کارنامه فعالیتهای اشرف قندهاری پر از تصویرهای انساندوستانه است. گفتوگوی صمیمانهمان را با او که آغاز کردیم بیش از 4 دهه فراز و نشیب روزهای سبز زندگی را به تصویر کشید. او از روزهایی گفت که برای نخستین بار لذت و شیرینی کار خیر را در خانه پدری لمس کرد. فعالیتهای گستردهاش در امور خیریه را از سال 1340 آغاز کرد. دغدغههای او، همسویی 5 هزار بانوی نیکوکار را در راستای این اهداف به دنبال داشت.
در چه خانوادهای متولد شدهاید؟ از روزهای کودکیتان بگویید؟
در خانوادهای پرجمعیت در شهر مشهد، در سال 1303 متولد شدم. فرزند اول بودم. پدرم بازرگان و مادرم خانهدار بود. در مشهد مشغول به تحصیل بودم که در سن 10 سالگی با خانوادهام برای سکونت دائمی به تهران آمدیم و برای همیشه در این شهر ماندگار شدیم. در سن 16 سالگی با یکی از اقوام ازدواج کردم. همسرم پنج سال در مشهد کار میکرد و من با خانوادهام در تهران بودم. بعد از مدتی او هم به تهران آمد و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. امروز حاصل این زندگی مشترک سه فرزند (یک دختر و دو پسر) و 9 نوه است.
چطور شد به فعالیت در امور خیریه علاقهمند شدید؟
خانه ما در محله شمیران بود. اطراف ما کوههای فراوان و در بین کوهها، روستاییان بیبضاعت زیادی زندگی میکردند که از امکانات اولیه زندگی و تحصیل در مدرسه محروم بودند. مادر، بزرگترین معلممان در انجام کارهای خیر بود. از کودکی ما را به گونهای تربیت کرده بود که فراموش نکنیم باید شادیهایمان را با دیگران تقسیم کنیم و همواره میگفت: «بیشتر صرفهجویی کنید تا بیشتر ببخشید.»
پدرمان در تمام طول زندگی پربرکت خود، الگوی بزرگی در حمایت خانواده برای انجام کارهای خیر بود. برای تسهیل کارها، در منزلمان حسینیهای دایر کرد تا هم فضایی معنوی برای تعلیم و آموزش قرآن و درسهای اخلاقی باشد و هم محفلی ایجاد شود که در آن، با عمل کردن به آموزههای قرآن، در راه خدمت به نیازمندان هرچه بیشتر قدم برداریم.
از سال 1340 همراه با مادر و خواهرانم به محلههای محروم و کوره راههای پرپیچ و خم در کوههای شمیران میرفتیم و ضمن بازدید و شناسایی خانوادههای روستایی، تلاش میکردیم با کمکهای غذایی، تهیه پوشاک، دارو، امکانات تحصیلی، امکانات ازدواج و... وضعیت معیشت آنان را در حد توان بهتر سازیم.
روز بهروز به تعداد شاگردان حسینیه قندهاری و جمعیت مادران و دختران علاقهمند اضافه شد که با نیت خدمترسانی و عمل به آموختههای دینی از کتاب قرآن دور هم جمع میشدند. به این ترتیب اولین حلقههای فعالیتهای اجتماعی «گروه بانوان نیکوکار» شکل گرفت.
این گروه در همان سالها در صورت وقوع حوادث طبیعی مثل سیل، رانش زمین یا زلزله جهت حمایت و پرستاری از آسیب دیدگان در کمپهای برپا شده در منطقه میشتافتند و پس از ساماندهی خانوادهها، هزینه سرپرستی کودکان باقی مانده را در حد توان، برعهده میگرفتند.
افتخار میکنیم که امروز همه آن بچهها، افرادی موفق و سربلند هستند و به طور مستقل تشکیل خانواده دادهاند.
حتی به یاد دارم که در سالهای آغاز جنگ ایران و عراق نیز گروه بانوان نیکوکار، با حمایتهای بیدریغ از آوارگان و جنگزدگان هموطن، در اسکان و ساماندهی آنان که با دستان خالی راهی شهرهای بزرگ - از جمله تهران- شده بودند، تلاش و جانفشانیهای ویژهای داشت.
در کنار آنان، بانوان خیر در حسینیه قندهاری، کمکرسانی به ایرانیان رانده شده از عراق را نیز در کمپهای مربوطه تقبل کرده بودند.
فکر تأسیس آسایشگاه خیریه کهریزک چگونه به ذهنتان رسید؟
در سال 1351 در وسط کویری خشک در جنوبیترین نقطه شهر تهران، در زمینی به مساحت هزار متر، با اتاقی کوچک و مخروبه به نام «آسایشگاه خیریه کهریزک» آشنا شدم که اوضاع اسفبار آنجا دل هر انسانی را به درد میآورد. مدیر وقت آن مرکز، دکتر محمدرضا حکیمزاده، انسانی شریف بود که با دستانی خالی درصدد برآمده بود جایی برای اسکان معلولین و سالمندان بیپناه ایجاد کند. همان زمان برای بهبود شرایط موجود، به فکر چاره افتادم.
در نخستین گام، از حاجیه خانم شریفه کاتوزیان (ره) - استاد پیشکسوت در علوم قرآنی و معلم معنوی شاگردان حسینیه قندهاری- کمک خواستم که عاشقانه و بیدریغ به کمک شتافتند و هر دو کار خود را در آن مرکز در نخستین روز با جارو زدن آغاز کردیم.
اما هنوز چندی از آشنایی با آقای دکتر نگذشته بود که ایشان بر اثر بیماری قلبی در خارج از کشور به رحمت خدا رفتند و ما را با آن اتاق مخروبه تنها گذاشتند.
از پدر و مادرم عاجزانه کمک خواستم. از اوضاع نابسامان آنجا پریشان بودم. گریه میکردم و نمیدانستم چه باید کنم.
پدرم با آرامش همیشگی خود گفتند: دخترم! آسان است. هر کاری میخواستی برای مادر و پدرت انجام بدهی، اکنون برای سالمندان انجام بده و هر کاری میخواستی برای فرزندان خودت انجام بدهی، اکنون تصور کن معلولین جوان، فرزندان تو هستند.
تصویری که در ذهن خودم داشتم، بنا کردن مکانی بود که نامش آسایشگاه نباشد. مکانی بود که آرزو داشتم آن را بتوانم «خانه» بنامم.
ایمان داشتم که گرمای هر خانه از شمع وجود مادران است و هر زنی، مدیر خانه خودش است. اینجا نیاز به مادر داشت. بنابراین از چهار خواهر خود و گروه بانوان نیکوکار دعوت کردم تا کمک به این مرکز را در اولویت فعالیتهای خویش قرار دهند و مادران گمشده این عزیزان و فرزندان غایب سالمندان باشند تا بتوانند زندگی و امید را به محیطی که رنگ و بوی مرگ میداد بازگردانند.
این گونه شد که گروه بانوان نیکوکار در کنار دیگر فعالیتهای خود، خالصانه و صادقانه پای در راه خدمترسانی و حمایت همهجانبه از نیت خیر آقای دکتر محمدرضا حکیمزاده گذاشتند و مهربانی و عاطفه و فداکاریهای کم نظیر خود را به این خانه با تمام وجود بخشیدند و خورشید این خانه شدند که ماحصل زحمات شبانهروزی آنان در بیش از 42 سال- از داخل و خارج از کشور- این خانه را به شهری کوچک و رنگین در دل شهر بزرگ تهران تبدیل کرد که در فضایی زیبا به وسعت 42 هکتار، از هزار و 750 مددجوی نیازمند به رایگان نگهداری میکرد.
خانه مادر و کودک چگونه تأسیس شد؟
بعد از وقوع زلزله در رودبار در سال 1369، تمام اعضای گروه بانوان نیکوکار بلافاصله به یاری هموطنان آسیب دیده رفتند و یک روز پس از وقوع زلزله فعالیتهای انسانی و عاطفی خود را در حمایت از آسیب دیدگان شروع کردند.
بعد از ماهها استقرار در منطقه و رسیدگی به زلزلهزدگان، با کمک افراد خیر، مؤسسهای به نام «خانه مادر و کودک» را تأسیس کردیم و در نوبت اول، 650 نفر از کودکان باقی مانده از زلزله را به شیوه نوین مادریاری و پدریاری که برای اولین بار در دنیا به اجرا درمیآمد، تحت پوشش قرار دادیم. این سبک جدید از نگهداری کودکان یتیم (با نگرش به طرح توسعه پایدار روستایی) از طرف یونیسف هم مورد تقدیر ویژه قرار گرفت و به نام گروه بانوان نیکوکار ثبت شد.
تا امروز بیش از هزار کودک زیر نظر این گروه، در رودبار به بالندگی، دانش فنی و تحصیلات کامل دانشگاهی رسیده و ضمن حفظ ارزشهای محلی، در مناطق بومی خود ازدواج کردند. زندگی مشترک خود را کنار همسر و فرزندانشان آغاز کردهاند و با حرفهای که آموختهاند، به روستا و منطقه خود خدمت میکنند.
این شیوه بعدها نیز درخصوص زلزله بم تکرار شد که تاکنون بیش از 500 کودک و مادر باقی مانده از زلزله تحت حمایت مستمر هستند.
واجب میدانم یادآوری کنم در 20 سال گذشته، اداره بینظیر این مؤسسه برعهده خواهر مهربانم مهرانگیز و همسرشان سید کمال احمدزاده بوده که با تمام عشق و جان و مال و وقتشان، در خدمت این کودکان بودهاند.
امروز وقتی نگاهتان غرق گذشتهها و سالهای جوانی میشود که صرف امور خیریه کردهاید، کولهبار خاطراتتان مملو از چه خاطرههایی است؟
اوایل سال 92 به دلیل تفاوتهای پیش آمده در نحوه نگرش و شیوههای مدیریتی، از ریاست هیأت مدیره و جمع هیأت امنای کهریزک استعفا دادم زیرا نحوه کار مدیریت جدید را نمیپسندیدم و با سلیقه کاری ام در این 42 سال فرق میکرد. در این سالها طور دیگری کار کرده بودیم و نحوه کار خلاف سلیقهمان بود و این گونه شد که پایان دادن به این همکاری برایم خوشایند شد. به این علت، همراه با گروه بانوان نیکوکار و یارانم در خارج از کشور، با این مرکز خداحافظی کردم. از یک سال پیش تاکنون وقتی به لحظه لحظه آن روزها فکر میکنم، همهاش خاطره است.
همه روزهایش برای من و تکتک خانمهای نیکوکار، شروع یک زندگی جدید بود. برخی روزها تا نیمه شب مشغول بازدید و شناسایی افراد محروم و نیازمند بودیم و متوجه گذر زمان نمیشدیم. آن زمان در شهرها و مسیرهای دشوار که به بیایان و کوه منتهی میشد، هیچ وسیله نقلیهای وجود نداشت همراه با بانوان نیکوکار مسافت زیادی را پیاده طی می کردیم اما با همه دشواریها برایم شیرین بود. سالهای اول فعالیت در کهریزک یادم هست که تا دیروقت در بخشها به کار مشغول بودیم و شبها را در کنار مددجویان عزیز به سر میبردیم.
هر چه به آن روزها بیشتر فکر میکنم، برایم جذابتر و شیرینتر میشود و در طول عمرم هیچ ساعت، لحظه و روزگاری به این شیرینی پیدا نکردهام.
قدمهای خیرخواهانه و نیکاندیش چه حسی را در شما زنده میکند؟
خوشحالی دیگران، ما را خوشحال میکرد و آرامش دیگران، به ما آرامش میداد. بهترین حسها را وقتی تجربه میکردیم که اهالی یک خانه از فقر نجات پیدا میکردند.
آسایشگاه خیریه کهریزک در مدت زمان 42 سالی که شما مدیریت آنجا را به عهده داشتید، چه پیشرفتهایی داشت؟
حرف زیادی برای گفتن ندارم. بانوان نیکوکار 42 سال از عمر و جان و وقت و مال خود را در نهایت عشق و فداکاری به آن خانه بخشیدند و شبانه روز و بیدریغ، کادر اداری و پرسنل گرانقدر و زحمتکش آنجا را حمایت کردند تا بستر کار هرچه بیشتر برای پرسنل، فراهم و آسان شود که خب... آثار درخشان آن در کهریزک دیده میشود. کویر خشک، امروز تبدیل به گلستانی شد. به قول زنده یاد، آقای دکتر «مجتبی کاشانی» که اسطوره عشقورزی در کویرهای ایران بودند:
عشق یعنی گل به جای خار باش/ پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی یک شقایق در میان دشت خار/ باور امکان با یک گل بهار
هرکجا عشق آید و ساکن شود/ هرچه ناممکن بود ممکن شود
در جهان هر کار خوب و ماندنی است/ رد پای عشق در او دیدنی است
یک اتاق مخروبه به شهری با بیش از 42 هکتار زمین و بنا و فضای سبز و زیباترین آبنماها تبدیل شد.
اما یکی از موفقیتهایی که به آن افتخار میکنم، ایجاد ساختمانی به نام گل یاس بود.
همان طور که گفته شد، از ابتدا این مؤسسه از جوانان مبتلا به معلولیت یا سالمندان نگهداری میکرد اما در 15 سال اخیر که بیماری اماس، کشور ما را با بحران روبهرو کرد، از آنجایی که در آن زمان هیچ مرکز ویژهای برای نگهداری شبانه روزی از این بیماران، نه تنها در شهر تهران که در دنیا وجود نداشت، گروه بانوان نیکوکار با کمک بانیان خیر، نخستین مرکز نگهداری شبانه روزی بیماران مبتلا به اماس را در آسایشگاه خیریه کهریزک بنا کردند و نام آن را گل یاس گذاشتند.
از همان ابتدا تمام تلاش خود را به کار بستند که این مددجویان جوان را با انواع برنامهریزیهای پزشکی، غذایی، هنری، آموزشی و... به سوی توانمند شدن برای مبارزه با این بیماری هدایت کنند که بسیار هم موفق بودند.
مهمترین دستاوردی که از سالها فعالیت در امور خیریه به دست آوردهاید؟
در پاسخ به این سؤال باید بگویم تا فردی لذت کار خیر را نچشد، نمیتواند کار خیر انجام دهد. اگر فردی که در جستوجوی کار خیر است آن را دنبال کند، تمام زندگیاش را در این راه صرف میکند. خوشحال کردن نیازمندان یا نجات انسانها از فقر، همه به نوعی خدمترسانی است که انسان را شاد میکند و همان خوشحالی بهترین پاداش است که هر فرد دریافت میکند.
نصیحت من به جوانان این است که هرگز در زندگیشان خدا را فراموش نکرده و به او توکل کنند. از آینده نترسند. از تصمیمهای بزرگ در زندگی نترسند و بدانند هر کار بزرگی، از قدمهای کوچک آغاز شده است.
وقتی خدا را داشته باشید، کار خیر آسان میشود.
خودش بارها در قرآن گفته و به گفتهاش عمل میکند: یک قدم از ما. 10 قدم از خدا. در کدام دوره به عنوان یک بانوی نیکوکار مورد تجلیل قرار گرفتهاید؟
افتخار میکنم که گروه بانوان نیکوکار همواره از سوی مقامهای محترم کشور تا سازمان ملل و دهها مؤسسه خارجی در زمینه فعالیتهای خدماتی و عرصههای مدیریتی خود مورد تقدیر بودهاند زیرا با تأسی از قرآن، توکل به خداوند و با ایمان راستین، شفافیت و صداقتی که در رفتار و در کلام خود نشان دادند، توانستند در هر مقطعی که فعالیت اجتماعی دارند و به هر جا که پا میگذارند، بهترینها را با حمایت تک تک مردم مهربان و انساندوست کشورمان خلق کنند و میدانم که نامشان مانند مرغ افسانهای سیمرغ، به همبستگی و فداکاری، در تاریخ جاودانه است.
در سالروز تولد بانوی بزرگ اسلام، زمانی که از شما تقدیر شد، چه احساسی داشتید؟
روز شنبه سیام فروردین ماه سال جاری، در خدمت همسر محترم ریاست جمهوری بودیم. هر آنچه از گروه بانوان نیکوکار و پرونده درخشان آنان گفته شد را من شخصاً مدیون تک تک یاران باوفا و مهربانم هستم که بیش از نیم قرن است در تمام سختیها، غمها و شادیها مرا تنها نگذاشتند. قلباً باور دارم که هیچ کدام از این قدمهای موفق، بدون حضور آنها امکانپذیر نبود. این تقدیر به همه آنان تعلق دارد.
در روز چهارشنبه سوم اردیبهشت نیز نایب رئیس محترم مجلس شورای اسلامی نهایت لطف را فرمودند و در دیداری صمیمانه در منزل پدری ما و حضور در حسینیه «قندهاری»، از فعالیتهای 50 ساله بانوان نیکوکار تقدیر و قدردانی کردند که باعث افتخار این گروه است.
چطور با خستگیها کنار میآمدید؟
هیچ وقت خستگی جسمانی برایم مهم نبود و به راحتی با یک استراحت کوتاه رفع میشد، اما زمانی که خستگی روحی پیدا میکردم یا با ناملایماتی روبهرو میشدم که برخلاف عقیده گروه بود و ممکن بود باعث شود مسیر فعالیتهای بانوان نیکوکار آسیب ببیند، اذیت میشدم. این گروه همیشه تمام تلاش خود را کرد تا در نحوه هزینه کردن کمکهای نقدی و غیرنقدی مردم خوب کشورمان، عیناً طبق خواسته قلبی آنان عمل شود و دستورالعملی که سرلوحه کار خودش قرار میداد این بود که کمکهای مردم را به گونهای مصرف کنند که دارای ارزش افزوده باشد و رضایت بانیان از اعتمادشان به مجموعه از هرچیزی برای گروه مهمتر بود.
بزرگترین آرزویی که دارید چیست؟
امیدوارم افراد خیری که قصد خدمترسانی به نیازمندان را دارند، تا آخر عمر سلامت باشند تا بتوانند با همان اقتدار و صلابت همیشگی کار خیری انجام دهند. اکنون از راهی که در این سالها در پیش گرفتهام، خوشحالم و سختیهایش برایم لذتبخش بوده است.
اگر یک بار دیگر هم به دنیا بیایم، دوباره همین مسیر را انتخاب میکنم. به جوانان و نوجوانان عزیز کشور ایران هم توصیه میکنم اگر قصد برداشتن قدمی در راه خیر دارند، برای دلشان کار کنند. هدفشان نشان دادن کار خیر نباشد. شمعی که برای رضای خداوند روشن شود، یقین بدانید که درخشندگی خورشید را خواهد داشت.
منبع: باشگاه خبرنگاران