به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، روزنامه کیهان طی یادداشتی به قلم «محمد صادق فقفوری» آورده است:
حقوق بشر را غالباً به حقوقی که ناظر به «انسان بماهو انسان» است تعریف کردهاند. به بیان سادهتر، حقوق بشر، طبق تعریفی که حقوقدانان غربی از آن ارائه کردهاند، حقوقی است که به انسان فارغ از تعلقاتی چون جنسیت، رنگ، نژاد، ملیت، قومیت، مذهب و هر نوع وابستگی دیگری تعلق میگیرد.
این یادداشت در پی آن نیست که با در پیش گرفتن یک بحث تئوریک و تحلیل نظری در ریشههای فلسفی و جامعهشناختی حقوق بشر، به تعارضات درونی حقوق بشر غربی پرداخته و یا دوگانه حقوق بشر غربی/ حقوق بشر اسلامی ایجاد نموده و رجحانهای حقوق بشر اسلامی را بنمایاند - اگرچه در این زمینه نیز مطلبها و نوشتنیهای زیادی گفته و نوشته شده، و البته که جای بحث فراوان باز هم هست - آنچه که موضوع این نوشته را تشکیل میدهد، تصویب قطعنامه ضد ایرانی در پارلمان اروپا با مضمون حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی ایران است. باید دانست که این «حقوق بشر» چیست که غرب در طول سی و پنج سال حیات طیبه جمهوری اسلامی دائم از نقض آن در ایران سخن گفته و کشور ما را همواره با این دستاویز به ظاهر و با قطعنامههای صوری محکوم کرده است؛ محکومیتی که البته از نظر ما هم فاقد وجاهت و ارزش است. به راستی حقوق بشر چیست؟
1- مفهوم امروزین حقوق بشر (droit de l’homme) با کمی اغماض از قرن هجدهم به بعد شکل گرفته است. عموماً، حقوق بشر مرسوم را برخاسته از نظریات اصحاب قرارداد اجتماعی (توماس هابز، جان لاک و ژان ژاک روسو) میدانند که در زمینه انواع حکومتها و شیوههای حکمرانی قلمفرسایی کردهاند.
فرض ابتدایی این سه اندیشمند، فرضی غیرمنطقی و غیرقابل باور است. آنها گفتهاند که در گذشتههای دور، جوامع در «حالت طبیعی» بودهاند. منظور از حالت طبیعی هم وضعیتی است که نظم ساختاری بر جوامع حاکم نبوده و دولت و حکمرانی هم وجود نداشته است و مردم پس از طی حالت طبیعی است که تصمیم به ایجاد نظم ساختاری و تشکیل دولت میگیرند. البته اینان مشخص نمیکنند که دقیقاً در کدام برهه از تاریخ بشریت بوده که نظم ساختاری وجود نداشته است و برای توجیه نظریات بعدی خود خوانندگان را تنها به «گذشته» و دوره بدون نظم و بدون حکمران حواله میدهند.
پس از این فرض، غیرباورتر ادعاهایی است که اصحاب قرارداد اجتماعی بر این فرض استوار کردهاند و سه، چهار قرن است که اقسام حکومتها و متعلقات آن از جمله حقوق مرسوم بشر را بر سر زبانها انداختهاند. تنها برای کمک به اتقان بند انتهایی این یادداشت، به شاهبیت نظریات این عده اشارهای میکنیم.
توماس هابز، طبیعت بشری را گرگ میداند و دولت را حیوان مصنوعی خطاب میکند. او تمام کارکرد این حیوان مصنوعی (دولت) را در ایجاد امنیت خلاصه میکند. حاکم برآمده از نظرات هابز، لویاتان (leviathan)، که نام یک اسطوره یهودی در عهد عتیق و اخیراً هم یکی از نمادهای شیطانپرستی است، میباشد. این حاکم، دارای قدرتی مطلق است که بدون هرگونه بازخواستی تمام مردم بایستی از وی اطاعت تام و کمال داشته باشند. از آنجا که در نظر هابز، طبیعت انسان گرگ است، لویاتان با قدرت بیحد و حصری که دارد، با وضع قوانینی مسئول برقراری امنیت در بین این گرگهاست. لذا اگر بتوان حقوق بشری را در اندیشه هابز پیدا کرد، پشتوانه نظری آن همین گرگ بودن طبیعت انسان و قدرت بلامنازع و بیقید لویاتان (حاکم) است که صرفاً از سر درماندگی و برای جلوگیری از درندگی انسان توسط وی وضع شده است.
جان لاک، که به دلیل اثرگذاری تفکراتش بر سایر اندیشمندان غربی پس از وی و همچنین بر ساخت سیاسی کشورهای غربی به پدر لیبرالیسم کلاسیک معروف شده است، خود دارای تناقضات و تنگنظریهای بسیاری است. به عنوان یک نمونه، او در بحث از اشخاص دارای صلاحیت رایدهنده، اولاً که زنان را به کلی خارج از صلاحیت رای دادن برمیشمرد (چه رسد به این که بخواهد برای زنان منزلتی در حد انتخاب شدن قائل شود)، ثانیاً از مردان هم تنها آنهایی را که دارای سرمایه هستند واجد حق رای میداند، ثالثاً، در نظر او شهروندان بیسواد و بزهکار نیز حق رای ندارند؛ چنین تفکراتی مربوط به عهد عتیق یا قرون وسطا هم نیست، بلکه لاک در قرن هجدهم میلادی از دنیا رفته است! این پدر لیبرالیسم کلاسیک، خود یکی از بدیهیترین حقهای هر بشری، یعنی همان حق آزاد زیستن را به صورت تشکیلاتی نقض کرده است و دارای بزرگترین مافیای بردهداری انسان در اروپای قرن هفدهم و هجدهم بوده است.
داستان تفکرات و زندگی دیگر اندیشمند عصر روشنگری یعنی ژان ژاک روسو نیز از این دو تعجبآورتر است. روسو نیز مانند لاک زنان را در حدی نمیداند که بتوانند رأی دهند. وی رسماً آزادی را متعلق به یک قوم خاص میداند و اقوام را هم به وحشی و غیر وحشی تقسیم میکند و معتقد است که اقوام وحشی را باید در مناطق لمیزرع، افراد نیمهوحشی را در مناطقی که نیمهخشکاند و افراد آزاد را هم در مناطق حاصلخیز سکونت داد. روسو در کتاب «اعترافات» ایام توحش و هرزگیهای خود را - که عفت کلام مانع از بازگو کردن آن است - بهترین دوران عمر خود میداند.
2- تنها این بررسی مختصر نظری، نمیتواند گویای تمام وجوه حقوق بشر غربی باشد، بلکه اشاره به گوشهای از حقوق بشر عملی غرب هم برای شناخت مفهوم امروزین حقوق بشر لازم است. علاوه بر این تناقضات و تنگنظریهای گسترده فکری پدران حقوق بشر غربی و زندگی سرتاسر الحادی و هرزگیشان – که بخشی از آن در بند اول این یادداشت ذکر شد - حقوق بشر مرسوم در حیطه عمل هم، موضوعی است که بیشک بایستی از آن تبری جست. البته از دنبالهروان چنان به اصطلاح اندیشمندانی، این چنین عملکردی هم بعید نیست؛ ادامه مطلب را بخوانید.
به تأسی از آرای آن اندیشمندان، زنان تا همین چهل، پنجاه سال گذشته در برخی از کشورهای اروپایی از حق رای محروم بودهاند. به گفته رئیسجمهور محترممان، در سوئیس، تا سال 1974 میلادی، زنان حق رای دادن نداشتهاند و یا دیگر این که، زنان در اروپا از یکی از ابتداییترین حقوق خود تا همین سی، چهل سال گذشته محروم بوده و حق نداشتهاند تحصیل نمایند؛ دانشگاه کمبریج انگلستان تا سال 1979 میلادی مختص مردان بوده است و از آن پس است که زنان به تدریج حق تحصیل در این دانشگاه را پیدا میکنند. حقوق بشر پر ادعای غربی، این چنین نگاه جنسیتمحور و تبعیضآمیزی به بشریت داشته و دارد.
و یا از طرفی دیگر، واضح است که بدیهیترین حق هر بشری، حق حیات و صیانت از آن است. دولتهای غربی، اولین و بزرگترین ناقضان این حق بشریت هستند. آمار کشتهشدگان جنگهای برپا شده توسط دولتهای اروپایی و آمریکا در یک قرن گذشته از حد چند ده میلیون هم گذشته و به مرز چند صد میلیون نفر رسیده است. تنها به عنوان یک نمونه، وحشیگریهای اروپا و آمریکا در دو جنگ جهانی اول و دوم، قریب به صد میلیون انسان را به کام مرگ کشانید، و در همین سالهای گذشته، کشورهای اروپایی و آمریکا در عراق و افغانستان نیز نزدیک نیم میلیون نفر را کشتهاند. به این تعداد کشتهشدگان باید تعداد کشتهشدگان جنایتهایی چون هیروشیما و ناکازاکی، تعداد کشتهشدگان جنگ در ویتنام، کشتهشدگان آفریقایی در دوره استعمار و آپارتاید، کشتهشدگان حاصل از برپایی فتنههایی که هر از چندگاهی در گوشه و کنار دنیا توسط دولتهای اروپایی و آمریکا رخ میدهد، که نمونه گسترده و آخر آن فتنه سوریه است را هم افزود. حق حیات پایه سایر حقوقهای بشری است. با نادیده گرفتن آن و کشتن انسانهای بیگناه، حرف زدن از سایر اقسام حقوق بشر هم بیمعنا خواهد بود، وگرنه میتوان مثنوی هفتاد من کاغذی از سایر نقضهای گسترده و سیستماتیک حقوق بشر توسط دولتهای اروپایی، چون نقض آشکار حق تعیین سرنوشت ملتها، نقض همیشگی حق بر محیط زیست سالم مردمان، نقض بیمحابای حق بر توسعه بشریت، نقض مستقیم و غیر مستقیم حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ابنای بشری و غیره و غیره را هم برشمرد.
3- دین مبین اسلام، یازده قرن پیش از آن که امثال هابز و لاک و روسو بخواهند به اصطلاح حقوقی برای بشر در نظر بگیرند و ضمن آن، مردان بیبضاعت، کمسوادان، بزهکاران و زنان را هم در زمره بشریت به حساب نیاورند، حقوقی بسیار بالاتر و والاتر را برای تمام ابنای بشری در نظر گرفته است که نه تنها شامل زنان و مستمندان و کمسوادان و بزهکاران هم میشود بلکه پس از گذر چهارده قرن از آن زمان، هنوز حتی نمیتوان ورای چنین حقوقی جامع و مانع را برای خانواده بشری متصور شد و به داعیه صحیح خود دین اسلام هم تا ابدالدهر این حقوق بشری، بالاتر و والاتر از هر حقوق بشر ساخته دیگری خواهد بود.
آیا بهتر نیست سیاستمداران محترممان، به جای پرداختن به مقوله «حقوق بشر غربی» که دارای چنین عقبه سیاه و وضعیت کنونی اسفباری است، و به جای گرفتن ژستهای دیپلماتیک، یک بار با قاطعیت و برای همیشه آب پاکی را به روی دست دولتهای غربی بریزند و اعلام نمایند که جمهوری اسلامی ایران با کمال مباهات خود را به چنین حقوق بشری ملتزم و متعهد که نمیداند هیچ، بلکه برای امحای آن تلاش هم خواهد کرد؟ آیا بهتر نیست که دستاندرکاران قوه مجریه به جای بازی در میدان ترسیمشده حقوق بشر غربی، یک بار و برای همیشه به طور رسمی اعلام نمایند که حقوق بشر غربی، بوی تعفن و لجن میدهد و جمهوری اسلامی ایران هرگز این ابزار نوین استعمار غرب را به رسمیت نخواهد شناخت؟ وزیر محترم امور خارجه کشورمان، نباید در حاشیه نشست مونیخ از اتحادیه اروپا بخواهند که گفتوگوهای حقوق بشری را از سر بگیریم و این امر هم با سفر رسمی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا به ایران آغاز شود؟ به قول حکیمانه و مستند رهبر معظم انقلاب بحث حقوق بشر هم مانند موضوع هستهای یک بهانه است. و یا، مگر سفر کاترین اشتون جز نقض خجالتبار حاکمیت ملی ما محصول درخور دیگری هم داشت؟ بیشک اگر همان زمان مجلس محترم با طرح سوال یا استیضاح مقام یا مقامات مسئول در این زمینه، پیغام روشنی را به دولتهای اروپایی میداد، این دولتها با صدور بیانیهای دوباره به بهانه نخنما شده حقوق بشر، اقدام به نقض حاکمیت ملی ما نمیکردند. هنوز هم برای جلوگیری از گستاخیهای محتمل بعدی دیر نشده است.