود ندارد که رای ایشان بر آن مطابقت کند یا نه؛ بلکه معیار حق و حقیقت، شخصِ انسان است و پندارهای او در اثبات مدعای مطلوب. به تدریج، این عقیده را به سایر امور عالم نیز سرایت داده و گفتند: حقیقت به طور کلی تابع شعور و ادراک انسان است.(2)
جمله پروتاگوراس (Protagoras; 490_420 ق.م.) که از او به عنوان پایه گذار سوفیسم یاد می شود، جمله ای مشهور است که می گفت: آدمی مقیاس همه چیز است. مقیاس هستی آنچه هست و چگونه است؛ و مقیاس آنچه نیست و چگونه نیست.(3)
به تدریج پس از آنکه قوانین منطقی که در ذهن و ضمیر انسان ها مفطور است به وسیله سوفیست ها مورد تردید و تشکیک قرار گرفت، فیلسوفان بزرگی چون سقراط (Socrats; 469_399.ق.م.)، افلاطون (Plato; 427_347 .ق.م) و ارسطو (Aristotle; 184_322 .ق.م) به مقابله با آن ها پرداختند که در نهایت این تلاش ها با تدوین علم «منطق» توسط ارسطو به نتیجه رسید. بنابراین چنان چه اجمالا توضیح داده شد از حیث تاریخی، «منطق» و «مغالطه» دو امر انفکاک ناپذیرند و «منطق» به سبب تلاش های مغالطه ستیزانه فلاسفه شکل گرفت.
از سوی دیگر با نظر به تعریف و هدف دانش منطق می توان به این نکته اساسی دست یافت که مغالطه حائز جایگاه ویژه ای در تعریف و به تبع آن شکل گیری منطق است؛ چرا که پیشینیان هدف علم منطق را مبارزه با مغالطه و بطور کلی مبارزه با ورود لغزش به ساحت اندیشه دانسته اند. چنان که در معروف ترین تعاریف منطق آمده است: «المنطق آلة قانونیة تعصم مراعاتها الذهن عن الخطا فی الفکر»(4) منطق ابزاری علمی است که بکارگیری آن ذهن انسان را از خطای در تفکر مصون می دارد.
تعریف «مغالطه»
مغالطه در معنای لغوی عبارت است از «سوق دادن دیگری به اشتباه»(5) اما آنچه در این جا مورد بحث قرار می گیرد معنای لغوی «مغالطه» است که عبارت است از نوعی قیاس که در اثبات یا رد مدعایی بکار می رود، در حالی که مواد آن شبیه مواد برهان و صورت آن شبیه صورتِ قیاس منتج است و نه مواد و صورت حقیقی قیاس.
روشن است که در صورت وضوح و آشکاریِ نقص و فساد در مواد و صورت قیاس مخاطب دچار اشتباه نمی شود، اما وقتی مغالطه روی می دهد که مواد و صورت قیاس، شبیه مواد و صورت قیاس صحیح باشند و همین شباهت است که سبب تحقق و رواج مغالطه می شود.(6)
خواجه نصیرالدین طوسی در تعریف مغالطه آورده است: «مغالطه قیاس فاسدی است که منتج به نتیجه صحیح نباشد و فساد آن یا از جهت ماده است یا صورت و یا هر دو.(7) در تعریف کوتاه تری، محمدرضا مظفر در «المنطق» می آورد: «قیاسی است مرکب از وهمیات یا مشبهات.»(8)
برخی تعاریف نیز به گستره گسترده تری از استعمالِ مغالطات اشاره داشته و مغالطه را در معنای عام تر و کلی تری تعریف کرده اند. در بعضی از این دست تعاریف، انواع خطاها و آشفتگی هایی که کم و بیش مرتبط با خطای در استدلال است نیز به معنای وسیع کلمه مغالطه نامیده شده است.(9) و نیز در عام ترین تعریف، گاهی مغالطه به چیزی در حد یک باور نادرست اطلاق شده است.(10)
طبقه بندی مغالطات
دسته بندی مغالطات، عموما متاثر از تعریف مغالطه و نحوه پرداخت به این مساله است. در سنت فلسفه اسلامی طبقه بندی رایج چنین است که ابتدا به دو قسم «مغالطه در قیاس» و «مغالطه در امور خارج از قیاس» اشاره می شود. مراد از قسم دوم مواردی هم¬چون: شرمنده کردن مخاطب، ناسزا گفتن، مسخره کردن، قطع نمودن کلام او و ... است.(11) اما قسم اول، یعنی مغالطات ذاتی یا به سبب لفظ است و یا به سبب معنا.(12) بنابراین مغالطات ذاتی به دو دسته مغالطات لفظی و مغالطات معنوی تقسیم بندی می شوند:
مغالطات لفظی نوعی از مغالطات است که به سبب الفاظ به کار رفته در استدلال روی می دهد، بنابراین از انواع مغالطات ذاتیه به شمار می رود. این نوع مغالطات به دو دسته «بسیط» و «مرکب» تقسیم می شوند که مغالطات مرکب یا در نفس ترکیب است یا در ترکیب مفصل و مغالطات بسیط یا در نفس ذات الفاظ است یا در هیئت و احوال الفاظ، چه هیئت ذاتی لفظ و چه حالات عرضی آن.(13)
مراد از «مغالطات معنوى» هر نوع مغالطه غیرلفظى است که در قیاس و استدلال صورت مىگیرد.(14) مغالطات معنوی یا در یک قضیه رخ می دهند که شامل مغالطات «ایهام انعکاس»، «اخذ غیرذاتی به جای ذاتی» و «سوء اعتبار حمل» می شوند و یا در قضایای مرکبه که مشتمل است بر چهار مغالطه «سوء تالیف»، «مصادره به مطلوب»، «غیر علت را علت شمردن» و «جمع چند مساله در یک مساله».(15)
در دایرة المعارف «پل ادواردز» مغالطات به دو قسم اصلیِ قیاسی و غیر قیاسی تقسیم می شوند. مغالطات قیاسی خود به دو نوع صوری و غیر صروی؛ و مغالطات غیرقیاسی شامل استقراء، تمثیل و طبقه بندی می شوند. به علاوه در این دایرة المعارف، دسته ای از مغالطات فرعی نیز ذکر شده که مغالطات خطابی و فلسفی نامیده شده اند.(16)
اگر چه در منطق ارسطویی و پس از آن میان منطق دانان مسلمان، مغالطات لفظی به شش مورد و مغالطات معنوی به هفت مورد (مجموعا 13 نوع مغالطه) محدود می شود، اما خواجه نصیرالدین طوسی، تعداد مغالطات لفظی را بیش از مغالطات معنوی می داند.(17) چنانکه امروزه با پیشرفت و گستردگی این علم، مغالطاتِ مختلف به طور جزئی لیست شده اند و در کتب مختلف منطقی و کتب ویژه¬ مغالطات بدان ها پرداخته می شود. برای نمونه در بعضی از این کتاب¬ها 100 مغالطه لیست شده و در بکارگیری این نوع مغالطات مثالهای متنوعی زده شده است. (18)نیز در برخی مقالات به تحدید 310 نوع مغالطه پرداخته شده است. (19)
با این تفاصیل روشن است که یکی از مسائل اساسی در اندیشه ورزی و تفلسف، آشنایی مناسب با مبحث مغالطات است. مساله ای که با نظر به آن است که می توان از بسیاری لغزش های اندیشه و تفکر مصون ماند.
پی نوشت ها:
1. راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری،راسل، ص 127ـ129.
2. ر.ک. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم،ج 1، صدرا، صفحه 56 و مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج1، سازمان تبلیغات، چاپ ششم، ص 25.
3. افلاطون، دوره آثار، ج 3، خوارزمی ، ص 1377.
4. مظفّر، محمّدرضا، المنطق، دارالتعارف للمطبوعات ، ص 10.
5. جوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصّحاح، ج2، امیری، ص 1147.
6. طوسی، خواجه نصیرالدین، اساس الاقتباس، انتشارات دانشگاه تهران، ص 515.
7. طوسی، همان، ص 518.
8. مظفر، همان، ص 10.
9. ابن رشد، ابی الولید، تلخیص السّفسطة، ص 2ـ4.
10. Paul Edwards, The encyclopedia of Philosophy, vol 3, New York, P 169_170.
11. خندان، همان، ص 24.
12. مظفر، همان، ص 420.
13. خندان، علی اصغر، مغالطات، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ص 24.
14. مظفر، همان، ص 427.
15. خندان، همان، 24.
16. Edwards, Ibid, P 170_179
17. طوسی،همان، 518.
18. رک. خندان، همان، ص 43ـ378.
19. نبویان، سیدمحمود، بهار 1385 ، مغالطات، معرفت فلسفی.