به گزارش خبرنگار فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»، امروز سالروز شهادت حضرت فاطمه معصومه (س) است. مردم ایران انگار همان قدر که به حضرت غریب الغربا مدیونند، به خواهر وی نیز مدیون هستند؛ همین است که روز عزای حضرتش غمی چنین بزرگ بر دلمان می نشیند.
علما گفته اند هر گاه عطش زیارت حضرت فاطمه زهرا (س) را به دل داشتید، به زیارت حضرت معصومه (س) بروید؛ انگار دستور خود حضرت بتول است.
در روز وفات حضرت معصومه (س) اشعار زیر را بهانه می کنیم تا همراه اهالی «خبرگزاری دانشجو» به زیارت حضرت زینب ثانی برویم با پای دل ...
علی اکبر لطیفیان
جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده
جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده
او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است
در پشت آن جمال، جلالی نهان شده
از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است
دنیا چرا به «فاطمه» نا مهربان شده
خواهر حریف هجر برادر نمی شود
بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده
با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده
دور و برش فرشته نگهبان معجرش
پس ما فدای زینب بی پاسبان شده
گاهی میان محمل نامحرمان شهر
گاهی میان محمل بی سایبان شده
***
شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خیزران نخورد
یوسف رحیمی
ابری شده است حال و هوای نگاهتان
بغض غروب می چکد از هر پگاهتان
دلتنگیِ غمی چقدر موج می زند
در اشکهای نیمه شبِ گاه گاهتان
چشمان صحن آینه هم تار می شود
با غربتی که می چکد از اشک و آهتان
همراه گریه های تو از دست می رویم
پائین پای روضة شال سیاهتان
عطر مزار مادر سادات می رسد
از یاسهای هر سحر بارگاهتان
فردا چه خاکهای ندامت به سر کند
امروز هر دلی که نشد خاک راهتان
اینقدر که پر از تب اندوه و ناله ای
شاید دلت گرفته به یاد سه ساله ای
می گفت چشمهای ترش درد می کند
قدش خمیده و کمرش درد می کند
از بسکه سوخت دامن معصوم خیمه ها
حتی نگاه شعله ورش درد می کند
طوفان تازیانه و باران سنگها!
بیخود که نیست بال و پرش درد می کند
می سوخت غرقِ حسرت خورشید نیزه ها
خُب پس بگو چرا جگرش درد می کند
از لطف دستهای نوازشگری که بود
دیگر تمام موی سرش درد می کند
آرام قلب خسته اش از دست رفته بود
چشم به خون نشسته اش از دست رفته بود
محمد علی مجاهدی (پروانه)
من به پابوسی تو آمدهام
شهر گلدستههای رنگارنگ
شهر قم، آشیان آل الله
شهر علم و دیانت و فرهنگ
گنبد دلگشای تو از دور
در میان منارهها پیداست
امتداد حضور آینهها
در نگاه ستارهها پیداست
آه بانو، بگیر دست مرا
که به جز تو مرا پناهی نیست
میتوان با تو تا خدا کوچید
کز حرم تا بهشت راهی نیست
در پگاهی که با دو دست نیاز
به ضریحت دخیل میبندم
پر و بال دعای خود را من
به پر جبرئیل میبندم
بس که شبها ستاره میشمرم
آسمانی شدهست دامن من
گر گناه است عاشقی کردن
گنه عالمی به گردن من
قطعهای از بهشت خوب خدا
آشکارا به منظر حرمست
طایر پرشکسته دل ما
تا همیشه کبوتر حرمست